سه‌شنبه، تیر ۰۷، ۱۳۸۴

ایران پس از انتخابات

ضربه فرود آمد. در واقع زلزله سیاسی واقعی یا به قولی سونامی روز شنبه 28 خرداد ماه یعنی یک روز پس از دور اول انتخابات نهم ریاست جمهوری ایران رخ داد. آنچه پس از آن و در روز شنبه 4 تیر ماه اتفاق افتاد پس لرزه های پس از آن بود. حال فرصتی است تا به بررسی آنچه رخ داده و پی آمدهای آن بپردازیم. اهمیت موضوع و به خصوص پیچیدگی مسئله به حدی است که هیچ کس به تنهایی نمیتواند مدعی شود که همه ابعاد موضوع را درک کرده است و آنچه او بیان می دارد عین حقیقت است و جز آن نیست. اما لازم است که هرکس بر طبق دیدگاه و متناسب با بضاعت فکری خود به بررسی موضوع بپردازد.
اولین مطلب که توجه هر ناظری را به خود جلب می کند، شکست جبهه اصلاح طلبان است. اصلاح طلبان که در دور نخست با توجه به تعدد کاندیداها و لذا پراکندگی آرا شکست سختی را متحمل شده بودند، در دور دوم انتخابات دور هاشمی رفسنجانی حلقه زدند و همگی آنان به همراه عده قابل توجهی از روشنفکران و فعالان سیاسی غیر حکومتی به خصوص در داخل ایران از هاشمی حمایت کردند و سعی کردند مردم را نیز به رای دادن به او ترغیب کنند تا نماینده اصول گرایان یعنی محمود احمدی نژاد به کرسی ریاست جمهوری دست نیابد. البته تقریباً اکثریت مطلق این عده چندان دل خوشی از هاشمی رفسنجانی هم نداشتند و تنها به این دلیل از او حمایت کردند که از یکدست شدن کامل حکومت جلوگیری کنند. اما به هر حال این سیاست هم با شکست روبرو شد و نتیجه آن شد که محمود احمدی نژاد با رای نسبتاً بالایی به پست ریاست جموری دست یافت.
دلایل شکست جبهه اصلاح طلبان متعدد است. شاید مهمترین دلیل این شکست توقعات بالای رای دهندگان دوم خرداد به آقای محمد خاتمی بود که آنچه به آن عمل شد گرچه به نظر نگارنده کم نبود، در مقایسه با خواست رای دهندگان ناچیز بود. فکر نمی کنم بی حساب گفته باشم اگر بگویم سطح بالای توقعات مردم از آقای خاتمی تا حد زیادی ناشی از شعارها و مطالبات سیاسی عناصر خود اصلاح طلبان و حتی در بسیاری از موارد شخص آقای خاتمی بود. به هر حال این موضوع منجر به آن شد که درصد قابل توجهی از اقشار متوسط و مدرن با انتخابات قهر کنند و در انتخابات شرکت نکنند. مسئله مهمتر دیگر عبارت است از عدم توجه حتی در شعارها و پلاتفرم های سیاسی اصلاح طلبان به خواسته های فوری اقشار محروم جامعه که درصد قابل توجهی از مردم ایران را تشکیل می دهند. این اقشار با توجه به خواسته های اصلاح طلبان که عمدتاً و در اکثر موارد حول محور توسعه سیاسی و دمکراسی دور میزد، احساس میکردند آنها فراموش شده اند و این مطالبی که عنوان می شود هیچ ربطی به آنها ندارد و خواسته هایی لوکس برای طبقات مرفه است. در حالیکه جمعیت عظیمی از مردم ایران از برآوردن کمترین نیاز های اساسی و انسانی خود از نظر مادی بازمانده اند و این در حالیست که به چشم خود می بینند چه ثروتهایی هم اکنون در جامعه وجود دارد، چه ساختمانهای مجللی هر روز در گوشه کنار مملکت بنا میشوند و چه ماشین های لوکس و گران قیمتی در خیابان ها در ترددند.
