جمعه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۹۵

تاریخچۀ اول ماه مه (بخش دوازدهم-بخش پایانی)

تاریخچۀ اول ماه مه
نویسنده: اَلِگزاندِر تراکتِنبِرگ
ترجمه: منوچهر خاکی


بخش دوازدهم: جنگ بر علیه فاشیسم (بخش پایانی)

از سال 1933 تا سال 1939 فاشیسم آلمان به عنوان سرنیزۀ ارتجاع جهانی عمل می کرد. فاشیسم آلمان، دلگرم به پشتیبانی امپریالیسم آنگلو-امریکن که هدفش ساختن آلمان نازی برای جنگ نابودی سرزمین سوسیالیسم و نیز تحریک شده توسط اهداف امپریالیستی خودش، در راستای تحت انقیاد درآوردن تمامی کرۀ زمین، به شکلی نظام مند برای جنگ دوم جهانی آماده می شد، در حالی که امپریالیست های ژاپنی به توطئه ای برای اضمحلال خودشان می پیوستند. درست به دلیل ماهیت آن، چنین جنگی تنها می توانست بر ضد استقلال ملی همۀ کشورهای جهان جهت گیری شود. در این وضعیت، به شکلی فزاینده آشکار شد که سرنوشت ترقی بشر در دستان طبقۀ کارگر در اتحاد با توده های دهقان و خلق های تحت ستم استعماری همه نقاط جهان بود. آنها به تنهایی، از طریق ابتکار عمل، وحدت و مقاومت خود توانستند به همۀ نیروهای دمکراتیک و عناصر ملت برای توقف فاجعه بار پیشروی ارتجاع در راستای تهاجم فاشیستی و وحدت همۀ نیروهای دمکراتیک و خلق ها برای سد کردن پیشروی یک قتل عام در گسترۀ جهانی، نفس تازه ای ببخشند.
جنگ جهانی دوم فرای هرگونه تردید زائد، نشان داد که طبقۀ کارگر به راستی ستون فقرات ملت بود. اگر فاشیسم توانست به قدرت برسد و جهان را در یک جنگ ویرانگر غوطه ور سازد، بدین علت بود که طبقۀ کارگر متفرق بود، آن نتواست بر طبقۀ کارگری متحد و آمادۀ نبرد که در هر گوشه از جهان پیشاهنگ دفاع از دمکراسی و ترقی بود و از اکثریت دمکراتیک بشریت در راستای در هم کوبیدن هیولای فاشیست، پشتیبانی می کرد، پیروز شود.
در دوران جنگ، طبقۀ کارگر در هرکجا از طریق ماندن بر سر کار و تولید سلاح برای انهدام ارتش های فاشیستی، روز اول ماه مه را گرامی می داشت. هنگامی که در سال 1945، جنگ پایان پذیرفت، مراسم روز اول ماه مه، سرازیر شدن سیل میلیونی زحمتکشان به ویژه در سرزمین های پیروزمند و آزاد شدۀ اروپا، در به نمایش گذاشتن عزمشان برای ادامۀ مبارزه در جهت ریشه کن کردن همیشگی همۀ بقایای فاشیسم، به سمت نائل شدن یکبار برای همیشه، به وحدت طبقۀ کارگر به همراه همۀ عناصر مترقی جمعیت، به مثابه یگانه تضمین عدم توفیق انحصارات در متوسل شدن به فاشیسم، به منزلۀ ابزاری برای تداوم حاکمیت سبعانه شان، برای حفظ و گسترش دمکراسی- قدرت حاکمیت فائقۀ مردم، برای استقرار یک صلح پایدار، و باز نگه داشتن راه به سمت جهان سوسیالیست فارغ از استثمار و ستم، را نظاره گر بود.

پایان


اولین بار در سال 1977، با اجازۀ شرکت انتشارات بین المللی نیویورک در هندوستان به زیور طبع آراسته شد.

پنجشنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۹۵

تاریخچۀ اول ماه مه (بخش یازدهم)

تاریخچۀ اول ماه مه
نویسنده: اَلِگزاندِر تراکتِنبِرگ
ترجمه: منوچهر خاکی


بخش یازدهم: بحران سال 1929

رهبران اتحادیه های کارگری ارتجاعی، با امتناع از آموختن از تجربه، برای نزدیک به یک دهه بعد از جنگ اول جهانی، به جای سازماندهی میلیون ها کارگر سازمان داده نشده و آماده سازی توده ها برای مواجهه با فجایعی که از طریق آنها قرار بود منکوب شوند، مشغول کاشت توهمات در اذهان دربارۀ کامکاری مداوم در تحت نظام سرمایه داری بودند. هنگامی که در اواخر سال 1929، سقوط اقتصادی به وقوع پیوست، و تراست ها و انحصارات تلاش کردند که تمام بار بحران را بر دوش مردم زحمتکش بگذارند، تنها حفاظی که کارگران داشتند، توسل به اعتصاب و کارزارهای توده ای بیکاران بود. به عنوان یک نتیجه از این کارزارها، که این کمونیست ها بودند که نقش رهبری را در آنها ایفا می کردند، این بود که کارگران آمریکایی قادر شدند از وقوع فجایع باز هم بیشتری جلوگیری کنند و حقوق دمکراتیک خویش را گسترده سازند.در عین حال در دورۀ زمانی دهۀ 1930، ثبت نام در «اِی. اِف. آو اِل» و «سی. آی. اُو»، به بالاترین حد خود در تاریخ طبقۀ کارگر آمریکا رسید. راه اندازی «سی. آی. اُو» در سال 1935 و سازمان چابک آن در صنایع تولید انبوه، دستاورد عمده ای از نظر اهمیت تاریخی برای کل جنبش کارگری و کشور بود. در نتیجۀ این خیزش ناگهانی نیروی کار آمریکا، شرایطی به وجود آمد که مسبب یک پیشروی پراهمیت مردم سیاهپوست در امر مبارزه شان برای حقوق برابر شد،  وانگهی بدانوسیله جبهۀ دمکراسی طلبی در ایالات متحده، تقویت شد.
سرمایه داری جهانی، آشفته از جنگ امپریالیستی، انقلاب و یک بحران بی سابقه- همه در فاصلۀ زمانی کوتاه یک دهه و نیم- آشکارا وارد یک بحران عمومی شده بود. رقابت های امپریالیستی که منجر به اولین جنگ جهانی شده بود، تنها از طریق پی آمد های آن، تشدید شد. وانگهی، الغای سرمایه داری در یک ششم از کرۀ زمین، رشد سرسختانۀ مبارزات مستعمرات برای استقلال و عزم رو به رشد کارگران کشورهای سرمایه داری پیشرفته در راستای بهبود بخشیدن استانداردهای زندگی، و حفظ و گسترش حقوق دمکراتیکشان، فقط منجر به افزایش بحران عمومی سرمایه داری می شد. تراست ها و انحصارات در صدد بودند که از شرایط خفقان در زندگی سیاسی و اقتصادی حفاظت کنند و پیشرفت اجتناب ناپذیر تاریخ را از طریق توسل به دیکتاتوری تروریستی فاشیسم، متوقف کنند. انحصارات در فرانسه، انگلستان، و ایالت متحدۀ آمریکا، برای دلگرم کردن حرکت های فاشیستی و ترویج و کمک مالی به فاشیسم، در آلمان شکست خورده و در همۀ کشورهایی که ضعف و پراکندگی طبقۀ کارگر و سایر جناح های مترقی مردم راه را برای پیروزی فاشیسم هموار می کرد، هرچه را که در توان داشتند انجام دادند. همۀ اینها نه تنها حاکی از یک تلاش از جانب سرمایۀ انحصاری در گسترۀ جهانی برای نابودی قرن ها دستاوردهای دمکراتیک بود، بلکه راه مطمئنی برای راه اندازی یک جنگ جدید نیز محسوب می شد.

ادامه دارد...


چهارشنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۹۵

تاریخچۀ اول ماه مه (بخش دهم)

تاریخچۀ اول ماه مه

نویسنده: اَلِگزاندِر تراکتِنبِرگ
ترجمه: منوچهر خاکی


بخش دهم: روز اول ماه مه در زمان جنگ اول جهانی

خیانت رهبران سوسیال دمکرات در زمان جنگ با شفافیت گستاخانه ای در روز اول ماه مه سال 1915، آشکار گشت. این برآمد منطقی سیاست آشتی طبقاتی بود که آنها در اوت 1914، در مقابل دولت های امپریالیستی در پیش گرفتند. سوسیال دمکراسی آلمان کارگران را فرا خواند که بر سر کار بمانند؛ سوسیالیست های فرانسوی در بیانیه ای مخصوص به مقامات اطمینان دادند که آنها نباید از اول ماه مه وحشت داشته باشند. رویکرد مشابهی در میان اکثریت سوسیالیست های کشورهای متخاصم می توانست مشاهده شود. فقط این بلشویک های روسیه و اقلیت های انقلابی در سایر کشورها بودند که به راستی به سوسیالیسم و انترناسیونالیسم پایبند ماندند. صداهای لنین، لوگزامبورگ، و لیبکِنِشت بر علیه بوالهوسی های  سوسیال -شوینیستی برخاست. اعتصابات بخشی و کشمکش های آشکار در خیابان ها در روز اول ماه مه 1916، نشان داد که کارگران در همۀ کشورهای متخاصم در حال آزادسازی خویش از زیر نفوذ زهزآگین رهبران خیانت پیشۀ خود هستند. از نظر لنین، همچنان که از نظر همۀ انقلابیون، "اضمحلال اُپُورتُونیسم ( اضمحلال انترناسیونال دوم-نویسنده) برای جنبش کار، سودمند است" و فراخوان لنین برای تشکیل انترناسیونال جدیدی، آزاد از بند خائنان، مطالبۀ روز بود.

کنفرانس های سوسیالیستی زیمِروالد (1915) و کینتال (1916) منجر به متبلور شدن احزاب انترناسیونالیست انقلابی و اقلیت ها در زیر شعار لنین مبنی بر تبدیل جنگ امپریالیستی به جنگ داخلی شد. نمایش های عظیم خیابانی در برلین در روز اول ماه مه 1916، سازماندهی شده توسط کارل لیبکِنِشت و پیروان او در جنبش سوسیالیستی، گواهی بود بر نیروهای حی و حاضر طبقۀ کارگر، علی رغم ممانعت های پلیس و مخالفت رهبری رسمی.
در ایالات متحدۀ آمریکا برگزاری روز اول ماه مه در هنگام اعلام جنگ در سال 1917، رها نشد. عناصر پرولتاریایی در احزاب سوسیالیست قطعنامۀ حزب تصویب شده در همایش اضطراری سنت لوئیز در اوائل آوریل را جدی گرفتند و از روز اول ماه مه برای اعتراض بر ضد جنگ امپریالیستی، سود جستند. در روز اول ماه مه 1919 در کلیولَند توسط چارلز ای. راضِنبرگ، که در آن زمان، دبیر محلی اس. پی. بود، و بعداً یکی از بنیانگذاران و دبیر کل حزب کمونیست شد، تظاهرات سازماندهی و برگزار شد. متجاوز از 20،000 کارگر در خیابان های پابلیک اسکوئِیر رژه رفتند و در آنجا هزاران نفر دیگر نیز به آنان ملحق شدند. پلیس به شکل وحشیانه ای به همایش یورش برد، و یک تن را کشت و فرد دیگری را به گونه ای مهلک زخمی کرد.

روز اول ماه مه 1917، روزهای ژوئیه و بالاخره روزهای اکتبر در روسیه جز صحنه هایی از رشد و گسترش انقلاب به سمت مراحل انجامش نبودند. انقلاب روسیه که عصر جدیدی را در تاریخ بشریت آغاز کرد، تحرک و اهمیتی نوین به سنت روز اول ماه مه داد. پیروزی قدرت پرولتاریایی در یک ششم سطح کرۀ زمین، آرزوهایی را که  توسط رهبران فدراسیون آمریکایی کار در تظاهرات روز اول ماه مه در یونیون اسکوئِیر نیویورک سال 1890، بیان شده بود، را در زندگی واقعی محقق ساخت. در قطعنامۀ عرضه شده به توده های شرکت کننده در اعتصاب در آن مقطع زمانی، چنین آورده شد: "حین کارزار برای روز کاری هشت ساعته، هدف نهایی- الغای نظام مزدی [سرمایه داری]- را از نظر دور نخواهیم داشت." کارگران روسیه ثابت کرده بودند که برای رسیدن به چنین هدفی، اولین بودند. ولی تا سال 1917، رهبران فدراسیون آمریکایی کار از اهدافی که در سال 1890 اعلام شده بود، بسیار دور شده بودند. دغدغۀ نخستین آنها حفظ نظام سرمایه داری و هموار کردن راه برای پیشرفت امپریالیسم آمریکایی بود. آنها نمی خواستند که کارگران آمریکایی از دستاورهای تاریخی پرولتاریای روسیه که معنای نوینی به روح مبارزۀ اول ماه مه داده بود، روزی که طبقۀ کارگر همبستگی بین المللی خود و هدفش مبنی بر رهایی از استثمار سرمایه داری و بردگی مزدی را اعلام کرده بود، الهام بگیرند.
چارلز روضِنبِرگ برای شمارۀ روز اول ماه مه 1923 هفته نامۀ «کارگر» چنین نوشت: "روز اول ماه مه- روزی که در قلوب سرمایه داران وحشت و در دلهای کارگران بذر امید می پاشد- کارگران در گسترۀ گیتی- امسال جنبش کمونیستی را در ایالات متحدۀ آمریکا، از هر زمان در تاریخ آن قدرتمندتر خواهد یافت... راه رسیدن به دستاوردهای بزرگتر روشن است، و در ایالات متحدۀ آمریکا مثل هرجای دیگر جهان، آینده به کمونیسم تعلق دارد."

در یکی از شماره های هفته نامۀ «کارگر» برای یک نسل پیش، یوجین وی. دِبس، در یک شمارۀ ویژۀ روز اول ماه مه، که در تاریخ 27 آوریل 1907 منتشر شد، چنین نوشت: "این اولین و تنها روز کارگر بین المللی است. آن به طبقۀ کارگر تعلق دارد و به انقلاب اختصاص دارد."
برای خنثی سازی سنت ستیزه جویانۀ در حال رشد اول ماه مه، رهبران فدراسیون آمریکایی کار، فقط به رسمیت شناختن روز کارگر، اولین دوشنبۀ سپتامبر را ترویج می کردند. این روز اصالتاً در یک مقیاس محلی در سال 1885، پذیرفته شده بود و بعداً توسط حکومت های ایالتی گوناگون به عنوان پادزهر مراسم روز اول ماه مه، به رسمیت شناخته شد. پادزهر دیگر توسط دستگاه اداری هوور، با کمک رهبران فدراسیون آمریکایی کار (اِی. اِف. آو اِل)، از طریق اعلام روز اول ماه مه، به عنوان روز بهداشت کودک، برپا شد. در هر صورت، معنای واقعی این علاقۀ ناگهانی به رفاه کودک را، می توان از طریق جمع آوری از منابع زیر در موضوع یک گزارش تسلیم شده به همایش «اِی. اِف. آو اِل» توسط شورای اجرایی آن دریافت: "کمونیست ها هنوز روز اول ماه مه را حفظ می کنند. همان گونه که از طریق قطعنامۀ تصویب شده توسط کنگره از  رئیس جمهور خواسته شد که اعلامیه ای برای فراخواندن مردم ایالات متحدۀ آمریکا، به ملاحظۀ روز اول ماه مه به عنوان روز بهداشت کودک، صادر کند، از این پس روز اول ماه مه به عنوان روز بهداشت کودک، شناخته خواهد شد. هدف ایجاد حساسیت برای یک دورۀ یک ساله نسبت به مراقبت از سلامتی کودکان است. این ارزنده ترین هدف است. در عین حال روز اول ماه مه از این پس به عنوان روز اعتصاب یا روز کمونیست، شناخته نخواهد شد."


ادامه دارد...

سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۷، ۱۳۹۵

تاریخچۀ اول ماه مه (بخش نهم)

تاریخچۀ اول ماه مه
نویسنده: اَلِگزاندِر تراکتِنبِرگ
ترجمه: منوچهر خاکی


بخش نهم: شعارهای سیاسی روز اول ماه مه

روز اول ماه مه نقطۀ کانونی برای پرولتاریای بین المللی شد. شعارهای پراهمیت دیگری نیز به درخواست آغازین 8 ساعت روز کاری اضافه شد، که از کارگران خواسته شد در مدت اعتصاب های روز اول ماه مه خود، بر روی آنها تمرکز کنند. این شعار ها موارد زیر را در بر می گرفت:
همبستگی بین المللی طبقۀ کارگر؛ حق رأی همگانی؛ بر علیه جنگ امپریالیستی و ستم استعماری؛ حق نمایش های خیابانی؛ آزاد کردن زندانیان سیاسی؛ حق سازماندهی سیاسی و اقتصادی طبقۀ کارگر.

