شنبه، بهمن ۰۱، ۱۳۸۴

اقتصاد سیاسی

اقتصاد سیاسی عبارت است از علم قوانین تولید و توزیع نعمات مادی در مراحل مختلف تکامل جامعه انسانی. روشن است که اقتصاد سیاسی ابعاد بسیار گسترده ای دارد ولی آنچه از نظر ما یعنی نیروهای چپ اهمیت اساسی دارد، اقتصاد سیاسی سرمایه داری و به خصوص قوانین و تعاریف مربوط به ارزش و ارزش اضافی است که ما در این مقاله به آنها خواهیم پرداخت.
وجه مشخصه نظام سرمایه داری اقتصاد تولید کالایی است. اقتصاد تولید کالایی یعنی تولید با هدف مبادله. در نظام سرمایه داری تقریباً همه کالا ها برای مبادله در بازار تولید می گردند. برای آنکه کالا بتواند در بازار مبادله شود باید دارای ارزش مصرف باشد، یعنی باید بتواند یکی از نیاز های بشر را برآورده سازد. علاوه بر ارزش مصرف، کالا باید ارزش مبادله داشته باشد. ارزش مبادله با ارزش مصرف متفاوت است. مقدار آن نیز نمی تواند با ارزش مصرف یکی باشد. چیزهایی وجود دارند که ارزش مصرف بالایی دارند ولی ارزش مبادله ندارند یا ارزش مبادله ای کمی دارند. مثل: هوا و آب. پس ارزش مبادله ای یک کالا چیست و چگونه اندازه گیری می شود؟
ارزش مبادله یک کمیت نسبی است. یعنی در جریان مبادله کالا با کالا و و مقایسه آن ها با هم معین می گردد. بدین ترتیب که مثلاً دو کالای الف برابر یک کالای ب و نیمی از کالای ب معادل سه کالای ج می باشد. در جوامع ابتدایی برخی از انواع کالاها بیشتر از بقیه کالاها خواهان داشت، بنابر این آن کالاها مثلاً چارپایان مبنای سنجش کالاها با یکدیگر قرار گرفتند. بدین ترتیب که مثلاً چهل کیلو گرم غله یا بیست متر پارچه یا سه گرم طلا معادل یک گوسفند ارزیابی می شد. کم کم رشد بیشتر تولید کالایی و مبادله، تبدیل این معادل ها به یک معادل واحد را ضروری ساخت. زیرا با کالاهای گوناگونی که نقش معادل عام را داشتند، تکامل مبادله به تاخیر می افتاد و این امر با حوائج بازار که در حال رشد بود، تضاد داشت. این تضاد با سپردن نقش معادل عام به فلزات گرانبها مانند طلا و نقره حل شد.
هنگامیکه نقش معادل عام به کالای واحدی مثل طلا محول گردید، شکل پولی ارزش پدید آمد. پول کالایی است که وظیفه اجتماعی نمایش ارزش کلیه کالاهای دیگر را انجام می دهد. با پیدایش پول، از این پس، تمام کالاها به وسیله آن ارزیابی می شدند. اما چگونه است که کالاهای متفاوت معادل و مساوی یکدیگر فرض می شوند و چرا کالاهای مختلف با نسبت معین و با کمیت و مقدار مشخص معادل و مساوی یکدیگر فرض می شوند؟
اگر کالاهای مختلف که به هیچوجه به یکدیگر شباهتی ندارند در جریان مبادله هم ارز و معادل یکدیگر به حساب می آیند معنی این امر آنست که همه آنها چیز مشترکی دارند. گفتیم که سودمندی کالاها ارزش آنها را تعیین نمی کند. آیا عرضه و تقاضا می تواند تعیین کننده ارزش باشد؟ واقعیت اینست که ارزش کالاها به عرضه و تقاضا بستگی ندارد. مثلاً شکر و نمک را در نظر بگیرید. قانون عرضه و تقاضا بر هردو کالا حاکم است. اگر تقاضا برای هردو آنها معادل عرضه باشد، ارزش یک کیلو گرم شکر باز هم بیشتر از یک کیلو گرم نمک خواهد بود. این امر نشان می دهد که عرضه و تقاضا تاثیری در ارزش ندارند. در واقع مقدار عرضه و تقاضا تغییراتی در قیمت های کالا ها به وجود می آورند. ولی مقدار ارزش را تعیین نمی کنند. بلکه درجه نوسان قیمت های بازار را در اطراف ارزش کالای مورد نظر تعیین می کنند.
