پنجشنبه، اردیبهشت ۳۱، ۱۳۸۸

پاسخ به م. مینایی

مقاله آقا یا خانم م. مینایی را که در پاسخ به مقاله من به نام یک "گام به پیش" نوشته شده بود را در سایت صدای مردم خواندم. قبل از آنکه برای پاسخ گویی بخواهم وارد مبحث اصلی شوم، دوست دارم چند نکته ای را خاطر نشان سازم:
1- از اینکه این نویسنده محترم مقاله من را قابل دانسته اند که پاسخی بر آن مرقوم نمایند شاد شدم. چون برخلاف تصور ایشان من آن ادعاهای خیالی را ندارم. جهت مزید اطلاع عرض کنم که من فقط یک دانشجوی اخراجی از دانشگاه هستم که به دلیل عقاید چپ در زمان انقلاب فرهنگی پس از انقلاب، از ادامه تحصیل محروم شدم. بنابراین موفق نشدم که از تحصیلات کلاسیک بهره ای ببرم. جهت آن که روشن شود که من بهره فراوانی از دانش نبرده ام هم اصلاً نیازی به دم خروس و این حرف ها نیست. من خود آشکارا اعلام می کنم که در تمام این سال ها ضمن آنکه از ادامه تحصیل محروم بوده ام، علاوه بر آن برای امرار معاش ناگزیر بوده ام از بام تا شام کار کنم. فقط در ساعات بسیار محدود فراغت تلاش ورزیده ام حداکثر بهره را از زمان برای بالا بردن اطلاعات خود ببرم. به هر حال این مانع از آن نمی شود که من هر جا در مورد مسائل سیاسی نظری دارم آن را ابراز کنم.
2- ساده ترین راه تحقیر و پوزه به خاک مالی جهت نقد یک نویسنده این است که خود را به آن راه بزنی و بر خود فرض بگیری و وانمود کنی که او احمق و نادان است و ابتدائی ترین مطالب را نیز نمی فهمد و شروع کنی به توضیح دادن بدیهی ترین واقعیات به او برای آنکه ذهن خواننده شخص ثالث را منحرف و مخدوش سازی. به نظر من نویسنده دو گام به پس تا حد زیادی از این شیوه برای پاسخ گویی به بنده بهره برده اند. فقط سئوال من از ایشان این است که اگر به راستی من این قدر بیسوادم که حتی بدیهی ترین مسائل نیز از قبیل اینکه شرایط پلیسی زمان شاه مبارزه مخفی را به عده ای از مبارزین شریف تحمیل می کرد را نمی فهمم، اصلاً چه نیازی به آن بود که شما این همه وقت صرف مقاله من بکنید تا به آن پاسخ داده باشید؟
3- با وجود مطالب ذکر شده در بالا در مجموع می توانم بگویم که هدف نویسنده در واقع نقد نوشته من بود از زاویه دیدگاه خودش و هدف واقعی او لجن پراکنی و اتهام زنی بی مورد نبود. به هر حال من شخصاً در موقع خواندن مقاله ایشان احساس ناخوشایندی نداشتم.
4- از این موضوع که سایتی مانند صدای مردم همه گونه نظرات متفاوت را، البته عموماً در چارچوب چپ، و منجمله نظرات مرا منتشر می سازد، مسرورم و اعتقاد دارم این گونه برخورد های سازنده می تواند به اعتلای جنبش فکری چپ یاری رساند.