آخرین باری که انترناسیونال قدیمی دربارۀ مسئلۀ روز اول ماه مه صحبت کرد، در کنگرۀ آمستردام سال 1904، بود. پس از بررسی شعارهای مختلفی که در نمایش های خیابانی به کار گرفته می شد و پس از خاطرنشان کردن این واقعیت که در برخی از کشورها این نمایش های خیابانی هنوز به جای اول ماه مه، در روز های یکشنبه برگزار می شود، قطعنامه چنین جمع بندی می شود:
"کنگرۀ انترناسیونال سوسیالیست در آمستردام همۀ سازمانهای احزاب سوسیال دمکرات و اتحادیه های کارگری همۀ کشورها را به برگزاری فعالانۀ تظاهرات در روز اول ماه مه برای مقرر کردن قانونی روز کاری هشت ساعته، برای درخواست های طبقاتی پرولتاریا، و برای صلح فراگیر، فرا می خواند. مؤثرترین شیوۀ برگزاری تظاهرات در روز اول ماه مه، دست کشیدن از کار، در هر کجا که بدون آسیب رسیدن به کارگران، میسر باشد، است. در هنگام قتل عام اعتصاب کنندگان در معادن طلای لِنا در سیبری در آوریل سال 1912، مسئلۀ کنش توده ای پرولتاریای انقلابی در روسیه، در دستور کار روز قرار گرفت، دز روز اول ماه مه آن سال بود که صدها هزار کارگر روسی کار را متوقف کردند و به خیابان ها سرازیر شدند تا ارتجاع تزاری، که از زمان شکست اولین انقلاب روسیه در سال 1905، سلطۀ بلامنازع داشت، را به چالش بکشند. لنین دربارۀ این روز چنین نوشت:
"اعتصاب عظیم ماه مه کارگران در سراسر روسیه، و نمایش های خیابانی متصل با آن، اعلامیه های انقلابی، سخنرانی های انقلابی برای توده های کار، آشکارا نشان می دهد که روسیه یک بار دیگر وارد مرحلۀ وضعیت خیزش انقلابی شده است."


ادامه دارد...


دوشنبه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۹۵

تاریخچۀ اول ماه مه (بخش هشتم)

تاریخچۀ اول ماه مه
نویسنده: اَلِگزاندِر تراکتِنبِرگ
ترجمه: منوچهر خاکی


بخش هشتم: نظر لنین دربارۀ روز اول ماه مه

لنین در زمان آغاز فعالیت هایش در جنبش  انقلابی روسیه برای شناساندن روز اول ماه مه به کارگران روسی به عنوان روز تظاهرات و مبارزه، مساعدت می کرد. هنگامی که در سال 1896 لنین در زندان بود، جزوه ای دربارۀ اول ماه مه برای اتحادیۀ سن پترزبورگ آزادی طبقۀ کارگر، یکی از اولین گروه های سیاسی مارکسیست در روسیه، نوشت. جزوه به صورت قاچاق از زندان خارج شد و 2،000 نسخۀ از طریق دستگاه استنسیل کپی شده، در میان کارگران 40 کارخانه توزیع شد. آن جزوه بسیار کوتاه بود و با سبک خودویژۀ لنین به صورت ساده و صریح نوشته شده بود، تا کارگران با حداقل میزان رشد نیز بتوانند آن را درک کنند. "هنگامی که یک ماه بعد اعتصابات مشهور نساجی سال 1896 به وقوع پیوست، کارگران به ما می گفتند که اولین تکانه توسط جزوۀ کوچولوی سادۀ روز اول ماه مه به آنها داده شد". این را یکی از معاصرین که در نشر آن همکاری داشت، در جایی نوشت.
لنین پس از گفتن به کارگران که آنها چگونه برای منفعت صاحبان کارخانجاتی که در آن کار می کنند، مورد استثمار قرار می گیرند، و چگونه حکومت آنهایی که درخواست بهبود در شرایط کارشان می کنند، را مورد پیگرد قرار می دهد، به نوشتن دربارۀ اهمیت روز اول ماه مه پرداخت.
"در فرانسه، انگلستان، آلمان، و سایر کشورهایی که کارگران قبلاً در اتحادیه های قدرتمند، متحد شده بودند و تا آن زمان برای خودشان حقوق بسیاری را تحصیل کرده بودند، آنها در روز 19 آوریل (اول ماه مه) [تقویم روسی در آن زمان 13 روز عقب تر از اروپای غربی قرار داشت] یک روز تعطیل عمومی را سازماندهی کردند. آنها با ترک کارخانه های خفقان آور، با پرچم های برافراشته، با نوای موسیقی، در امتداد خیابانهای اصلی شهرها، با نمایش قدرت رشد یابندۀ مداوم خود به رؤسا، به راهپیمایی پرداختند. آنها به صورت نمایش های توده ای عظیم که در آنها با برشماری پیروزی ها بر رؤسا در سالهای پیشین و طرح برنامه برای کارزار در آینده، سخنرانی هایی انجام می شد، گرد هم می آمدند. در شرایط تهدید به اعتصاب، رؤسا جرآت نمی کردند که کارگران را برای عدم حضور در کارخانه، در آن روز جریمه کنند. در این روز کارگران همچنین درخواست اصلی خود را به رؤسا یادآوری می کنند: 8 ساعت کار، 8 ساعت استراحت و 8 ساعت تفریح. این چیزی است که کارگران کشورهای دیگر هم اینک در حال درخواست آن هستند."
جنبش انقلابی روسیه از روز اول ماه مه بسیار بهره برداری کرد. لنین در پیشگفتار جزوه ای به نام «روزهای مه در خارکُوف»، منتشر شده در نوامبر سال 1900، نوشت:
"در شش ماه دیگر، کارگران روسیه مراسم اول ماه مه اولین سال قرن جدید را برگزار خواهند کرد، و زمان آن است که ما کار فراهم سازی تمهیدات لازم برای سازماندهی مراسم در بیشترین مراکز ممکن، و با بیشترین تعداد شرکت کنندگان ممکن، و بهترین نحوۀ ممکن، نه فقط از نظر تعداد افرادی که در آنها شرکت می کنند، بلکه همچنین از نظر نحوۀ سازماندهی، آگاهی طبقاتی که برملا خواهند ساخت، عزمی که برای شروع کارزار مهارناپذیر برای آزادی سیاسی مردم روسیه نشان خواهند داد، و تبعاً برای یک فرصت آزادانۀ رشد طبقاتی پرولتاریا و مبارزۀ آزادانه اش برای سوسیالیسم،  را آغاز کنیم."
اینکه لنین چگونه اهمیت نمایش های خیابانی روز اول ماه مه را در نظر می گرفت را می توان از اینجا مشاهده کرد که او توجه را در زمان شش ماه آتی به آن سمت معطوف میدارد. برای او روز اول ماه مه یک مظهر وحدت برای "کارزار مهارناپذیر در راه آزادی سیاسی مردم روسیه"، در راستای "رشد طبقاتی پرولتاریا و مبارزۀ آزدانۀ آن برای سوسیالیسم" بود.
لنین با به صحبت از اینکه چگونه روز اول ماه مه "می تواند تبدیل به نمایش های عظیم خیابانی شود"، این سئوال را مطرح می سازد که چرا برگزاری مراسم روز اول ماه مه در خارکُوف در سال 1900، "رویدادی با اهمیت چشمگیر بود،" و پاسخ می دهد، "مشارکت توده ای کارگران در اعتصاب، گردهم آیی های توده ای عظیم در خیابان ها، افراشته شدن پرچم های سرخ، ارائۀ درخواست های مطرح شده در جزوه ها و سرشت انقلابی این درخواست ها- هشت ساعت روز کاری و آزادی سیاسی."
لنین رهبران حزب خارکف را برای پیوند زدن بین درخواست روز کاری هشت ساعته با سایر درخواست های صرفاً اقتصادی و جزئی، ملامت می کند، زیرا او نمی خواهد که به هیچ شکلی، سرشت سیاسی روز اول ماه مه، در پشت ابر قرار گیرد. او در این مقدمه می نویسد:
"اولین این درخواست ها [هشت ساعت کار روزانه] درخواست عمومی مطرح شده توسط پرولتاریا، در همۀ کشورها است. این واقعیت که این درخواست مطرح شد، نشان می دهد که کارگران پیشرفتۀ خارکوف همبستگی خود را با جنبش کارگری سوسیالیست بین المللی تشخیص می دهند. ولی دقیقاً به همین دلیل درخواستی مانند این نمی بایست در میان درخواست هایی کم اهمیت مانند رفتار بهتر از جانب سرکارگران، یا ده درصد افزایش دستمزد، قرار داده شود. درخواست برای روز کاری هشت ساعته، در هر صورت، درخواستی برای همۀ پرولتاریا است، که نه به افراد مجزای کارفرما، بلکه خطاب به حکومت به عنوان نمایندۀ کل نظام سیاسی و جامعۀ امروزین، به طبقۀ سرمایه دار، به عنوان یک کل واحد، دارندگان تمام ابزارهای تولید، ارائه شده است."   