چیز دیگری که مزید بر علت به خصوص در دور دوم انتخابات شد این بود که مردم محروم دیدند که روشنفکران و اصلاح طلبان عملاً دور کسی حلقه زدند که آنها به درست یا غلط او را سمبل سرمایه داری، رانت خواری و بی توجهی به اقشار محروم میدانستند و از دوران هشت ساله ریاست جمهوری او خاطره ای جز فقر و محرومیت بیشتر و رشد نو کیسگان مرفه نداشتند. این اقشار اقشاری هستند که بارها در تاریخ نشان داده اند که موثر ترین اقشار از لحاظ سیاسی هستند ولی متاسفانه در محاسبات و معادلات سیاسی کمترین توجه به آنان معطوف می گردد. به هر حال آقای محمود احمدی نژاد همین اقشار و خواسته های آنان را مورد توجه قرار داد و توانست با رای مقبولی در رقابت های انتخاباتی پیروز گردد.
به هر حال گرچه نمی توان چنان ساده دل بود که پذیرفت اگر گروههای سیاسی که انتخابات را تحریم کردند اینکار را نمیکردند، نتایج به شکل معجزه آسایی تغییر میکرد ولی به هر حال نکاتی هست که با توجه به نتایج انتخابات باید به آنها توجه کرد و از نقطه نظر موضع گیری صحیح سیاسی باید از این نتایج درس آموخت. اول اینکه سیاست تحریم در حال حاضر چندان برد واثر سیاسی ندارد که اختلال جدی برای حاکمیت جمهوری اسلامی ایجاد کند. در صد قابل توجهی از مردم عادی به نظر تحریم کنندگان وقعی نمی گذارند و کماکان در انتخابات شرکت می کنند و لا اقل مردم تحریم کننده آن چنان در صدی را تشکیل نمی دهند که واقعاً کل انتخابات را از اعتبار بیندازند. مسئله تخلفات در انتخابات هم که بسیاری مطرح می کنند واقعاً وجود داشت ولی آن قدر نبود که نتیجه نهایی انتخابات را تغییر دهد. دوم اینکه جناح راست حکومت جمهوری اسلامی هنوز از ابزار های کافی تشکیلاتی، تبلیغاتی و سیاسی لازم برای رسیدن به اهداف خود به خصوص در شرایط انفعال عده قابل توجهی از مردم، برخوردار است و دیدیم که در نهایت به آنچه که می خواست رسید.
حال فقط فرض کنیم که تحریم کنندگان تاثیر قابل توجهی بر مردمی که در انتخابات شرکت نکردند داشتند و گروههای سیاسی تحریم کننده نیز به جای تبلیغ تحریم، مردم را دعوت به مشارکت فعال در انتخابات میکردند و از آنها می خواستند به کاندیدای اصلاح طلبان یعنی معین رای دهند. در این صورت به احتمال قوی معین به دور دوم انتخابات می رسید و خیلی احتمال داشت که بسیاری از مردم در مخالفت با هاشمی رفسنجانی به او رای دهند. در این صورت اصلاح طلبان هنوز در حکومت بودند و ما حداقل در وضعیت فعلی قرار می گرفتیم و به عقب رانده نمی شدیم. در آن صورت حداقل در داخل کشور امکان بیشتری برای پیگیری خواسته های دمکراتیک و از همه مهمتر آزادی زندانیان سیاسی فراهم بود. ولی متاسفانه روشنفکران و فعالان سیاسی داخل کشور در بدترین موقعیت از نظر انتخاب سیاسی قرار گرفتند. در یک هفته فاصله بین دور اول انتخابات و دور دوم، آنها یا باید تصمیم به تحریم می گرفتند و به موضع انفعالی پناه می آوردند که در نتیجه با الان هیچ تفاوتی ایجاد نمیکرد و مسلماً از نظر محاسبات و معادلات سیاسی وضع از این هم بدتر می شد و یا بین هاشمی و احمدی نژاد یکی را انتخاب کنند. که معلوم بود با توجه به نیاز به حداقل فضای سیاسی برای پیگیری خواسته های دمکراتیک خود، علی رغم دل نگرانی ها، دل چرکینی ها و حفظ انتقادات جدی خود نسبت به هاشمی رفسنجانی و طیف همراه او باید هاشمی را انتخاب می کردند.