اما در مورد اصل مطلب:
الف – انقلاب شکوهمند بهمن 1357 با خصایص ضد امپریالیستی، ضد استبدادی و عدالت جویانه آن که با حمایت میلیون ها تن از مردم زحمتکش ایران به پیروزی رسید، نقطه عطف بسیار مهمی در تاریخ معاصر میهن عزیز ما ایران است. نکته کلیدی که در مورد اثرات این انقلاب باید درک کرد و در تحلیل های سیاسی مد نظر قرار داد، این است که پس از این انقلاب حاکمیت یگانه نیروهای استبدادی تا بن دندان وابسته به امپریالیسم جهانی جای خود را به حاکمیتی مذهبی داد که از همان ابتدای پیروزی انقلاب و تشکیل حکومت جمهوری اسلامی ایران دارای خصلتی دو گانه و متضاد بود. گروهی از مذهبیون داخل در رهبری انقلاب و جمهوری اسلامی از همان ابتدای پیروزی انقلاب تضاد اصلی را تضاد کفر و اسلام شیعه اثنی عشری می دانستند و خواهان قبضه کردن حاکمیت در دستان خود بودند؛ که نیرو های چپ آن ها را انحصار طلب می نامیدند.
از نظر نیروهای جزم اندیش و انحصار طلب، انقلاب ایران نه ضد امپریالیستی است و نه ضد استبدادی. عدالت اجتماعی هم کفری است که فقط از دهان عناصر کافر و مرتد بیرون می آید. انقلاب ایران برای ترویج اندیشه شیعه اثنی عشری در جهان کفر به وقوع پیوسته است. از این رو اولین وظیفه جمهوری اسلامی تسویه نیروهای دگر اندیش از هر طیف و وظیفه بعدی آن صدور شیوه تفکر شیعه به تمام نقاط جهان است.
گروه دیگر که نیروهای چپ آیت اله خمینی و حامیان اوموسوم به نیروهای خط امام را جزء آن به شمار می آوردند، در حین اعتقادات مذهبی عمیق برداشتی مشابه نیروهای چپ از انقلاب ایران داشتند. آنها انقلاب ایران را گرچه با برداشت های ویژه خود ولی به هر حال یک انقلاب ضد امپریالیستی می دانستند. هدف انقلاب ایران را هم استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی ارزیابی می کردند. با وجود اختلاف برداشت ها و اختلاف نظر های جدی نیروهای چپ با این گروه، در مجموع آن ها متحد طبیعی نیروهای چپ به حساب می آمدند. از نظر نیروهای چپ این گروه از دو شاخه اصلی تشکیل می شد: نیروهای واقع بین که معتقد بودند باید حضور نیروهای چپ را در جامعه پذیرفت و آن ها را تحمل نمود؛ این گروه گرچه معتقد به همکاری با نیروهای چپ نبودند ولی در برخی موارد جزئی و در موارد اجبار و اضطرار این نوع همکاری ها را می پذیرفتند. بخش دیگر این نیروها نیروهای روشن بین بودند که علاوه بر پذیرش دگر اندیشان و به طور مشخص نیروهای چپ و مارکسیست به عنوان یک واقعیت عینی در جامعه در چارچوب اهداف مشترک و به خصوص برای مقابله با دشمنان مشترک یعنی ارتجاع و امپریالیسم، معتقد به همکاری و اتحاد با این نیرو ها نیز بودند. اگر چه به دلیل فشار جریانات انحصار طلب، این همکاری و اتحاد به شکلی جدی و عمیق هرگز شکل عملی به خود نگرفت، ولی نمی توان وجود و حضور این نیروها را در عرصه سیاسی ایران منکر شد. در مجموع ارزیابی چپ دمکراتیک از مهندس میر حسین موسوی و حامیان او این بود که آنها را در کلیت خود باید در شمار نیروهای روشن بین قرار داد.
از ابتدای پیروزی انقلاب دو گروه یاد شده اصلی ذکر شده در بالا وارد یک جدال برای تصرف و قبضه نمودن قدرت دولتی شدند که نیروهای چپ دمکراتیک آن جدال را نبرد "که بر که" می نامیدند. ارزیابی چپ دمکرات این است که با وجود اعوجاج ها، فراز و نشیب ها و تأثیرات آشکار و نهانی که نیروهای انحصار طلب در سیر حوادث داشتند که در برخی از موارد بسیار فاجعه بار و جبران ناپذیر می شد و علی رغم گردش به راست مهیب شخص آیت اله خمینی، در مجموع تا زمان حیات آیت اله خمینی گروه موسوم به خط امام در حاکمیت جمهوری اسلامی دست بالا را داشتند ولی پس از مرگ آیت اله خمینی جریان واژگونه شد گرچه همچنان نیروهای خط امام، مسلمانان انقلابی یا دمکرات انقلابی در عرصه حاکمیت ولو در حاشیه آن حضور دارند و تا حدی نیز اثر گذارند.