ادامه دارد...



یکشنبه، اردیبهشت ۰۵، ۱۳۹۵

تاریخچۀ اول ماه مه (بخش هشتم)

تاریخچۀ اول ماه مه
نویسنده: اَلِگزاندِر تراکتِنبِرگ
ترجمه: منوچهر خاکی


بخش هشتم: نظر انگلس دربارۀ روز اول ماه مه

انگلس در مقدمۀ خود بر چهارمین چاپ آلمانی مانیفست کمونیست،که در روز اول ماه مه 1890 نوشت، با مرور تاریخچۀ سازمانهای بین المللی پرولتاریایی، توجه را به اهمیت روز اول ماه مه بین المللی معطوف می سازد:
"همین زمان که من این سطور را می نویسم، پرولتاریای اروپا و آمریکا در حال بازنگری نیروهای خود است؛ برای نخستین بار در یک ارتش، زیر یک پرچم بسیج شده است و برای یک هدف فوری در حال مبارزه است: یک روز کاری هشت ساعته، که از طریق مصوبه ای قانونی، مقرر شود.....نمایشی را که ما شاهد آن هستیم، سرمایه داران و زمین داران در تمام سرزمین ها را واردار خواهد ساخت، درک کنند پرولتاریای همۀ سرزمین ها، در حقیقت متحد هستند. ای کاش فقط می شد مارکس با من بود تا این را با چشمان خود ببیند!"
اهمیت  تظاهرات همزمان پرولتاریای بین المللی روز به روز برای تخیلات و غرایز انقلابی کارگران در سرتاسر جهان، بیشتر جذابیت پیدا میکرد، و هر سال نسبت به سال قبل شاهد توده های عظیم تری بود که در این نمایش های خیابانی شرکت می جستند.
واکنش کارگران، خودش را در ضمیمۀ زیر به قطعنامۀ اول ماه مه، که در کنگرۀ انترناسیونال در زوریخ با حضور انگلس، به تصویب رسید، نشان می دهد:
"تظاهرات روز اول ماه مه برای روز کاری هشت ساعته در عین زمان به عنوان نمایش ارادۀ مصمم طبقۀ کارگر برای انهدام تمایزات طبقاتی از طریق تحولات اجتماعی و بنابراین پای گذاشتن در راه، تنها راهی که منجر به صلح برای همۀ خلق ها، به صلح در عرصۀ بین المللی می شود، به کار می آید."
رهبران سازشکار احزاب مختلف تلاش کردند از طریق تبدیل روز اول ماه مه به روز استراحت و تفریح، به جای روز کارزار، تظاهرات این روز را تضعیف کنند.از همین روست که آنها همیشه بر روی سازماندهی نمایش های خیابانی در نزدیک ترین یکشنبه به روز اول ماه مه اصرار می ورزند. در روزهای یکشنبه کارگران نباید برای اعتصاب دست از کار می کشیدند؛ در هر حال آنها در حال کار کردن نبودند. برای رهبران سازشکار، روز اول ماه مه فقط یک روز تعطیل بین المللی کارگری بود، روزی برای مراسم مجلل و بازی در پارک های روستاهای دور از مرکز. درخواست قطعنامۀ کنگرۀ زوریخ که روز اول ماه مه باید "نمایشی از ارادۀ مصمم طبقۀ کارگر برای انهدام تمایزات طبقاتی باشد،" به عبارت دیگر نمایش ارادۀ مبارزه برای الغای نظام استثمار و بردگی مزدی سرمایه داری باشد، سازشکاران را به دردسر نینداخت، زیرا آنها خود را مقید به اجرای تصمیمات کنگره های انترناسیونال نمی دانستند.کنگره های انترناسیونال سوسیالیست برای آنها چیزی جز ملاقات هایی برای دوستی و حسن نیت بین المللی، مانند بسیاری دیگر از کنگره هایی که برای جمع شدن هر از گاهی در پایتخت کشورهای مختلف اروپایی در زمان پیش از جنگ، نبود. آنها هر کاری می کردند که دیگران را دلسرد کنند، کنش بین المللی مشترک پرولتاریا را بی اثر سازند، و تصمیمات کنگره های بین الملل را که با افکار آنها مطابقت نداشت، فقط در حد قطعنامه هایی بر روی کاغذ باقی بماند. بیست سال بعد "سوسیالیسم" و "انترناسیونالیسم" این رهبران سازشکار با عریانی تمام، در معرض دید عموم قرار گرفت. در سال 1914 بین الملل در هم شکسته شد، زیرا از همان هنگام تولدش، دانه های انهدامش- گمراهبران سازشکار طبقۀ کارگر- را با خود حمل می کرد.
در کنگره بین الملل در پاریس، سال 1900 قطعنامۀ روز اول ماه مه کنگره های پیشین دوباره مورد تصویب قرار گرفت، و از طریق بیانیه ای مبنی بر اینکه توقف کار در روز اول ماه مه، تظاهرات را مؤثرتر خواهد ساخت، تحکیم یافت. روز به روز نمایش های خیابانی اول ماه مه بیشتر به منزلۀ نمایش قدرت می شد. تعداد کارگران مشارکت کننده در نمایش های خیابانی و توقف کار در روز اول ماه مه، در حال رشد بود. روز اول ماه مه روزی سرخ شد، که هر بار که روز اول ماه مه نزدیک می شد، دوایر ارتجاعی هیئت های حاکمه، در تمامی سرزمین ها، نگاهی شوم بر آن می افکندند.   


شنبه، اردیبهشت ۰۴، ۱۳۹۵

تاریخچۀ اول ماه مه (بخش هشتم)

