پنجشنبه، مهر ۲۱، ۱۳۸۴

فلسفه 2

گفتیم که هرچه وجود دارد ماده است. اما ماده اشکال گوناگون دارد و نباید با جرم که تنها یکی از اشکال ماده است مشتبه شود. تا کنون سه شکل ماده شناسایی شده است: جرم، انرژی و میدان. ممکن است اشکال دیگری نیز از ماده وجود داشته باشد که تاکنون شناسایی نشده است ولی در آینده شناسایی شود. به هر حال شناسایی اشکال گوناگون ماده بر عهده علم است
ماده در زمان و مکان وجود دارد و علاوه بر آن در حرکت است. حرکت مطلق و سکون نسبی است. سکون تنها حالتی خاص از پایداری ماده در حال حرکت است. ماده چه در شکل عام آن یعنی کل عالم هستی و چه در اجزای مشخص آن در حال حرکت و تغییر دائمی است. وقتی ما در خودرویی در حال حرکت نشسته ایم، نسبت به خودرو در حال سکون به سر می بریم ولی نسبت به زمین و محیط اطراف در حال حرکت هستیم. علاوه بر اینکه در بدن ظاهراً ساکن ما نه تنها جریان خون وجود دارد که در حال حرکت دائمی است، تمام اتمها و مولکولهای بدن ما در حال حرکت هستند. خود زمین نیز در ظاهر ساکن به نظر می رسد ولی هم به شکل حرکت وضعی ( گردش به دور خود) و هم به شکل گردش به دور خورشید، در حال حرکت است.
همان گونه که گفته شد از ریز ترین اجزای ماده (ذرات بنیادی، الکترون ها، اتم ها و مولکول ها) تا بزرگترین کهکشان ها همه چیز در حال حرکت و تغییر دائمی است. حرکت مکانیکی ساده ترین شکل حرکت است ولی حرکت انواع مختلفی دارد: 1- حرکت مکانیکی (انتقال در مکان)، حرکت فیزیکی (حرارت و نور)، حرکت شیمیایی (تجزیه و ترکیب شیمیایی)، حرکت بیولوژیک (رشد و نمو، توارث، جذب و دفع)، حرکت اجتماعی (مبارزه طبقاتی، انقلاب). ماده بدون حرکت قابل تصور نیست.

دیالکتیک
دیالکتیک اسلوب فلسفی است که روش تحقیق، مطالعه و عمل را بر اساس حرکت و تغییر دائمی ماده، طبیعت و جامعه، مرتبط بودن اجزا و تاثیر متقابل بین آنها و تکامل دائمی اشیا و پدیده ها تبیین میکند. اسلوب یعنی شیوه معرفت، تحقیق و پراتیک (عمل) انسانی برای فرا گرفتن یک موضوع معین. اسلوب دیالکتیکی در مقابل اسلوب متافیزیکی قرار دارد.
درک اسلوب دیالکتیک به لحاظ جهت گیری و روش پژوهش های علمی در مورد طبیعت و جامعه اهمیت ویژه ای دارد. به خصوص برای احزاب و گروههای سیاسی اسلوب دیالکتیک راهنمای موثری در درک فرآیند سیاسی و اجتماعی می باشد. لذا برای داشتن تصویر صحیح از وضعیت فعلی و پیش بینی آینده یاری رسان است.
در اسلوب دیالکتیک چهار قانون عمده وجود دارد: 1- قانون تاثیر متقابل و تکامل عام 2- قانون گذار از تغییرات کمی تدریجی به تغییرات کیفی جهشی 3- قانون وحدت و مبارزه اضداد 4- قانون نفی در نفی