وقتی تقاضا برای کالایی افزایش می یابد، در حالیکه عرضه آن کاهش می پذیرد، قیمت های بازار به سطحی خیلی بالاتر از ارزش آن جهش می کنند و از سوی دیگر هنگامی که تقاضای آن کاهش می یابد و عرضه فزونی می گیرد، قیمت های بازار به پایین تر از ارزش آن کالا سقوط میکند. تنها وقتی که تقاضا معادل عرضه باشد، قیمت های بازار بر ارزش کالای مزبور منطبق می گردند. ولی این وضعیت در تولید سرمایه داری کالا به سختی پیش می آید. نتیجه سخن اینکه عرضه و تقاضا ارزش یک کالا را تعیین نمی کنند. نه فایده مندی، نه قابلیت مورد عرضه و تقاضا واقع شدن و نه کمیابی هیچیک علت و موجب ارزش نیست. تنها کار می ماند. هرچه میزان کار لازم برای تولید این یا آن کالا بیشتر باشد، ارزش آن بالا تر و خود آن کالا گران بها تر است. طلا خیلی گران تر از زغال سنگ است زیرا کاوش و جدا ساختن آن از مواد خارجی دیگر، نیازمند صرف کاریست که خیلی بیشتر از کاری است که برای استخراج همان مقدار زغال سنگ لازم است.
ارزش، کار اجتماعی تولید کننده کالاست که در کالا تجسم خارجی یافته و با آن یکی شده است. کالا دارای دو خصوصیت و ترکیبی از ارزش مصرفی و ارزش مبادله است. کار تولید کننده که منضم و جزو کالاست، از سویی به عنوان کار مجسم و از سوی دیگر به عنوان کار مجرد ظاهر می گردد. کار مجسم کاریست که به یک شکل مشخص، مقتضی و در جهت سودمند صرف شده باشد. کار وقتی مستقل از شکل مجسم آن در نظر گرفته شود- کار به اعتبار مصرف نیروی کار انسانی- کار مجرد است. کار مجرد ارزش یک کالا را تشکیل می دهد. از آنجا که ارزش یک کالا به وسیله کار به وجود آمده است، مقدار این ارزش نیز به وسیله مقدار کاری که در کالا تجسم خارجی یافته است، اندازه گیری می شود.
مقدار ارزش یک کالا، نه بوسیله مدت کاری که انفراداً به وسیله هر تولید کننده صرف شده، بلکه زمان کار اجتماعاً لازم برای تولید کالای مورد نظر، تعیین می گردد. زمان کار اجتماعاً لازم عبارتست از مدت زمانی که برای ساختن یک واحد کالا تحت شرایط اجتماعی متوسط تولید ( تجهیزات فنی متوسط، تخصص و مهارت متوسط، تولید کننده و شدت کار متوسط) در رشته تولیدی مورد نظر لازم است. مقدار ارزش یک کالا همچنین به درجه پیچیدگی و ترکیب کار، یعنی اینکه آیا کار تخصصی یا غیر تخصصی است، بستگی دارد. کار مزدکاری که هیچگونه اموزش خاصی ندیده است، کار ساده و غیر تخصصی است. کاری که نیازمند تعلیمات مخصوصی باشد، کار تخصصی یا مرکب است. کار مرکب در هر واحد زمان بیشتر از آنچه کار ساده ارزش به وجود می آورد، خلق ارزش می کند.