تاریخچۀ اول ماه مه
نویسنده: اَلِگزاندِر تراکتِنبِرگ
ترجمه: منوچهر خاکی

بخش هفتم: روز اول ماه مه بین المللی می شود

گامپِرز در اتوبیوگرافی (خود زیستنامه) اش، شرح می دهد که چگونه فدراسیون آمریکایی کار مساعدت کرد تا روز اول ماه مه را یک روز تعطیل کارگری بین المللی سازد: " به موازات آنکه برنامه ها برای جنبش هشت ساعت کار گسترش می یافت، ما به طور مداوم در حال پی بردن به این نکته بودیم، که چطور می توانیم هدف خود را وسعت ببخشیم. همانطور که به زمان گردهم آیی کنگرۀ بین المللی انسان های کار نزدیک می شدیم، به ذهن من خطور کرد که ما می توانیم با ابراز همدردی در سطح جهانی از طریق کنگره، به جنبشمان مساعدت کنیم." گامپِرز که تا آن زمان، همۀ صفت های رفرمیسم و سازشکاری را که بعداً در سیاست همکاری طبقاتی اش، به اوج خود رسید را از خود نشان داده بود، آماده بود که پشتیبانی یک جنبش در درون کارگران سوسیالیست را کسب کند، نفوذی که او با قدرت با آن مقابله می کرد.
در روز 14 ژوئیه 1989، صدمین سالگرد سقوط زندان باستیی (باستیل)، در پاریس رهبران جنبش های سوسیالیستی سازمان یافته از سرزمین های متعدد، گرد هم آمدند تا یک بار دیگر یک سازمان بین المللی کارگران، مطابق الگویی که بیست و پنج سال پیش از آن توسط آموزگاران کبیر، کارل مارکس و فردریک انگلس تشکیل شده بود، را شکل بخشند. آنان که در گردهم آیی مؤسس چیزی که قرار بود انترناسیونال دوم شود، حضور پیدا کردند، از هیئت های آمریکایی دربارۀ کارزار هشت ساعت کار در آمریکا در مدت سالهای 1886-1884، و از سرگیری جنبش، شنیدند. با الهام از الگوی کارگران آمریکایی، کنگرۀ پاریس، تصمیم زیرین را اتخاذ نمود:
"کنگره تصمیم گرفت که یک تظاهرات بین المللی عظیم را سازماندهی کند، تا در تمامی کشورها و در تمامی شهرها، در یک روز معین توده های زحمتکش از مقامات حاکمیت کاهش قانونی روز کاری را به هشت ساعت، و نیز اجرای سایر تصمیمات کنگرۀ پاریس را درخواست کنند. از آنجا که تظاهرات مشابهی قبلاً توسط فدراسیون آمریکایی کار، در همایش دسامبر 1888 آن در سنت لوئیز برای روز اول ماه مه 1890، تصمیم گیری شده است، این روز برای تظاهرات بین المللی مورد پذیرش قرار می گیرد. کارگران کشورهای مختلف موظف به سازماندهی این تظاهرات مطابق با شرایط غالب در هر کشور هستند."
روز اول ماه مه 1890، در بسیاری از کشورهای اروپایی برگزار شد، و در ایالات متحدۀ آمریکا، اتحادیۀ درودگران تحت رهبری پیتِر مَک گوایِر سوسیالیست و برخی دیگر از صنوف ساختمان وارد یک اعتصاب عمومی برای هشت ساعت کار روزانه شدند. علیرغم وجود قوانین استثنایی بر ضد سوسیالیست ها، کارگران در شهرهای صنعتی متعددی در آلمان، روز اول ماه مه را برگزار کردند. به شکل مشابه در سایر پایتخت های اروپایی تظاهرات برگزار شد، اگرچه مقامات دربارۀ آن هشدار داده بودند و تلاش ورزیدند که آنها را سرکوب کنند. در ایالات متحدۀ آمریکا، شیکاگو و نیویورک، بخصوص، تظاهرات از برجستگی عظیمی برخوردار شد. چندین هزار نفر به پشتیبانی از درخواست روز کاری هشت ساعته، در خیابان ها به راه پیمایی پرداختند؛ و تظاهرات در شرایطی به پایان رسید که گردهم هایی های عظیمی در محوطۀ باز نقاط مرکزی تشکیل شده بود.
در کنگرۀ بعدی، در بروکسل در سال 1891، انترناسیونال هدف اصلی روز اول ماه مه، درخواست روز کاری هشت ساعته، را تکرار کرد ولی اضافه کرد که این روز باید همچنین در خدمت تظاهراتی در راستای درخواست هایی برای بهبود بخشیدن به شرایط کار، و تأمین صلح ما بین ملت ها نیز قرار داشته باشد. قطعنامۀ بازنگری شده، به ویژه بر روی اهمیت "سرشت طبقاتی تظاهرات اول ماه مه"، برای روز کاری هشت ساعته و سایر درخواست هایی که می توانست منجر به "تعمیق مبارزۀ طبقاتی" شود، تأکید می کرد. قطعنامه همچنین درخواست می کرد که "هرکجا که میسر است"، کار باید متوقف گردد. اگرچه ارجاع به اعتصاب در اول ماه مه، فقط جنبۀ شرطی داشت، انترناسیونال آغاز به وسعت بخشیدن و همنوازی بخشیدن به اهداف نمایش های خیابانی کرد. محافل کارگری بریتانیا، با امتناع از پذیرش حتی پیشنهاد مشروط اعتصاب در روز اول ماه مه، فرصت طلبی خود را به نمایش گذاشتند و به همراه سوسیال دمکرات های آلمانی، به نفع به تعویق انداختن تظاهرات روز اول ماه مه به یکشنبۀ پس از آن رأی دادند.


ادامه دارد...

جمعه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۹۵

تاریخچۀ اول ماه مه (بخش ششم)

تاریخچۀ اول ماه مه
نویسنده: اَلِگزاندِر تراکتِنبِرگ
ترجمه: منوچهر خاکی


بخش ششم: اعتصاب شیکاگو و هِی مارکِت

تهاجمی ترین وجه اعتصاب اول ماه مه در شیکاگو بود، که در آن زمان یک مرکز مبارزه جویی جناح چپ جنبش کارگری بود. اگرچه دربارۀ برخی از مسائل سیاسی جنبش کارگری، شفافیت کافی وجود ندارد، با اینحال همیشه برای فراخواندن کارگران به کنش، بالابردن روحیۀ مبارزه جویی آنان در کارزار برای بهبود فوری شرایط کار و زندگی آنها، یک جنبش رزمندۀ آماده بود.
با کمک گروه های مبارز کارگری، اعتصاب در شیکاگو، بزرگترین سهم را بر عهده گرفت. برای تأمین آمادگی های لازم، ائتلافی حول محور هشت ساعت کاری شکل داده شد. اتحادیۀ کارگری مرکزی مرکب از اتحادیه های کارگری از جناح چپ، به طور کامل از ائتلاف هشت ساعت کار روزانه، که یک سازمان جبهۀ متحد، شامل اتحادیه های وابسته به فدراسیون، «شوالیه های کار»، و حزب کارگران سوسیالیست، اولین حزب سیاسی سازمان یافته سوسیالیست طبقۀ کارگر آمریکا بود، پشتیبانی می کردند. در یکشنبۀ قبل از اول ماه مه، اتحادیۀ کارگری مرکزی یک تظاهرات آماده سازی را با شرکت حدود 25،000 تن از کارگران سازماندهی کرد.
در روز اول ماه مه، شیکاگو شاهد سرازیر شدن سیل عظیمی از سوی کارگرانی بود، که در پاسخ به فراخوان جنبش کارگری سازمان یافتۀ شهر، ابزار ها را زمین گذاشتند. این مؤثرترین تظاهرات همبستگی طبقاتی بود، که حتی خود جنبش کارگری تا آن زمان تجربه نکرده بود. اهمیت آن درخواست- هشت ساعت کار روزانه- در آن زمان و وسعت و سرشت اعتصاب معنای سیاسی چشمگیری به جنبش داد. این اهمیت با پیش روی هایی که در روزهای آتی صورت گرفت، تعمیق پیدا کرد. جنبش هشت ساعت کار، به خودی خود، فصل درخشانی را در تاریخ مبارزات طبقۀ کارگر آمریکا شکل می بخشد.
دشمنان کارگران بیکار ننشستند. توسط نیروی مرکب ردۀ بالایی از کارفرمایان و مقامات محلی، مصمم به نابودی رهبران رزمنده، و بدانوسیله امیدوار به وارد آوردن ضربه ای مهلک به کل جنبش کارگری شیکاگو، از راهپیمایی کارگران شیکاگو جلوگیری به عمل آمد. رویدادهای 3 و 4 مه، که منجر به اتفاقی شد که به نام موضوع هِی مارکت مشهور است، در واقع رشد ناگهانی و فراگیر شدن اعتصاب اول ماه مه بود. تظاهرات برگزار شده در روز 4 مه، در میدان هِی مارکت، فراخوانی بود برای اعتراض بر علیه حملۀ ددمنشانۀ پلیس به یک گردهم آیی کارگران اعتصابی در کارخانۀ دروگری مک کورمیک در روز 3 مه، که در آنجا شش کارگر کشته شدند و بسیاری زخمی شدند. گردهم آیی مسالمت جویانه بود، و هنگامی که پلیس حملۀ دیگری را بر علیه کارگران تجمع کرده، آغاز کرد، تجمع در آستانۀجمع شدن و تعویق انداختن به زمان دیگر بود. بمبی به درون جمعیت پرتاب شد، که یک گروهبان توسط آن کشته شد. این حادثه منجر به یک نزاع شد که در نتیجۀ آن هفت تن از افراد پلیس و چهار تن از کارگران، جان خود را از دست دادند. حمام خون در میدان هِی مارکت، محکومیت سریع پارسونز، اسپایز، فیشر و ایگل به اعدام توسط چوبۀ دار، و زندانی کردن سایر رهبران رزمندۀ شیکاگو، پاسخ کارفرمایان شیکاگو بود. و آن علامتی بود برای واکنش مدیران در سراسر کشور. نیمۀ دوم سال 1886 با یک یورش متمرکز کارفرمایان مصمم به بازپس گیری موضع از دست رفتۀ خود در مدت جنبش اعتصابی سال های 1886-1885، نشانه گذاری شده است.
یک سال پس از از به دار آویختن رهبران کارگری شیکاگو، فدراسیون، که دیگر به نام «فدراسیون آمریکایی کار»، شناخته می شد، در همایش سال 1888خود در سنت لوئیز، به از سرگیری جنبش روز کاری هشت ساعته رأی داد. اول ماه مه که از همان زمان تبدیل به یک سنت شده بود، دو سال قبل از نقطۀ تمرکز جنبش نیرومند کارگران بر اساس یک موضوع سیاسی طبقاتی، دوباره به عنوان روزی که در آن می بایست کارزار روز کاری هشت ساعته از سر گرفته می شد، انتخاب شد. اول ماه مه 1890، قرار بود که شاهد یک اعتصاب در گسترۀ ملی برای روز کاری کوتاه تر باشد. در همایش سال 1889، رهبران فدراسیون آمریکایی کار، به سرکردگی ساموئِل گامپِرز، موفق شدند که جنبش اعتصابی را محدود سازند. تصمیم گرفته شده بود که اتحادیۀ درودگران، که به عنوان آماده ترین نیروی اعتصاب شناخته می شد، اعتصاب را آغاز کند، و اگر به موفقیت نائل شد، بقیۀ اتحادیه ها نیز در صف و نوبت عمل قرار گیرند.