ارزیابی دیگر و در عین حال جدید چپ دمکرات از نیروهای دمکرات انقلابی که من میر حسین موسوی را در حال حاضر نماینده آن ارزیابی می کنم این است که این نیروها با توجه به تجربیات و مطالعات خود در زمانی که از متن قدرت دور بوده اند، اکنون نسبت به گذشته استنباط های عمیق تر و دقیق تری در مورد امپریالیسم، دمکراسی و مبارزات سیاسی در قیاس با گذشته یافته اند که نسبت به قبل از نظر بالقوه آن ها را به نیروهای چپ نزدیک تر می سازد.
پس از این مقدمه بالنسبه طولانی ولی لازم، پاسخ های خود را به نقد یاد شده مطرح می سازم:
م. مینایی اسم با مسمایی برای مقاله خود انتخاب نموده است؛ چون کسی که واقعیت های مذکور را نبیند، انقلاب شکوهمند بهمن را در نظر نگیرد و شرایط سیاسی ایران پس از انقلاب را با وجود این همه پیچیدگی اش با شرایط ایران شاهنشاهی یکسان بیانگارد نه دو گام به پس که ده ها گام به عقب برداشته است.
بحث شرکت یا عدم شرکت در انتخابات امر به غایت ساده ای نیست سهل است که بحثی بسیار پیچیده و چند جانبه است. در این مورد باید در هر شرایط مشخص تحلیلی مشخصی ارائه نمود و با ارزیابی دقیق از شرایط سیاسی حاکم بر جهان و جامعه، وضعیت رشد جنبش طبقاتی از حیث سازمانی و آگاهی اقشار زحمتکش در رابطه با سایر اقشار اجتماعی، مرحله جنبش اجتماعی از نقطه نظر جایگاه تاریخی، و همچنین وضعیت کاندیداهای شرکت کننده در انتخابات برای هر دوره خاص از انتخابات، پاسخ مناسب یافته و تصمیم گیری شود.
در مورد این دوره از انتخابات، چپ دمکرات با در نظر گرفتن مجموعه شرایط مذکور و همچنین با تحلیل انقلاب ایران مطابق ارزیابی مذکور در بالا تصمیم گرفته است که فعالانه در دهمین دوره از انتخابات ریاست جمهوری شرکت نماید. موضع گیری شخص من از ماهها پیش حمایت گسترده و همه جانبه از شخص مهندس میر حسین موسوی به عنوان نماینده نیروهای روشن بین خط امام یا همان دمکرات های انقلابی بوده است و اکنون نیز همان است.
در این مورد به م. مینایی می گویم حتی اگر حرف شما را بپذیریم که شرکت کردن ما در انتخابات در دوره های پیشین هیچ گونه دستاورد مثبتی برای مردم نداشته است؛ که در واقع چنین نیست؛ نمی توان منکر این شد که شرکت نکردن و تحریم انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری توسط بسیاری از روشنفکران و نیروهای چپ، دستاوردهای منفی بی شماری برای مردم زحمتکش ایران داشته است.
در ضمن برای شرکت در انتخابات و کسب تجربه و یادگیری مشارکت سیاسی نیز مسلماً نمی توان صبر کرد تا جمهوری کاملاً دمکراتیک و پارلمانی واقعی به وجود بیاید. تازه این جمهوری صد در صد دمکراتیک چگونه می تواند به وجود بیاید؟ خود بخود به وجود می آید یا احیاناً آمریکا و اسرائیل می آیند برای ما می آفرینند؟ شاید ارتش باید با یک کودتا چنین جمهوری را برای ما بسازد؟ مگر نه این است که این جمهوری صد در صد دمکراتیک و پارلمانی باید توسط مردم ایران ساخته شود. آیا مردمی که تجربه مشارکت سیاسی و شرکت در انتخابات را نداشته باشند قادرند آن جمهوری خیالی شما را بسازند؟
جهت اطلاع خوانندگان محترم و م. مینایی عزیز اینجا اضافه کنم که من هیچ یک از افکار منعکس شده در نوشته های خود را شخصاً ابداع یا اختراع نکرده ام و هرچه را که در این مقاله و سایر مقالات اظهار می دارم ساخته فکر اندیشمندان دیگر است.
نکته دیگری باید توضیح داده شود و آن اینست که منظور من از گروه ها و سازمان هایی که مثل قارچ از زمین سبز شدند، به هیچ رو نیروهای اصیل چپ که دارای پایگاه مشخص اجتماعی بودند و صادقانه با استبداد و امپریالیسم در حال مبارزه بودند و در عین حال تحت تأثیر دیکتاتوری و سبعیت ساواک و رژیم پهلوی مجبور به روی آوری به مبارزات مخفی شده بودند، نیست؛ حتی آن طیف هایی که من احیاناً به صورت عمیق و ریشه ای با شیوه مبارزات آن ها مخالف بودم. بلکه منظور من دقیقاً نیروهایی بود که به راستی مانند قارچ از زمین سبز شده بودند و بدون هیچ استدلال منطقی به همگان دشنام می دادند. آنان که مانند قارچ پدیدار شدند و مانند قارچ نیز ناپدید گشتند.