در نظام سرمایه داری، زحمتکشان از آزادی شخصی برخوردارند، ولی از وسایل تولید و کار و بالنتیجه از اسباب معشیت محرومند. به این دلیل مجبورند برای سرمایه داران کار کنند. سرمایه داران برای آنکه بتوانند پول خود را به سرمایه تبدیل کنند، باید کالایی را در بازار بیابند که وقتی به کار رفت، ارزشی بیشتر از آنچه در عمل داراست به وجود آورد. این کالا نیروی کار است. نیروی کار حاصل تراکم و مجموع توانایی های جسمی و روانی انسان است که در تولید ثروت آن را به کار می برد. در هر جامعه، نیروی کار عنصر اساسی تولید است. ولی با این وجود، نیروی کار فقط در نظام سرمایه داری، یعنی وقتیکه زحمتکشان از وسایل تولید و اسباب معاش بی بهره باشند، به صورت یک کالا در می آید. در چنین شرایطی تنها چیزی که زحمتکشان می توانند به بازار عرضه نمایند، نیروی کارشان است.
نیروی کار، مانند هر کالای دیگر باید ارزش مصرفی و ارزش مبادله ای داشته باشد و عملاً هم دارد. ارزش نیروی کار، مانند آنچه در مورد سایر کالا ها دیدیم، از روی زمان کار اجتماعاً لازمی که برای آن صرف شده است، تعیین می شود. توانایی انسان به انجام کار را نیروی کار می گویند. این نیروی کار تنها تا زمانی که صاحب آن زنده باشد وجود دارد ویک مزدکار برای زنده ماندن و برای دوام و بقای خود نیازمند مقدار معینی وسایل و اسباب معاش است. در نتیجه ارزش نیروی کار، با ارزش اسباب معاشی که مزدکار برای گذران خود به آنها احتیاج دارد، تعیین می گردد. نیروی کار بوسیله خانواده مزدکار پیوسته تهیه و تامین می گردد. باین دلیل ارزش نیروی کار بایستی شامل ارزش اسباب معاش لازم برای اعضای خانواده مزدکار نیز باشد.
گذشته از همه اینها مزد کار متخصص از مادر متولد نمی شود. برای داشتن کاریکه با مهارت و تخصص همراه باشد، باید هزینه ای صرف تعلیم و تحصیلات مزدکار شود. ارزش کار شامل این هزینه نیز هست. به عبارت دیگر ارزش نیروی کار، از روی ارزش مایحتاج حیاتی که برای تامین نیروی جسمی مزدکار در یک کشور معین و برای رفع نیازمندیهای اجتماعی و فرهنگی او و خانواده اش و جهت کسب شرایط لازم برای کار، مورد نیاز است، تعیین می گردد. ارزش نیروی کار، که بر حسب پول بیان شده باشد، قیمت نیروی کار است.
در نظام سرمایه داری مزدها، قیمت نیروی کار هستند. نیروی کار، به عنوان یک کالا دارای یک ارزش مصرفی نیز می باشد، که عبارت است از قابلیت و استعداد مزدکار در طی روند کار برای ایجاد ارزشی که از ارزش نیروی کارش بیشتر باشد. این خصوصیت نیروی کار است که سرچشمه ارزش اضافی یعنی آن چیزی است که مورد نظر سرمایه داران می باشد. اکنون ببینیم چگونه ارزش اضافی، با مصرف نیروی کار به وجود می آید و چگونه سرمایه دار خود را به ثروت و مکنت میرساند.