ادامه دارد...

پنجشنبه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۹۵

تاریخچۀ اول ماه مه (بخش پنجم)

تاریخچۀ اول ماه مه
نویسنده: اَلِگزاندِر تراکتِنبِرگ
ترجمه: منوچهر خاکی


بخش پنجم: تدارکات برای اعتصاب روز اول ماه مه

کارزار بزرگ اعتصابی سال 1877، که در آن دهها هزار نفر از کارگران فولاد و راه آهن، سرسختانه بر علیه کورپوراسیون ها و حکومتی که سربازان را برای سرکوب اعتصاب فرستاد، مبارزه می کردند، مهر خود را بر روی تمامی جنبش کار کوبید. آن اولین کنش توده ای طبقۀ کارگر آمریکا در مقیاسی ملی بود و با وجود اینکه آنها توسط ترکیبی از نیروهای حاکمیتی و سرمایه، شکست خوردند، کارگران آمریکایی از این کارزارها با درک روشن تری از موقعیت طبقاتی خود در جامعه، عزم راسخ تر و روحیۀ استوارتر بیرون آمدند. این کارزار، بخشاً در واکنش به بارُون های معادن ذغال سنگ پنسیلوانیا بود، که در جریان تلاششان برای انهدام سازمان معدنکاران در منطقۀ آنتراسیت (نوعی ذغال سنگ با کربن بالا)، ده معدن کار سرسخت را در سال 1875، به دار آویختند.
با وجود اینکه دهۀ 1890-  1880 به طور کلی یکی از فعالترین دهه ها در جریان توسعۀ صنعت آمریکا و بسط بازار مسکن بود، سال های 1885-18884 رکودی را تجربه کرد که در واقع رکود ادواری پس از بحران سال 1873 بود. جنبش برای روز کاری کوتاه تر، تکانه ای اضافی از بیکاری و رنج عظیم متداول در آن دورۀ زمانی، دریافت نمود.
فدراسیون، که به تازگی سازمان یافته بود، امکان استفاده از شعار هشت-ساعت کار روزانه را به عنوان یک شعار وحدت بخش در میان توده های کارگرانی که خارج از حیطۀ فدراسیون بودند و «شوالیه های کار»، سازمانی قدیمی تر ولی هنوز در حال رشد، مشاهده کردند. فدراسیون با تشخیص اینکه تنها یک حرکت عمومی که همۀ نیروی کار سازمانیافته را درگیر سازد، می تواند به نتایج مطلوب منجر شود، از سازمان «شوالیه های کار» درخواست کرد که از جنبش روز کاری هشت ساعته پشتیبانی کند.
در اجلاس همگانی فدراسیون در سال 1885، تصمیم در مورد اعتصاب در روز اول ماه مه سال آینده،  تصریح شد و چندین اتحادیۀ ملی، منجمله و به ویژه درودگران و سیگار سازان، تدارکات لازم برای کارزار را بر عهده گرفتند. آژیتاسیون (تبلیغ، تهییج) برای کنشگری اول ماه مه، برای هشت ساعت کار روزانه، نتایج بلافصل خود را در رشد تعداد اعضای اتحادیه های موجود، نشان داد. «شوالیه های کار» با فراز و نشیب رشد کرد و در سال 1886، تعداد اعضایش به اوج خود رسید. گزارش شده است که این سازمان، که از فدراسیون مشهورتر بود و به عنوان یک سازمان رزمنده در نظر گرفته می شد، در آن دورۀ زمانی تعداد اعضای خود را از دویست هزار نفر به حدود هفتصد هزار نفر افزایش داد. فدراسیون که ابتدا جنبش را به راه انداخت و مشخصاً روزی را برای شروع اعتصاب هشت ساعت کار روزانه تعیین کرد، نیز از نظر تعداد اعضا و به خصوص از نظر قدر و منزلت در میان توده های وسیع کارگران، ارتقا پیدا کرد. به همان میزان که روز اعتصاب در حال نزدیک شدن بود و آشکار می شد که رهبری «شوالیه های کار» به ویژه تِرِنس پادِرلی، در حال کارشکنی در جنبش است و حتی مخفیانه به اتحادیه های خود توصیه می کند که به اعتصاب نپیوندند، محبوبیت فدراسیونهمچنان در حال افزایش بود. اعضای سادۀ هر دو سازمان با شور و اشتیاق برای کارزار آماده می شدند. اتحادها و ائتلاف های حول محور روز کاری هشت ساعته در شهرهای مختلف، بیرون می جوشیدند و روحیۀ بالای مبارزه جویی،که در حال اثربخشی بر روی تودۀ کارگران سازمان نایافته بود، در سرتاسر جنبش کارگری احساس می شد. روز نوینی برای طبقۀ کارگر آمریکا در حال طلوع بود.
بهترین راه برای آگاهی یافتن از روحیۀ کارگران، مطالعۀ حدود و میزان جدیت مبارزۀ آنهاست. تعداد اعتصاب ها در مدت زمانی بین سالهای 1885 و 1886 در صورت مقایسه با سالهای پیش از آن نشان می دهد که چه روحیۀ مبارزه جویی در حال انگیختن جنبش کارگری بود. نه تنها کارگران در حال آماده شدن برای کنشگری در اول ماه مه سال 1886بودند، بلکه در سال 1885 نیز تعداد اعتصاب ها به میزان محسوسی افزایش نشان می داد. در مدت زمان بین سالهای 1884-1881 تعداد اعتصاب ها و تعطیلی کارخانجات به طور میانگین کمتر از 500 مورد بود، و به طور متوسط فقط 150،000 کارگر در سال درگیر این رویدادها شده بودند. اعتصاب ها و تعطیلی کارخانجات در سال 1885 به حدود 700 مورد افزایش پیدا کرد و تعداد کارگران درگیر به رقم 250،000 جهش یافت. در سال 1886 تعداد اعتصاب ها با رسیدن به رقم 1،572 مورد، بیش از دو برابر سال 1885 شد و متناسب با آن تعداد کارگران متأثر از آنها به 600،000 نفر رسید. این که جنبش اعتصابی در سال 1886 تا چه میزان گسترده شده بود را می توان از این واقعیت استنباط کرد که در حالی که در سال 1885 تنها 2،467 مؤسسه تحت تأثیر اعتصاب ها قرار گرفتند، مؤسسات درگیر در سال بعد، تا رقم 11،562 افزایش یافت. با وجود کارشکنی (سابوتاژ) آشکار «شوالیه های کار»، تخمین زده می شد که متجاوز از 500،000 کارگر مستقیماً درگیر اعتصاب ها برای روز کاری هشت ساعته بودند.
مرکز اعتصاب شیکاگو بود، جایی که جنبش اعتصاب در گسترده ترین وجه وجود داشت، ولی در عین حال شهرهای متعدد دیگری نیز در کارزار اول ماه مه درگیر بودند. نیویورک، بالتیمُور، واشینگتن، میلواکی، سینسینّاتی، سنت لوئیز، پیتسبورگ، دیترویت، و بسیاری از دیگر شهرها جلوۀ خوبی از ترک کار را به نمایش گذاشتند. صفت ممیزۀ این جنبش اعتصابی این بود که کارگران سازمان نیافته و ناماهر به درون کارزار کشیده شدند، و اعتصاب های همدلانه در آن دورۀ زمانی، کاملاً متداول گشته بود. یک روحیۀ سرکشی وسیع در سراسر سرزمین وجود داشت و مورخان بورژوا از "جنگ اجتماعی" و "نفرت از سرمایه" ای که در مدت این اعتصابات آشکار گشت، و از شور و اشتیاق نفرات عادی، صحبت می کنند که به درون جنبش وارد شد. تخمین زده می شود که حدود نیمی از کارگرانی که به اعتصاب پیوستند، موفق شدند، و جایی که آنها نتوانستند 8 ساعت کار را تأمین کنند، موفق شدند که ساعات کار را به میزان محسوسی کاهش دهند.

ادامه دارد...