اضافه می کنم که من هیچ گونه قضاوتی در مورد اینکه آقای موسوی در کشتارهای دهه شصت دست داشته یا خیر نکردم. بلکه ففط اظهار نمودم که قضاوت در این مورد در حیطه دانش و تخصص من نیست. به هر حال من خود نیز به روشن شدن این موضوع و موضوعات مشابه علاقمندم. فقط لازم می دانم این نکته را روشن سازم که بنابر دلایل ذکر شده در بالا من حاکمیت جمهوری اسلامی را یکدست نمی دانم و هیچگاه نیز آن را یکدست نمی دانسته ام. از این رو مسائل را پیچیده تر از آن می دانم که صرفاً کسی را بتوان به دلیل داشتن سمت ریاست قوه مجریه، مسئول تمام اقدامات انجام شده در دوره صدارتش دانست.
من هرگز در مورد روشنفکران چنین اظهاری ننمودم که آنان هیچ انتقادی از اصولگرایان نکرده اند. منظور من دقیقاً کسانی بود که هرگز هیچ انتقاد جدی از اصولگرایان نکرده اند؛ ولی اکنون هنوز اصلاح طلبان به قدرت نرسیده به اصطلاح افشاگری علیه آنان را شروع کرده اند. بدون در نظر گرفتن اینکه این گونه موضع گیری ها در تحلیل نهایی به نفع اصولگرایان حاکم تمام می شود.
عدم درک این مسئله نیز مرا می آزارد که چرا نزدیک شدن به اهداف استراتژیک و آرمان های بزرگ انقلابی باید برای م. مینایی مضحک جلوه کند. گیریم که این شبیه نوشته ها و گفته های آرمین و نبوی باشد. در مورد مشابهت با افکار حسین شریعتمداری من توضیحی نمی دهم و قضاوت را به عهده خوانندگان می گذارم.
من هرگز آقای میر حسین موسوی را از نزدیک ندیده ام و ایشان نیز به احتمال بسیار قریب به یقین تا کنون حتی نام مرا نیز نشنیده اند؛ چه رسد به اینکه بخواهند به من قول هایی هم داده باشند. گرچه در عالم سیاست هیچ یک از این موارد را گناه کبیره و نابخشودنی نمی دانم و اگر یک زمانی بر فرض تقریباً محال چنین اتفاقاتی بیفتد، استقبال خواهم کرد.
من در مقاله گفته ام که رهبران اصولگرایان از این نظر با بحران سیاسی مواجه شده اند که هم با احمدی نژاد مشکلات جدی دارند و هم نمی خواهند بگذارند میر حسین موسوی رئیس جمهور شود و این را فاجعه ای برای جناح خود به حساب می آورند. این مسئله مغایرتی با این مسئله که آنها با وجود داشتن برخی اختلافات جدی با محمود احمدی نژاد، در این شرایط حساس از او حمایت می کنند ندارد. از این گونه موارد در عالم سیاست بسیار اتفاق می افتد. در جبهه اصلاح طلبان نیز بسیاری از جریانات با وجود داشتن اختلافات جدی با میرحسین موسوی یا کروبی در نهایت از یکی از این دوکاندیدا حمایت می کنند. به نظرم علاوه بر افزودن بر مطالعات سیاسی، م. مینایی عزیز بد نیست اندکی هم در مورد اسلوب دیالکتیک مطالعه کنند.
در انتها به صراحت اعلام میکنم واز این گفته خود نیز دلشادم که من با در خطر گرفتن جمهوری اسلامی و سرنگونی آن در تحت هر شرایط و توسط هر نیروئی موافق نیستم و نمی توانم باشم. به صراحت اذعان می دارم که اگر جمهوری اسلامی ایران از جانب اسرائیل، ایالات متحده آمریکا یا سلطنت طلبان وابسته به آنان مورد تهدید یا هجوم قرار گیرد، من در کنار جمهوری اسلامی خواهم بود و نه در کنار تهدید کنندگان آن. از نظرگاه من این مسئله با این موضع من مغایرت ندارد که بگویم چنانچه نیروئی مترقی قادر باشد توده های میلیونی مردم را برای پیشرفت به سوی تحولات دمکراتیک و عدالت اجتماعی بسیج کند و آنان را به صحنه بیاورد، من هم در صفوف اعتراضی مردم جای خواهم گرفت.
در پایان از م. مینایی، دوست عزیز و رفیق بالقوه ام خواهش می کنم به جای این پشت هم اندازی ها و آسمان و ریسمان به هم بافتن ها، سریع تر و تا دیر نشده موضع واقعی خود را نسبت به انتخابات ریاست جمهوری مشخص سازد و فعالانه در جهت موضگیری خودش شروع به فعالیت و تبلیغ کند. دوست عزیز شما هوادار تحریم هستید؟ از موسوی یا کروبی حمایت می کنید؟ آیا مرید رضا پهلوی هستید؟ آیا جمهوری خواه هستید؟ شاید شیفته هواداران بختیارید؟ نکند دل در گروی سهام عدالت آقای دکتر احمدی نژاد دارید؟ موضع شما هرچه که باشد؛ من اصلاً گمان نمی کنم که شما چپ باشید.