مزدکار ارزش نیروی کار (مزد) خود را نه در طول یک روز کامل کار بلکه در طی بخشی از روزانه کار مثلاً در مدت چهار ساعت به وجود می آورد. ولی سرمایه دار وی را مجبور می سازد که در روز بیش از چهار ساعت کار کند. سرمایه دار ارزش نیروی کار را بر حسب روز پرداخته است و مالک ارزش مصرفی تولید شده کالای مزبور در طول تمامی روزانه کار می باشد. به همین دلیل وی مزدکار را مجبور می کند که روزانه هشت ساعت یا ده ساعت یا حتی بیشتر از آن کار کند. طولانی کردن مدت کار روزانه موجب می شود که مزدکار ارزشی بیش از ارزش کالایی که تحت عنوان نیروی کار فروخته است، تولید کند.
تحصیل ارزش اضافی با این واقعیت تبیین می گردد که کارگران ساعاتی بیش از آنچه برای تولید ارزش نیروی کاری که فروخته اند، لازم بوده کار کرده اند. نتیجه اینکه ارزش اضافی حاصل استثمار طبفه متکی به نیروی کار بوسیله سرمایه داران است. در موسسات تولیدی سرمایه داری، مدت کار روزانه به دو بخش تقسیم می گردد: زمان کار لازم و زمان کار اضافی و متناسب با آن کار مزدکار نیز به دو بخش لازم و اضافی تقسیم می شود.
زمان کار لازم و کار لازم، آن قسمت از زمان کار و کار مصروفه مزدکار هستند که برای تولید ارزش پرداخت شده بابت نیروی کار او، یعنی ارزش اسباب معاش مورد نیاز او، لازمند و سرمایه دار در ازاء زمان کار لازم، به شکل مزد به مزدکاران پرداخت می کند. زمان کار اضافی و کار اضافی، آن قسمت از زمان کار و کار هستند که در تولید فرآورده های اضافی صرف می شوتد. در نظام سرمایه داری ، فرآورده های اضافی شکل ارزش اضافی را که سرمایه دار برای خود تصاحب می نماید، به خود می گیرد. نسبت کار اضافی یا زمان کار اضافی به کار لازم یا زمان کار لازم، درجه استثمار مزدکار را نشان می دهد. ارزش اضافی حاصل از افزایش ساعات کار روزانه را ارزش اضافی مطبق می نامند. ارزش اضافی که از کاهش زمان کار لازم و افزایش متناسب زمان کار اضافی، و افزایش متناسب زمان کار اضافی، در نتیجه افزایش بازدهی تولیدی کار به وجود می آید، ارزش اضافی نسبی نامیده می شود.
ارزش اضافی فوق العاده نوعی دیگر از ارزش اضافی نسبی است. هر سرمایه داری، در فکر استخراج حداکثر ممکن سودی است که می توان به دست آورد. به همین منظور وی ماشین آلات و تکنولوژی جدیدتر را مورد استفاده قرار می دهد و باین ترتیب بازده تولیدی کار را بالا می برد. نتیجه مستقیم اینکار آنستکه ارزش فردی فرآورده ای که در کارگاه تولیدی او ساخته می شود، از ارزش متوسط کالاهای تولید شده در رشته صنعتی مربوطه کمتر است. از آنجا که قیمت بارار یک کالا، با در نظر گرفتن شرایط متوسط حاکم بر تولید، تعیین می گردد، سرمایه دار نرخ ارزش اضافی خود را، در مقایسه با نرخ معمولی افزایش داده است. ارزش اضافی فوق العاده، مابه التفاوت ارزش اجتماعی کالاست با ارزش فردی نازلتر آن و دارای دو کیفیت خاص است. نخست اینکه اینگونه ارزش اضافی را منحصراً آن کارفرمایانی به دست می آورند که نخستین کسانی باشند که ماشین آلات تازه را نصب کرده و به کار انداخته اند. دوم اینکه سرمایه دار مورد بحث، ارزش اضافی فوق العاده را فقط موقتاً مدتی به دست خواهد آورد و دیر یا زود ماشین آلات جدید در کارگاهای تولیدی سرمایه داران دیگر نیز مورد استفاده قرار خواهند گرفت و کسی که برای نخستین بار تجهیزات جدید را به کار برده بود، این مزیت را از دست داده و از این پس دیگر، ارزش اضافی فوق العاده تحصیل نخواهد کرد.