قانون تاثیر متقابل و تکامل عام
هر موجودی با تمام موجودات اطراف خود در ارتباط است، از آنها تاثیر می گیرد و بر آنها تاثیر می گذارد. ارتباط اشیا و پدیده ها با هم از طریق سیستم ها شکل می گیرد. عناصر یا پدیده های مجزا با هم سیستمی را می سازند. این سیستم با سیستم های همتراز خود و با سیستم های پیچیده تر و متکامل تر در ارتباط و تاثیر متقابل هستند و آن سیستم های متکامل تر نیز باز به نوبه خود با سیستم های پیچیده تر از خود در کنش و واکنش دائمی قرار دارند. مثلاً مولکول های ساختمان بدن یک موجود زنده را در نظر بگیرید. این مولکولها که عناصر ساده محسوب می شوند (در اینجا منظور عناصر شیمیایی نیست) در پیوند ارگانیک با هم یاخته ها را می سازند. یاخته در مقایسه با مولکول ها یک سیستم است. سیستم مجموعه ای از عناصر است که دارای ساختار (استروکتور) و عملکرد (فونکسیون) خاصی است. یاخته ها نیز برای سیستم بدن عناصری هستند که در نهایت و از طریق سیستم های واسطه کل بدن موجود زنده را می سازند.
انسان واحد با خانواده خود در ارتباط است (یکی از سیستم های اجتماعی) و خانواده از طرق مختلف با جامعه و کشور مرتبط است. هر کشور نیز با کشورهای دیگر در ارتباط متقابل است و این کشور ها جهان را تشکیل می دهند. کل جهان و کره زمین با سیارات منظومه شمسی یک سیستم را می سازند که در کهکشان راه شیری قرار دارد. بدین ترتیب تمام عناصر با واسطه سیستم های ساده تا پیچیده با کل عناصر هستی در ارتباطند و تاثیر متقابل بر هم دارند.
اما همین روند تشکیل سیستم از عناصر ساده و مجزا و شکل گیری سیستم های پیچیده تر از سیستم های ساده تر خود یک حرکت تکاملی است. اگر حرکت تاریخی طبیعت، موجودات زنده و جامعه انسانی را پیگیری و مطالعه کنیم به وضوح این روند تکاملی یعنی حرکت پیش رونده از ساده به پیچیده را مشاهده می کنیم. البته باید توجه داشت که مسیر تکامل سرشار است از جهشهای به جلو و عقب، حرکت های انحرافی، در جازدن ها و فراز و نشیب ها. حرکت تکاملی را نباید یک حرکت مستقیم رو به جلو فرض کرد. در مسیر تکاملی سکون ها، عقب نشینی ها و انحراف های موقت بسیار دیده می شود. مهم اینست که در نهایت و در کل حرکت پیشرونده است.

قانون گذار از تغییرات کمی تدریجی به تغییرات کیفی جهشی
هر تغییر کمی در هر پدیده در نقطه ای از زمان منجر به تحول کیفی در آن می شود. تغییرات کمی به صورتی تدریجی و تحولات کیفی به صورت پرشی و جهشی صورت میگیرند. تغییرات کمی دارای مرز و حدی هستند که اگر به آن مرز وحد برسند، شکل وجودی آن پدیده متحول می شود.
در مورد این قانون معمولاً ساده ترین مثال یعنی آب ذکر میشود. همانطور که میدانید حد تغییرات کمی درجه حرارت در آب صفر و صد درجه سانتیگراد است. اگر آب را حرارت دهیم به تدریج دمای آن افزایش می یابد ولی همچنان آب باقی می ماند ولی اگر حرارت دادن آن را ادامه دهیم و دمای حرارت آب به صد درجه برسد ناگهان تغییر کیفی می کند و تبدیل به بخار می شود. برعکس اگر دمای آب را کم کنیم و به صفر درجه سانتیگراد برسد، تبدیل به یخ می شود.مثال دیگر در این مورد تغییر جامعه فئودالی است که با تغییرات تدریجی سرمایه داری در آن شکل گرفت و به تدریج رشد کرد ولی زمانی رسید که این تغییرات تدریجی به حدی رسید که منجر به انقلابات بورژوایی اروپا شد و کل جامعه را از سیستم فئودالی به سیستم سرمایه داری متحول نمود.