منوچهر خاکی
31/02/88
تهران

اصل مقاله م. مینایی به نام دو گام به پس:

http://www.sedayemardom.net/didgah/articles_detail_didgah.php?aid=217

اصل مقاله منوچهر خاکی به نام یک گام به پیش:
http://www.sedayemardom.net/maghalat/articles_detail_siasi.php?aid=456

یکشنبه، اردیبهشت ۲۰، ۱۳۸۸

یک گام به پیش

این روزها گاهی از اوقات، آدم با خواندن برخی مقالات در سایت های اینترنتی چپ، ناخودآگاه به یاد روزهای پس از انقلاب می افتد. همان روزها که با باز شدن فضای سیاسی جامعه، به یکباره و بصورت ناگهانی انواع و اقسام گروه ها و سازمان های اولترا چپ و مافوق انقلابی مثل قارچ از زمین سبز شدند و با صداهایی که گوش فلک را کر می کرد، شروع کردند به ناسزا دادن به زمین و زمان. حالا ناسزا نده و کی بده.
همان ها که تا دیروز یا در کنج مخفی ترین پناهگاههای زیر زمینی بودند و هیچ اثری از آنان مشاهده نمی شد و یا اینکه در کنارت بودند و تو هرگز هیچ نشانه انقلابی بودن را در آنها مشاهده نکرده بودی، به ناگاه با پز انقلابی دو آتشه به صحنه سیاسی وارد شدند و نیرو های چپ روشن بین که در تمام سالهای خفقان سیاسی همواره در تمام صحنه ها حضور داشتند و به شیوه ای علمی و اصولی همراه با تدبیر و درایت انقلابی همه جا ابراز وجود و اعتراض می کردند را سازشکار و اپورتونیست نامیدند. همه این ها البته در شرایط وجود حاشیه امنی بود که در پی انقلاب ضد امپریالیستی و مردمی بهمن به وجود آمده بود. آن وقت در آن فضای نسبتاً باز سیاسی، انقلابی های دو آتشه به یکباره مدعی شده بودند و می خواستند خون بهای همه جان باختگان و شکنجه دیدگان را از رهبران سیاسی آن روز جامعه بگیرند.
امروز هم هنوز چیزی نشده و با آنکه هنوز اتفاق خاصی نیفتاده است، عده ای به فکر کلاه ساختن از نمد اصلاحات افتاده اند و برای آنکه از قافله عقب نمانند، در پرتو تنها حضور میر حسین موسوی در عرصه رقابت های انتخابات ریاست جمهوری از مخفیگاه های چند لایه شان بیرون خزیده اند تا ادعای ارث و میراث کنند و انتقام همه جان باختگان آزادی را از موسوی بگیرند. اینکه آقای مهندس موسوی آیا به راستی در کشتارهای دهه شصت نقش داشته و مسئول بوده است یا نه را من نمی دانم و اصولاً قضاوت کردن در حیطه تخصص من نیست و به هر حال این گونه مسائل باید در آینده روشن شود. اما در همان حال این یک واقعیت انکار ناپذیر است که او هنوز رئیس جمهور نشده، بسیاری از نیروهای چپ فضا را برای حضور مجدد در عرصه سیاست جامعه ایران مناسب تشخیص داده اند و پس از سال ها دوباره مشغول عرض اندام در این صحنه شده اند.
در عین حال شاید باید به این گونه رفقا خاطر نشان کرد که: رفقا! هنوز که خبری نشده است و هنوز که موسوی رئیس جمهور نشده است. فکر نمی کنید برای به میدان آمدن کمی زود باشد؟ آقایان! از نیروهای اصولگرا که چیزی را نباید طلب نمود.