حالا به هر حال هرچه بود گذشته است و آقای احمدی نژاد شهردار فعلی تهران تا اواسط تابستان بر مسند ریاست جمهوری اسلامی ایران تکیه خواهد زد. گرچه تحلیل دقیق آثار و پی آمدهای انتخاب او الان نمی تواند واقع بینانه باشد ولی از روی خط فکری او و حامیانش تا حد زیادی میتوان خطوط کلی آنچه را که پیش خواهد آمد پیش بینی کرد. این بررسی به خصوص از دو جهت عمده یعنی سیاسی و اقتصادی حائز اهمیت است.
نخست از لحاظ سیاسی:
دشوار نیست درک این مطلب که این همه ترفند های سیاسی برای به قدرت رساندن آقای احمدی نژاد از طرف جناح راست مسلماً برای باز تر کردن فضای سیاسی جامعه ایران نیست، بلکه با توجه به خطری که جناح راست از طرف نیروهایی دمکراتیک احساس می کرد شدیداً نیازمند یکدست کردن هرچه بیشتر حاکمیت بود تا امکان مانور نیروهای اپوزیسیون در شکاف های به وجود آمده در درون صفوف حاکمیت را از آنان بستانند. بنابر این از نقطه نظر سیاسی قاعدتاً ما باید شاهد روز های بدتری را برای نیروهای دمکرات اپوزیسیون داخل کشور وحتی اصلاح طلبان باشیم. وضعیت به جایی رسیده است که حتی هاشمی و کروبی را هم که از ارکان نظام هستند بر نمی تابند. توجه شما را به اخباری جلب می کنم که در مورد تعرض به آیت اله جوادی عاملی پس از حمایت او از رفسنجانی و توقیف بیانیه های سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و جبهه مشارکت در حمایت از رفسنجانی، منتشرشد. گرچه به سختی می توان باور کرد که در این اوضاع و احوال داخلی و بین المللی کسی واقعاً بتواند شرایط فاشیستی را در ایران حاکم نماید ولی مسلماً شرایط سیاسی از آنچه در هشت سال گذشته شاهد آن بوده ایم به مراتب بد تر خواهد بود.
به هر حال اکنون همه نیرو های سیاسی باید تحلیل جدید و متناسب با شرایط مشخص از جامعه ارائه دهند و در جستجوی راهکار های متناسب با شرایط نوین باشند. مسلم است که ساختارهای سیاسی درون جامعه ایران به شدت دچار تحول شده است و باید این تحولات را مورد ارزیابی موشکافانه قرار داد.