ارزش اضافی فوق العاده نقش مهمی را در تکامل نظام سرمایه داری ایفا می کند. تلاش برای به دست آوردن این نوع ارزش اضافی، موجب تکامل خودبخودی تکنولوژی می گردد. از آنجا که هدف هر سرمایه دار به دست آوردن ثروت بیشتر است، کوشش می کند تا ماشین آلات جدید و تکنولوژی تولیدی خود را مخفی نگهدارد و به این ترتیب استفاده از آن ها را در سایر موسسات تولیدی به تاخیر اندازد. این امر، رقابت میان سرمایه داران را تشدید کرده و تضاد های بین آنان را حدت و شدت می بخشد. نتیجه نهایی اینکه برخی کارفرمایان به ورشکستگی می افتند، در حالیکه بقیه ثروتمند تر می شوند. به سخن دیگر تعقیب ارزش اضافی فوق العاده اگرچه در تکامل نیروهای مولد موثر و سودمند است، ترقی آن را به تاخیر می اندازد.
پرداخت ارزش نیروی کار به صورت مزد انجام میگیرد. مزد دو شکل دارد: مزد اسمی و مزد واقعی. مزدی که میزان آن بر حسب پول تعیین شده باشد، مزد اسمی نامیده می شود. مزد واقعی مزدی را گویند که بر حسب اسباب معیشت مزدکار بیان شود. به طور خلاصه مزد واقعی نشان می دهد که چه اسباب معاش و چه مقدار از آن را یک مزدکار می تواند با پولی که به دست می آورد برای خود و خانواده اش خریداری کند. مزد واقعی به دلیل افزایش دائمی قیمتها و در عین حال افزایش مالیاتها و هزینه های ثابت عمومی مرتب در حال کاهش است.
سرمایه داران و مزدکاران از طریق نهادهای متعلق به خود: مثل دولت، قانون، مطبوعات، رادیو، تلویزیون وغیره برای سرمایه داران و اتحادیه ها برای مزدکاران در حال نبرد دائمی بر سر میزان مزد واقعی هستند. سطح مزدها در نتیجه یک مبارزه تلخ و طولانی بین مزد کاران و سرمایه داران تعیین و تثبیت شده است. هرجا که مزدکاران در اعتصابات خویش آشتی ناپذیری و قاطعیت نشان دهند، معمولاً سرمایه داران بالاجبار وادار به توجه به خواسته های آنان و افزایش مزد هایشان می شوند.
این مبارزه اقتصادی واجد اهمیت عظیمی است. ضمن تایید این واقعیت باید دانست که تنها مبارزه اقتصادی قادر نیست مزدکاران را از بند استثمار برهاند، بلکه در این راه مبارزه سیاسی نیز اهمیت اساسی دارد.

توضیح لازم: نوشتن این مقاله را مدیون در دسترس بودن کتاب علم اقتصاد نوشته پ. نیکی تین و ترجمه ناصر زرافشان هستم. در واقع مقاله حاضر خلاصه بخش هایی از این کتاب است و اعتراف می کنم که بنده به طور مستقل بضاعت علمی پرداختن به این امر مهم را نداشته و ندارم. لزوم قرار دادن مطالب مربوط به اقتصاد سیاسی، در کنار مطالب مربوط به فلسفه و تکامل اجتماعی در وبلاگ چپ دمکرات مرا بر آن داشت که این خلاصه را تهیه کنم. به هر حال لازم می دانم با آرزوی سلامتی و آزادی برای دانشمند فرهیخته و در بند، دکتر ناصر زرافشان سپاسگزاری خود را ابراز دارم.

شاهین درویش
1/11/1384