چهارشنبه، اردیبهشت ۰۱، ۱۳۹۵

تاریخچۀ اول ماه مه (بخش چهارم)

تاریخچۀ اول ماه مه
نویسنده: اَلِگزاندِر تراکتِنبِرگ
ترجمه: منوچهر خاکی


بخش چهارم: اول ماه مه در ایالات متحده متولد شد

موجودیت انترناسیونال اول در سال 1872، وقتی که ستاد های آن از لندن به نیویورک انتقال یافت به عنوان یک سازمان بین المللی پایان یافت، اگرچه رسماً تا سال 1876 منحل نشد. در نخستین کنگرۀ انترناسیونال بازسازی شده، که بعداً به نام انترناسیونال دوم شناخته شد، برگزار شده در پاریس در سال 1889 بود که روز اول ماه مه به عنوان روزی که کارگران جهان، سازمانیافته در احزاب سیاسی و اتحادیه هایشان، قرار بود برای درخواست سیاسی پر اهمیت : روز کاری 8 ساعته، به مبارزه برخیزند، معین گردید. تصمیم پاریس تحت تأثیر تصمیمی قرار گرفت که پنج سال پیش از آن توسط هیئت های نمایندگی سازمان کارگران جوان آمریکایی- فدراسیون اتحادیه ها و اصناف سازمانیافته ایالات متحده و کانادا، که بعداً به اختصار فدراسیون آمریکایی کار، نامیده شد، اتخاذ شده بود. در چهارمین کنوانسیون این سازمان، به تاریخ 7 اکتبر 1884، قطعنامۀ زیرین به تصویب رسید:
"مطابق با تصمیم اتخاذ شده توسط فدراسیون اصناف سازماندهی شده و اتحادیه های کارگری ایالات متحده و کانادا، مبنی بر اینکه از اول ماه مه 1886یک روز کاری قانونی می بایست متشکل از 8 ساعت باشد، ما به همۀ سازمان های کارگری صاحب صلاحیت توصیه می کنیم که تلاش ورزند تا تاریخ یاد شده، قوانین متبوع خود را مطابق با این قطعنامه اصلاح نمایند."
اگرچه در این قطعنامه هیچ چیز دربارۀ روش هایی که از طریق آنها فدراسیون انتظار داشت روز هشت ساعته را برقرار سازد، گفته نشد، به خودی خود آشکار است که یک سازمان که در آن زمان کمتر از پنجاه هزارنفر از هواخواهانش را رهبری می کرد، بدون آنکه مبارزه ای را برای آن در کارگاهها، کارخانجات و معادن، جایی که اعضای آن مشغول کار بودند، سازماندهی کند و بدون آنکه تلاش ورزد که باز هم تعداد زیادتری از کارگران را وارد عرصۀ کارزار هشت ساعت کار روزانه کند، نمی توانست اعلام کند که "روز کاری می بایست متشکل از هشت ساعت باشد". این ماده در قطعنامه که اتحادیه های وابسته به فدراسیون را ملزم می سازد: "تلاش ورزند تا تاریخ یاد شده، قوانین خود را مطابق با این قطعنامه اصلاح نمایند."، ارجاع به موضوع منافع اعتصاب به اعضای خود می داد، و اینکه از آنها انتظار می رفت در اول ماه مه 1886، برای روز کاری هشت ساعته دست به اعتصاب بزنند، و احتمالاً آن قدر بیرون بمانند تا جایی که به کمک اتحادیه نیاز پیدا کنند. از آنجا که این اعتصاب قرار بود یک حرکت در سطح ملی باشد و همۀ سازمانهای وابسته را درگیر سازد، اتحادیه ها مطابق با آئین نامه های خودشان، ملزم بودند که تأیید اعتصاب توسط اعضای خود را مهیا سازند، به ویژه از آن رو که این حرکت صرف مبالغ مالی را اجتناب ناپذیر می کرد. باید به یاد آورده شود که فدراسیون، درست مانند اِی.اِف. اِل امروزین، بر مبنای داوطلبانه، بر پایۀ فدراسیون، سازماندهی شده بود و تصمیمات یک کنوانسیون ملی تنها در صورتی می توانست برای اتحادیه های وابسته الزام آور باشد که اتحادیه ها این تصمیمات را تأیید می کردند.


ادامه دارد...

سه‌شنبه، فروردین ۳۱، ۱۳۹۵

تاریخچۀ اول ماه مه (بخش دوم و سوم)

تاریخچۀ اول ماه مه
نویسنده: اَلِگزاندِر تراکتِنبِرگ
ترجمه: منوچهر خاکی


بخش  دوم:
جنبش هشت ساعت کار، در آمریکا آغاز شد

مبارزاتی که مستقیماً به زایش روز اول ماه مه منجر شد، در سال 1884، در جنبشی برای روز کار هشت ساعته در آمریکا،  آغاز شد. با این وجود، یک نسل پیش از آن، یک سازمان ملی کارگری، اتحادیۀ کارگران ملی، که در آغاز وعدۀ بزرگ فراروئی به یک مرکز سازماندهی جنگجویانه برای طبقۀ کارگر آمریکا را می داد، مسئلۀ روز کاری کوتاه تر را مورد توجه قرار داد و پیشنهاد کرد که یک جنبش گسترده حول آن سازماندهی شود. نخستین سال های جنگ داخلی، 1862-1861، مواجه بود با ناپدید شدن تعدادی از اتحادیه های کارگری ملی، که درست پیش از آغاز جنگ شکل گرفته بودند، به خصوص اتحادیه های قالب بندان، مکانیک ها و آهنگران. در هر حال سالهای بلافاصله پس از آن، شاهد وحدت در مقیاسی ملی در تعدادی از سازمان های کارگری بود، و طلیعه ای از فدراسیون متشکل از تمام این اتحادیه ها، پدیدار گشت. در روز 20 اوت سال  1866، در بالتیمُور نمایندگانی از سه دسته از اتحادیه های کارگری که اتحادیۀ ملی کارگری را شکل داده بودند، گرد هم آمدند. جنبش برای سازمان ملی توسط ویلیام. اِچ. سیلویس، رهبر اتحادیۀ بازسازی شدۀ قالب بندان، رهبری می شد، که با وجود آنکه مرد جوانی بود، شخصیت برجسته ای در جنبش کارگری آن سالها به حساب می آمد. سیلویس با رهبران انترناسیونال اول در لندن مکاتبه داشت و کمک کرد که بر روی اتحادیۀ کارگری ملی در جهت برقراری ارتباط با شورای عالی انترناسیونال، تأثیر بگذارد.
در کُنوانسیون بنیانگذاری اتحادیۀ ملی کارگری در سال 1866 بود که تصمیم زیر به تصویب رسید:
"اولین و بزرگترین ضرورت در حال حاضر، در جهت آزاد ساختن نیروی کار این کشور از بردگی سرمایه داری، تصویب قانونی که از طریق آن هشت ساعت کار روزانه، در تمام ایالات آمریکا، متداول گردد. ما عزم خود را جزم کرده ایم که تمام نیروی خود را تا نائل شدن به این نتیجۀ درخشان، به کار گیریم."
همان کُنوانسیون برای عمل مستقل سیاسی در ارتباط با تأمین مصوبات قانونی 8 ساعت کار روزانه، و "انتخاب نمایندگانی که متعهد به حفاظت و دفاع از منافع طبقات صنعتی باشند"، رأی داد.
جرگه های هشت-ساعت، به عنوان نتیجۀ تهییج اتحادیۀ کارگری ملی، شکل گرفتند؛ و از طریق فعالیت سیاسی که سازمان موجب آن شد، چندین حکومت ایالتی، 8-ساعت کا روزانه را در مشاغل عمومی برقرار ساختند و کنگرۀ ایالات متحده قانون مشابهی را در سال 1868، به تصویب رساند. رهبر با انگیزۀ جنبش روز کاری هشت ساعته، کارگر مکانیک بُستون، آیرا استوارد بود.
برنامه و سیاست های جنبش کارگری آغازین، با وجود ابتدایی بودن، و نه همیشه منطقی بودن، به هر روی، بر پایۀ غریزۀ پرولتاریایی سالم قرار داشت، و می توانست به عنوان نقاط شروع در خدمت رشد جنبش کارگری ستیزه جویانه در این کشور باشد، به شرطی که از نقشی که سازشکاران و سیاستمداران نظام سرمایه داری که بعداً به سمت سازمان های کارگری هجوم آوردند و آنها را در کانال های نادرست هدایت کردند، حمایت نمی کرد. بنابر این چهار نسل پیش، سازمان ملی کارگران آمریکا، «اِن.اِل.یو»، خود را با ضدیت بر علیه "بردگی سرمایه داری" و فعالیت سیاسی مستقل تعریف می کرد.
سیلویس به حفظ تماس با انترناسیونال در لندن، ادامه داد. به موجب  نفوذ او به عنوان رئیس سازمان، اتحادیۀ کارگری ملی، در سال 1867 در کُنوانسیون خود به همکاری با جنبش طبقۀ کارگر بین الملل رأی داد، و در سال 1869 به پذیرش دعوت شورای عالی و اعزام یک هیئت نمایندگی به کنگرۀ بازل انترناسیونال رأی داد. شوربختانه سیلویس درست پیش از کُنوانسیون اِن.اِل. یو، درگذشت و اِی.سی.کامِرُون، ویرایشگر نشریۀ «مدافع مردان کار»، که در شیکاگو انتشار می یافت، به جای او هیئتی را اعزام کرد. در قطعنامه ای ویژه، شورای عالی برای مرگ این رهبر کارگری آمریکایی جوان و پر استعداد اظهار اندوه و تأسف کرد. " چشمان همه ما نگران سیلویس بود، که به عنوان یک ژنرال ارتش پرولتاریا، تجربه ای ده ساله خارج از زمینۀ توانایی های عظیم اش داشت- و سیلویس اکنون درگذشته است." مرگ سیلویس یکی از عوامل کمک به انحطاطی بود که به زودی به میان آمد و منجر به ناپدید شدن اتحادیۀ کارگری ملی شد.