اقتصادی:
همانطور که قبلاً ذکر کردم اصلی ترین علت پیروزی آقای احمدی نژاد در رقابت انتخاباتی، توجه به خواسته های اقشار محروم جامعه بود و در واقع هم آنان بودند که به امید بهبود وضع معشیتیشان به او رای دادند. حالا همه و به خصوص و قبل از همه رای دهندگان به او منتظر هستند که ببینند با توقعات آنان چه خواهد کرد. سئوالی که مطرح است این است که آیا تمام این وعده ها برای مبارزه با شکاف طبقاتی و فقر و محرومیت تنها شعارهای انتخاباتی بوده است و برای فریب عوام به کار گرفته شده است و پس از اینکه او در مسند خود مستقر شد همه این وعده ها فراموش خواهد شد؟ یا او سعی خواهد کرد که این وعده ها را عملی کند؟ اندکی توجه به پیشینه و سبک زندگی شخصی آقای احمدی نژاد این امیدواری را به وجود می آورد که بعید به نظر می رسد که هرچه او در تبلیغات انتخاباتی خود گفته است فقط جهت رای آوردن و فریب مردم بوده باشد و او هیچ دغدغه ای در این موارد نداشته باشد. اگر چه بسیاری از موانع مانند طیف حامیان او و شرایط اجتماعی اقتصادی حاکم بر جهان و ایران او را از پیگیری بسیاری از مطالبات اقتصادی و عدالت جویانه مردم باز خواهند داشت اما در مقابل، نیاز به حفظ حمایت رای دهندگان و همچنین افزایش قابل توجه بهای نفت، عواملی هستند که می توانند یاری رسان او در به اجرا آوردن حداقلی از وعده های خود باشند. نیاز هایی از نظر معشیتی برای محرومان جامعه وجود دارند که حتی مرتجع ترین حکومت گران نیز نمی توانند نسبت به آنها بی تفاوت باشند. به هر حال اگر حتی بخش کوچکی از خواسته های محرومان از نقطه نظر اقتصادی بر آورده شود، نگارنده نمی تواند شادی درونی خود را از این مسئله کتمان کند چرا که مسلم است برای رشد و اعتلای سیاسی جامعه ایران و توجه طبقات فرو دست به مطالبات سیاسی دمکراتیک قبل از هر چیز باید شرایط اقتصادی آن یعنی تامین حداقل نیازهای اقتصادی مردم مهیا شود. اگر این اتفاق بیفتد اتفاقاً ما از نظر نزدیک شدن به یک جامعه دموکراتیک گامی بزرگ به سمت جلو خواهیم رفت و در آن صورت نیروهای دمکراتیک بستر مناسب تری برای جلب نظر اقشار وسیع تری از جامعه ایران خواهند یافت. به هر حال اگر آقای احمدی نژاد نتواند در مدت کوتاهی به رای دهندگان خود ثابت کند که تغییرات محسوسی در زندگی آنها در حال شکل گرفتن است، بدون هیچ تردیدی جمهوری اسلامی ایران با یک بحران سیاسی جدی مواجه خواهد شد
7/4/84
تهران
شاهین درویش

سه‌شنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۴

دور دوم انتخابات ریاست جمهوری

دور دوم انتخابات ریاست جمهوری

می دانم. انتخاب خوشایندی نیست. حتی برای خیلی ها انتخاب معین هم خوشایند نبود. اما انتخاب دشواری نیست. حالا کم کم داریم یاد می گیریم که سیاست یعنی همین. یعنی انتخابی از میان گزینه های عملاً موجود. داشتن آرمانهای بزرگ و زندگی وعمل کردن در واقعیتهای روزمره با آنچه به گونه ای محسوس موجود است.
خوب انتخاب من در مرحله اول انتخابات معین بود. فکر می کردم که تضاد اصلی بین راست مدرن و جبهه دمکراسی خواهی است. ولی خام بودم. من نه ارزیابی درستی از قدرت سیاسی و مانوردهی راست سنتی داشتم. نه تصور می کردم که جبهه دفاع از معین به چنین فلاکتی افتاده باشد. کم یا بیش باید بپذیریم که انتخابات جمعه گذشته بازتاب واقعی است از آنچه که در درون جامعه در جریان است. هنوز نه جبهه دمکراسی خواهی شامل جبهه مشارکت، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، ملی مذهبی ها و سکولارهای موافق اصلاحات به چنان نیروی سیاسی تبدیل شده اند که تبدیل به آلترناتیو جدی و مستحکم حاکمیت شوند و نه راست افراطی و فاشیست مآب چنان از لحاظ سیاسی ضعیف شده است که نتواند حاکمیت را حالا با رای یا بدون رای قبضه کند و حرکت دمکراسی خواهی را سالها به فراموشی بسپارد. واقعیت اینست که خطر جدی است. احتمال هرگونه حرکت کودتایی و سرکوبگرانه وجود دارد. مسئله بر سر افراد نیست اصل مطلب اینست که اتفاقات مطابق میل و سلقه ما شکل نمی گیرد. چه ما بخواهیم و چه نخواهیم الآن جبهه دمکراسی خواهی بالاجبار حول محور هاشمی رفسنجانی تشکیل شده است تا حداقل بتواند، روزنه هایی برای نفس کشیدن و ابراز وجود حفظ کند. جبهه دیگر، جبهه تمامیت خواهان، سرکوبگران، بی خبران از وضعیت دنیا و به طور خلاصه متعصبان و متحجران است. جبهه ای که در حمایت از رفسنجانی تشکیل شده است، دیگر تنها شامل طرفداران همیشگی او نیست. سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، جبهه مشارکت، عزت اله سحابی، محمد علی سپانلو، نجف دریا بندری، محمود دولت آبادی و خیل عظیمی از آزادیخواهان و هواداران دمکراسی را در بر می گیرد. حالا دیگرموضوع دفاع و حمایت از هاشمی رفسنجانی تنها حمایت از شخص او نیست، بلکه در عمل حمایت از همه آنهایی است که در دور دوم انتخابات از او حمایت می کنند و بدین وسیله اعلام وجود می کنند. و از آن بسیار مهم تر این که در واقعیت امر این حمایت نه رای آری به هاشمی رفسنجانی بلکه یک نه بزرگ به انحصار طلبان است.