قانون وحدت و مبارزه اضداد
هر پدیده ای در درون خود متضاد خود را می پروراند و با این متضاد در کشمکش و تقابل دائمی قرار دارد. مبارزه اضداد امری است مطلق ولی وحدت و تعادل بین آنها امری نسبی است. تضاد شدن و ماندن، تضاد نو و کهنه، تضاد زندگی و مرگ از جمله تضادهای مهمی است که به راحتی می توان در طبیعت مشاهده نمود.
یک سیب را در نظر بگیرید. از همان لحظه اول در درون سیب تضادی بین کال ماندن و رسیدن وجود دارد. بعد از آنکه سیب میرسد باز تضاد سالم ماندن و گندیده شدن در درون آن شروع می شود و اگر به حال خود رها شود بالاخره می گندد و در نهایت از هم می پاشد. مثال دیگر تخم مرغ است. از همان روزهای نخست تخم مرغ تضادی را در درون خود می پرورد که در نهایت منجر به نابودی خود تخم مرغ می شود. در واقع تخم مرغ با ضد خود یعنی نطفه که در نهایت تبدیل به جوجه می شود که تخم را می شکند و از آن بیرون می آید همراه است.
جامعه نیز تضاد های درونی خود را دارد. جامعه سرمایه داری با پیدایش خود عنصر متضاد خود یعنی پرولتاریا (مزدکار) را نیز به وجود می آورد و پرورش می دهد. ما در جامعه سرمایه داری شاهد تضاد پرولتاریا و سرمایه داری یا همان مبارزه طبقاتی هستیم.
رشد و تکامل همان پیدایش، حرکت وحل تضاد هاست. در جریان تکامل «یگانه» (یعنی کیفیتی که هنوز در آن تضادی بروز نکرده است) « دوگانه» می شود. یعنی بین جهات نو و جهات کهنه، بین جهاتی که ثابتند و جهاتی که در حال تغییر هستند تمایز پدیدار می شود. پس از مرحله همسانی و تعادل اولیه مرحله تمایز فرا می رسد. سپس در کیفیت کهنه دو قطب پدید می آید و انقطاب (پلاریزاسیون) صورت می گیرد. پس از منقطب شدن تضاد وارد شدیدترین و عالیترین مرحله خود می شود که برخورد یا تنازع نام دارد.
مثال خوبی که در این مورد می توان زد حکومت جمهوری اسلامی ایران است. در آغاز پیروزی انقلاب بهمن 1357، حکومت جمهوری اسلامی در ظاهر یکدست و یکپارچه بود. بعد از مدت کوتاهی تضاد با لیبرال ها آشکار شد و آن ها از عرصه حاکمیت رانده شدند. پس از آن دیگر حاکمیت کاملاً یکدست به نظر می رسید ولی در درون آن تضاد دیگری رشد کرد که حالا ما شاهد اوج گیری این تضاد هستیم. یعنی تضاد بین اصلاح طلبان (تجددگرایان) و محافظه کاران (سنت گرایان).

قانون نفی در نفی
نفی یعنی تبدیل یک شیئ یا پدیده به شیئی یا پدیده دیگر که جانشین آن می شود. نفی در نفی یعنی بازگشت به مبدا نخست، به خاستگاه ولی در مسیر تکامل این بازگشت به مبدا در مرحله عالیتری انجام میگیرد. لذا با آنکه حالت نفی شده تکرار می شود، این تکرار تکرار عینی نیست بلکه تکراریست غنی تر، متکامل تر و عالی تر.
در جامعه کمون اولیه مالکیت همگانی حکمروا بود. پیدایش مالکیت خصوصی آنرا نفی کرد. استقرار سوسیالیسم بار دیگر مالکیت خصوصی را نفی می کند و به مالکیت همگانی باز می گردد و گویی بار دیگر مالکیت همگانی تکرار می شود ولی این تکراریست در مرحله عالیتر. تئوری ذره بودن نور توسط تئوری موجی رد شد. تئوری موجی نیز رد شد و به تئوری موجی- ذره ای رسید. یعنی تئوری ذره ای دوباره در مرحله کامل تری تکرار شد.
بار دیگر سیب را در نظر بگیرید از یک دانه سیب که بر زمین می افتد، درخت سیب سبز می شود و رشد می کند. درخت بار دیگر بار سیب می دهد، سیب متلاشی می شود و دگر بار دانه بر زمین می افتد. ولی از یک دانه که درخت سیب سبز شد، چندین برابر دانه به وجود می آید. با آنکه حرکت تکراری است ولی در مرحله بالاتری قرار می گیرد.
نفی نابود کردن مطلق و کامل کهنه نیست. بلکه نابود کردن جنبه های منفی و حفظ جنبه های مثبت پدیده کهنه توسط پدیده نو است
شاهین درویش
تهران
21/7/84