در هر صورت از این مسئله که بگذریم برای عده ای از رفقای چپ هنوز هم شرکت کردن یا نکردن در انتخابات یک مسئله حل نشده باقی مانده است. عده ای از رفقا با وجود آنکه عواقب سیاست تحریم را در سال های گذشته به روشنی دیده اند و نتایج اش را تجربه کرده اند، باز هم بدانسان از سیاست تحریم سخن می گویند که گویی تاکتیک جدید و بدیعی را کشف کرده اند و باز هم شعار تحریم را سر داده اند. برخی از آنان موضوع را اینگونه مطرح می کنند که گویا کسانی که سیاست شرکت در انتخابات را تبلیغ می کنند، انسانهای منفعل و بی عملی هستند و توده های میلیونی که در اطرافشان حلقه زده اند را عاطل و باطل نگه داشته اند و دست به هیچ گونه عمل انقلابی نمی زنند.
آقایان! شما کجای کار ایستاده اید؟! ما حتی برای آنکه مردم اطرافمان را از رخوت و انفعال بیرون آوریم و به صحنه مبارزات قانونی برای انتخابات و رأی دادن هم بکشیم، مشکل داریم. یا این گونه است که شما در حال سیر کردن در ابرها و آسمان ها هستید و از واقعیات جامعه کنونی ما بی خبر هستید. و یا اینکه مردمی که در اطراف شما هستند از جنس مردم دیگری هستند و ما بی اطلاع هستیم. هم سخن با لنین باید بگوییم: آقایان!، رفقا!، شما میلیون ها تن از مردم را بسیج کنید و به میدان بیاورید ببینیم. شما توده های میلیونی مردم را به عرصه فعالیت انقلابی بکشید؛ باور کنید که ما هیچ گونه ادعایی نداریم و اگر شما موفق به این امر شوید، مطمئن باشید که ما هم در ته صف توده ها قرار خواهیم گرفت و بدون اندکی تردید رهبری شما را می پذیریم.

از این بحث هم که گذر کنیم، واقعیت اینست که مشارکت سیاسی یکی از ارکان مهم دمکراسی است و آن هم یاد گرفتنی و از طریق تجربه سیاسی قابل حصول است. از ابتدائی ترین ابزارهای تجربه مشارکت سیاسی شرکت در مبارزات قانونی، پارلمانی و به خصوص رأی دادن است. البته مفهوم شرکت در انتخابات برابر با مطلق پنداشتن این شیوه از مبارزه سیاسی نیست. و هیچ نیروی سیاسی جدی چپ سایر راهها و شیوه های شرکت در مبارزات را نفی نمی کند. نیروهای چپ باید در تمام عرصه های فعالیت سیاسی حضور فعال و مؤثر داشته باشند. هم مبارزه برای پیش بردن راههای اصلاح طلبانه و پارلمانی و هم در صورت وجود شرایط مساعد و مقتضی شرکت در مبارزه انقلابی. اما کاملاً روشن است که بدون کسب تجربه در مبارزات قانونی و رفرمیستی، توده ها قادر به شرکت در مبارزه انقلابی آن هم به صورت سازمان یافته و آگاهانه نخواهند بود.
از این ها گذشته نظر شخص من در مورد این دوره از انتخابات ریاست جمهوری این است که این دوره یکی از حساس ترین و سرنوشت ساز ترین آن هاست. یعنی اینکه ما از لحاظ تاریخی در وضعیتی قرار داریم که این مسئله که ما به فاز جدیدی انتقال پیدا کنیم یا خیر تا حد زیادی به نتیجه این دوره از انتخابات ریاست جمهوری بستگی دارد. سئوال اینجاست که آیا ما قادر خواهیم بود خود را از زیر صفر به بالای آن، صرفنظر از میزان این تغییر بکشانیم؟
افزون برآن چنانچه مجاز باشیم صرفاً براساس وعده های انتخاباتی سنجشی انجام دهیم – و به نظر میرسد که در حال حاضر چارۀ دیگری جز این نداریم – باید بگویم از نظر شخص من برخلاف بسیاری از دوره های انتخابات ریاست جمهوری در گذشته، انتخاب نه بین بد و بدتر بلکه با در نظر گرفتن مجموعه شرایط موجود و مشخصی که در آن قرار گرفته ایم انتخاب بین بد و خوب است. همچنین به اعتقاد من پیروزی اصلاح طلبان در این دوره از انتخابات یگ گام بزرگ به پیش در جهت نزدیک شدن به اهداف استراتژیک و آرمان های بزرگ انقلابی است.
پیگیری مطالبات، سیاست اتحاد و انتقاد ، گله و شکایت از مسائل تاریخی بماند برای بعد از پیروزی در انتخابات. فعلاً یگانه وظیفه همه نیروهای روشن اندیش چپ و دمکرات حمایت همه جانبه، پرشور و نیرومند از مهندس میر حسین موسوی در سمت پیروزی او در دهمین دوره از انتخابات ریاست جمهوری است.