بی تفاوت ماندن در این شرایط به شکل گریزناپذیری یعنی حمایت از افراطی ترین عناصر راست فاشیست مآب مذهبی. بار دیگر در مرحله بسیار حساسی از تاریخ کشورمان قرار داریم. یک بزنگاه تاریخی جدی و جبهه نبردی که مطابق میل ما شکل نگرفته است ولی به شکل اجتناب ناپذیری خودش را به ما تحمیل می کند. ما می توانیم از حضور در این نبرد سرباز زنیم ولی نخواهیم توانست از عواقب نتیجه این نبرد برکنار باشیم. حاصل این نبرد هرچه باشد، دامن ما را هم خواهد گرفت. زمان حساسی است. فرصت برای تفکر و تعمق زیاد باقی نیست. در واقع نیازی هم به تفکر و تعمق زیاد نیست. انتخاب شاید چندان خوشایند نباشد اما دشوار نیست.
آیا تعجب آور بود که در انتخابات گذشته ریاست جمهوری فرانسه، وقتی چپها دیدند که ژان ماری لوپن به مرحله دوم راه یافته است و در مقابل ژاک شیراک قرار گرفته است، به سادگی تصمیم گرفتند که از ژاک شیراک حمایت کنند تا ریاست جمهوری به دست عناصر فاشیست مسلک نیفتد؟
پس انتخاب ساده است، برای جلوگیری از حاکم شدن تحجر و تعصب کور باید به حداقل ها راضی شد و از هاشمی رفسنجانی حمایت کرد. آن هم نه تنها حمایت منفعلانه و از سر سیری بلکه با در نظر گرفتن جدیت خطری که از جانب راست افراطی وجود دارد، باید فعالانه از هاشمی رفسنجانی حمایت کرد و با تمام نیرو از همگان خواست که روز جمعه به پای صندوقهای رای رفته و به او رای دهند.
سهل انگاری نمی توان کرد. تحریم کنندگان انتخابات، پیش از برگزاری انتخابات جمعه گذشته حتی تصور چنین نتایجی را هم نمی کردند وگرنه عده قابل توجهی از آنها با مسئله انتخابات برخورد فعالانه تری داشتند.حتی پشتیبانان معین هم خیلی خاطر جمع بودند که انتخابات با حضور معین و هاشمی به دور دوم کشیده خواهد شد و صد البته معین در دور دوم پیروز خواهد شد.
حالا که دقیق تر و عمیق تر فکر میکنم می بینم ارزیابی افرادی که حتی در دور اول هم اصرار داشتند برای ماندن در ریل اصلاحات از هاشمی حمایت کنند، حاوی شناخت بیشتری از واقعیت های جامعه ما بود و من در این مورد کژ فهمی داشتم و اشتباه می کردم.
تهران
31/3/83
شاهین درویش