وضعیت سیاسی در رابطه با این دوره از انتخابات بدین گونه است که بر طبق شواهد موجود چهار کاندیدای اصلی حاضر در صحنه انتخابات عبارتند از: آقایان میر حسین موسوی، مهدی کروبی، محمود احمدی نژاد و محسن رضایی.
اصلاح طلبان چپ و چپ های اصلاح طلب از مدتی پیش انتخاب خود را کرده اند و فعالانه از میر حسین موسوی حمایت می کنند. آنها حتی در این عرصه به صورت جدی مشغول فعالیت تبلیغاتی نیز شده اند. چپ های تحولخواه هنوز در کلیت خود تصمیم جدی واحدی نگرفته اند و دچار پراکندگی آرا و تردید و بلاتکلیفی هستند. لازم است که این طیف از نیروهای چپ نیز حساسیت مقطع تاریخی را در نظر گیرند، هرچه سریعتر تصمیم گیری کنند و وارد عمل شوند. توصیه اینجانب به این طیف از رفقای چپ این است که این دوره از انتخابات را به مثابه مرحله ای مهم و سرنوشت ساز از تحولات آینده در نظر گیرند که لازمه پیروزی در مراحل آتی است و لذا بدون فوت وقت فعالانه در حمایت از میر حسین موسوی وارد فعالیت شوند.

اصلاح طلبان لیبرال مدتی بلاتکلیف و سردرگم بودند. عده ای از آنان پس از کنار کشیدن آقای خاتمی تلاش کردند عبداله نوری را به صحنه بیاورند که در نهایت خود او از زیر این بار شانه خالی کرد. عده ای هم قدری سعی کردند که شیخ حسن روحانی را مطرح کنند که آن ها هم توفیق زیادی کسب نکردند. پس از نا امیدی قطعی اصلاح طلبان لیبرال از بازگشت سید محمد خاتمی و کاندیداتوری عبداله نوری، آنان دو دسته شدند. عده ای از آنان به ستاد انتخاباتی مهدی کروبی رفتند و عده نسبتاً بیشتری نیز به گرد میر حسین موسوی حلقه زدند.
پیوستن بخش وسیعی از اصلاح طلبان لیبرال منش به جبهه حامیان مهندس موسوی در بدو امر بسیار خوشحال کننده به نظر می رسید. ولی در همان حال برخی نگرانی ها را نیز در میان نیروهای چپ بر انگیخت. به خصوص که مهندس موسوی هم پس از این رخداد و برای قدردانی از آنان برخی موضع گیری های لیبرال منشانه را نیز چاشنی تبلیغات انتخاباتی خود کرد. نظر شخصی من این است که این گونه موضع گیری ها را باید ناشی از جبر زمان، موقعیت کنونی جهان و وضعیت مشخص جو فکری جامعه ایران دانست. بهای بسیار زیاد نباید به این گونه موضع گیری ها در شرایط مشخص فعلی داد و در مجموع آن را باید نوعی تدبیر تاکتیکی و موقت به حساب آورد. ضمن آن که به هر حال به نظر میرسد اتحادی ولو موقت و ناپایدار بین اصلاح طلبان چپ و اصلاح طلبان لیبرال ضرورت گریز ناپذیر مقطع تاریخی مشخص کنونی باشد.

وضعیت جبهه اصولگرایان در شرایط معروفیت کاندیدای اصلی آنها و حتی محبوبیت او در میان برخی از لایه های اجتماعی، این گمان را ایجاد می کند که وضعیت وخیم تر از این حرف ها باشد. به نظر می رسد که عده زیادی از شخصیت های کلیدی، استراتژیست ها و مقامات رده بالای این جبهه، بیش از آن که نگران شکست دکتر احمدی نژاد در عرصه رقابت های انتخاباتی باشند، از پیروزی او در این عرصه واهمه دارند. عده زیادی از آن ها به این نتیجه رسیده اند که ادامه وضعیت کنونی نه تنها می تواند لطمات جبران ناپذیری به اعتبار نظام جمهوری اسلامی در عرصه ملی و بین المللی وارد سازد، بلکه همچنین این وضعیت می تواند موجودیت و کلیت نظام را نیز در معرض خطرات جدی قرار دهد.
بسیاری از رهبران اصولگرا و به خصوص جناح راست اقتصادی آن ها تلاش زیادی کردند که شخصیت دیگری را از این جبهه وارد میدان کنند. امید آنها به خصوص تا حد زیادی به ورود دکتر ولایتی بود. ولی در نهایت او چنین نقشی را پذیرا نشد. بنابر این در آخر آقای محسن رضایی در این نقش قرار گرفت. کاندیدایی که به نظر نمی رسد شانس زیادی برای تأثیر گذاری در میدان رقابت ها داشته باشد. به هر حال مشکل اصلی رهبران اصولگرایان خصوصاً آنان که دل خوشی از سیاست های من درآوردی، تکروانه و لجوجانه آقای احمدی نژاد ندارند، این است که مهره دیگری را ندارند که در این مدت کوتاه بتوانند جانشین او سازند. اما از طرف دیگر پیروزی میر حسین موسوی را نیز فاجعه ای برای طیف خود به شمار می آورند.
در هر صورت لازم است به این مسئله توجه شود که در حال حاضر اصلی ترین جناح های اصولگرا تصمیم جدی گرفته اند که با وجود همه اختلافات خود با احمدی نژاد در مدت کوتاه باقیمانده تا بیست و دوم خرداد ماه با تمام نیروی خود از او حمایت کنند. این را باید جدی گرفت و دچار خوش خیالی کاذب نشد. در ضمن و به خصوص نباید تصور کرد که در شرایط حاضر تبلیغات پوپولیستی و وعده های عوام فریبانه احمدی نژاد و حامیان او برد و تأثیر آنچنانی در جامعه ما ندارد. به هیچ وجه چنین نیست. متأسفانه جامعه ما بخصوص در روستاها، شهرستان های کوچک و حتی محلات وسیع فقیر نشین شهر های بزرگ آن چنان با مشکل محرومیت روبروست و در نظر برخی از اقشار این گونه وعده ها چنان فریبنده است که این وضعیت حتی آقای کروبی را نیز دوباره دچار این وسوسه کرده است که از این گونه شعار ها و تبلیغات برای پیروزی در انتخابات بهره ببرد.

تصور شخصی من این است که در شرایط خطیر و حساس و به خصوص چنانچه نظر سنجی ها برتری نسبی مهندس موسوی را نشان دهند، آقای کروبی به نفع او کنار خواهد رفت. علاوه بر آن شخصاً اعتقاد دارم عده ای از افراد و جریانات اصولگرا حتی در داخل نهاد های نظامی و انتظامی نیز به صورت انفرادی و مستقل از میر حسین موسوی حمایت خواهند کرد.
با این حال وضعیت بسیار حساس است و اصلاً نباید این گونه تصور نمود که پیروزی موسوی قطعی و تضمین شده است. مسئله اصلاً بدین سادگی نیست و هنوز هم باید خطر فریب خوردن اقشار و لایه هایی از طبقات محروم را جدی تلقی نمود.
یک نکته دیگر را نیز قصد دارم اینجا اضافه کنم و آن را باید هشداری به نیروهای چپ تلقی نمود. اخیراً مشاهده می شود که برخی از ارتجاعی ترین نیروهای سیاسی ایران که به خصوص مورد نفرت نیروهای چپ هستند، از جمله برخی از سلطنت طلبان و برخی نیروهای متصل به افرادی نظیر حسین شریعتمداری، با تظاهر به حمایت از میر حسین موسوی و هم زمان رفتار های نفرت برانگیز، تلاش می ورزند نیروهای چپ را نسبت به هواداران موسوی بد بین کنند و در نهایت آنها را منفعل سازند تا این طیف از شرکت در انتخابات چشم پوشی کند و عرصه را برای نیروهای ارتجاعی باز گذارد. باید نسبت به این ترفند های پیچیده از جانب نیروهای ارتجاعی نیز عمیقاً حساس وهشیار بود.

در شرایط کنونی چاره کار تنها فعالیت گسترده و همه جانبه تبلیغاتی نیروهای ترقیخواه چپ و دمکراتیک به موازات آگاه سازی لایه های هرچه بیشتری از توده های مردم، هشدار دادن به آنان نسبت به ترفندها و حذر باش آنان در مورد فریب خوردن از وعده های پوچ، تو خالی و غیر قابل اجراست.
خطری که به صورت جدی وجود دارد این است که با در نظر گرفتن عدم امکان تحقق وعده ها، اصول گرایان در صورت پیروزی در انتخابات، برای حفظ تسلط خود، چاره ای جز تشدید جو سرکوب و خفقان نخواهند داشت.
برای برداشتن گام مهمی به پیش در راه رسیدن به اهداف و آرمان های انسانی، برای نزدیک شدن هرچه بیشتر به صلح، دمکراسی و عدالت اجتماعی برای کمک به پیروزی اصلاح طلبان در انتخابات پیش رو، برخیزیم و با تمام نیرو و همت خود تلاشی تازه را سازماندهی کنیم. به امید پیروزی.

منوچهر خاکی
تهران
20/02/ 1388