ادامه دارد...



تاریخچۀ اول ماه مه
نویسنده: اَلِگزاندِر تراکتِنبِرگ
ترجمه: منوچهر خاکی

بخش  سوم :
نظر مارکس دربارۀ جنبش روز کاریِ هشت ساعته

تصمیم برای روز کاری هشت ساعته توسط اتحادیۀ کارگری ملی، در ماه اوت 1866 گرفته شد. در سپتامبر همان سال کنگرۀ ژنو انترناسیونال اول درخواست مشابهی را با کلمات زیرین، در دستور کار خود قرار داد:
"محدودیت قانونی روز کاری یک شرط ابتدایی است که بدون آن همۀ تلاش های بعدی برای بهبود و رهایی طبقۀ کارگر، بی ثمر جلوه خواهد کرد.... کنگره، 8 ساعت کار را به عنوان محدودیت قانونی روز کاری پیشنهاد می کند."
در فصل "روز کاری" در جلد اول سرمایه، منتشر شده در سال 1867، مارکس توجه را به پیدایش جنبش هشت ساعت کار توسط اتحادیۀ کارگری ملی، جلب می کند. در این قطعه، که به ویژه به دلیل مرجعیت قول مارکس در رابطه با همبستگی و منافع مشترک طبقاتی بین کارگران سیاه پوست و کارگران سفید پوست، دارای اهمیت است، او چنین می نویسد:
"در ایالات متحدۀ آمریکا، هر قسمی از جنبش مستقل کارگری تا آن حد فلج شد که بردگی بخشی از جمهوری را بی ریخت کرد. در حالی که کارگر با پوست سیاه داغ بر خود دارد، کارگر با پوست سفید قادر به رها ساختن خویش نیست. ولی از درون مرگ نظام بردگی، جوشش نیرومندی از زندگی بیرون جهید. نخستین میوۀ جنگ داخلی، آزیتاسیون (تهییج) برای روز کاری هشت ساعته بود- جنبشی که با سرعتی سرسام آور از اقیانوس اطلس تا اقیانوس آرام، از نیوانگلند تا کالیفرنیا، همه جا را درنوردید."
مارکس توجه را به این نکته جلب می کند که چگونه تقریباً همزمان، در واقع با فاصلۀ دو هفته از هم، یک گردهم هایی کُنوانسیون کارگری در بالتیمُور به روز کاری هشت ساعته رأی داد و یک گردهم آیی کنگرۀ انترناسیونال در ژنو سوئیس، تصمیم مشابهی را اتخاذ کرد. "بنابراین در هر دو سوی اقیانوس اطلس، جنبش طبقۀ کارگر، به طور خودانگیخته، به عنوان برآمد شرایط تولید"، بر جنبش مشابهی پیرامون محدودیت ساعات کار صحه می گذارد و آن را در درخواست روز کاری هشت ساعته، به شکل همنوازی در می آورد.
این موضوع که تصمیم کنگرۀ ژنو با تصمیم آمریکایی ها هماهنگ شده بود را می توان از بخشی از قطعنامه که در زیر آورده می شود، مشاهده کرد:
"از آنجا که این محدودیت نشانگر خواستۀ عمومی کارگران ایالات متحدۀ آمریکای شمالی است، کنگره این درخواست را به پلتفرم (دستور کار) همگانی کارگران در سراسر جهان تبدیل می کند."
23 سال بعد تأثیرگذاری مشابهی از سوی جنبش کارگری آمریکا، بر روی کنگرۀ انترناسیونال در راستای کمک به هدف مشابهی، به شکلی عمیق تر ، به نمایش در آمد.

ادامه دارد


یکشنبه، فروردین ۲۹، ۱۳۹۵

تاریخچۀ اول ماه مه

تاریخچۀ اول ماه مه
نویسنده: اَلِگزاندِر تراکتِنبِرگ
ترجمه: منوچهر خاکی



بخش اول:

مبدأ اول ماه مه، به شکلی تفکیک ناپذیر با مبارزه برای روز کاری کوتاه تر گره خورده است- درخواستی با اهمیت چشمگیر سیاسی برای طبقۀ کارگر. این مبارزه تقریباً از آغاز پیدایش نظام کارخانه ای در ایالات متحدۀ آمریکا، پدیدار گشت.
اگرچه به نظر می رسد که درخواست دستمزدهای بالاتر، متداول ترین موجب برای اعتصاب های آغازین در این کشور بوده اند، مسئلۀ ساعات کوتاهتر و حق سازماندهی، همیشه هنگامی که کارگران درخواست های خود را تنظیم می کردند، در پیش نظر، نگه داشته شده است. به همان سان که استثمار در حال تشدید شدن بود و کارگران بیشتر و بیشتر فرسودگی ناشی از ساعات کار، به شکلی غیر انسانی، طولانی را احساس می کردند، تقاضا برای یک کاهش محسوس در ساعات کار، بیشتر جنبۀ رسمی پیدا می کرد.
قبلاً در آغاز قرن نوزدهم، کارگران در ایالات متحدۀ آمریکا، نارضایتی خود را از شیوۀ کار کردن "از طلوع تا غروب"، که در آن زمان روز کاری رایج بود، علنی کرده بودند. چهارده، شانزده، و حتی هجده ساعت کار در روز، نادر نبود. در زمان تلاش توطئه آمیز بر علیه رهبران اعتصاب طناب بافان فیلادلفیا در سال 1806، چنین مطرح شد که کارگران برای یک روز کاری نوزده تا بیست ساعته استخدام شده بودند.
سالهای دهه های بیست و سی [قرن بیستم]، انباشته از اعتصاب ها برای کاهش ساعات کار است و در بسیاری از مراکز صنعتی، درخواست های مشخص برای یک روز کاری ده ساعته پیشنهاد می شد. سازمان هایی که به عنوان نخستین اتحادیه های کارگری جهان در نظر گرفته می شوند، اتحادیۀ کارگران مکانیک فیلادلفیا، و یکی که دو سال پیش از آنها، در انگلستان شکل گرفت، مشخصاً می توانند به اعتصاب کارگران صنف ساختمان، در سال 1827، برای روز کاری ده ساعته، نسبت داده شوند. در مدت اعتصاب نانوا ها در نیویورک، در سال 1834، نشریۀ "وُرکینگ مِنز اَدوُکِیت" (مدافع مردان کار)، گزارش کرد که "کارگران مزدور استخدام شده در کسب و کار قرص نان، به مدت چهار سال از شرایطی بدتر از بردگان مصری، در حال رنج بردن بوده اند". آنها می بایست به طور میانگین، هجده تا بیست ساعت از بیست و چهار ساعت را کار کنند.
درخواست در آن محلات برای یک روز کاری 10 ساعته به زودی به یک جنبش فرا روئید، که اگرچه، با مانع بحران های 1837، مواجه شد، حکومت فدرال رئیس جمهور ون بارن را به سمت صدور فرمان روز کاری 10 ساعته، برای همۀ کسانی که برای حکومت کار می کنند، سوق داد. در هر صورت، مبارزه برای عمومیت روز کاری ده ساعته، در طول دهه های بعد ادامه پیدا کرد. این درخواست تنها زمانی در تعدادی از شاخه های صنعتی تأمین شد، که کارگران آغاز کردند که شعار روز کاری 8 ساعته را مطرح سازند. فعالیت تب آلود برای سازماندهی اتحادیه های کارگری در سال های دهۀ پنجاه، به این درخواست چنان تکانه ای داد، که به هر روی به دلیل بحران های سال 1857، مورد بازبینی قرار گرفت. معذلک، این درخواست پیش از آغاز بحران، در چند اتحادیۀ خوب سازماندهی شده، دست بالا را گرفت. جنبش برای روز کاری کوتاهتر، تنها مختص ایالات متحدۀ آمریکا نبود، بلکه در هرکجا که کارگران تحت نظام سرمایه داریِ در حال سربرآوردن، استثمار می شدند، رایج بود. این امر از این واقعیت مشهود می گردد که کارگران صنف ساختمان در استرالیای بسیار دور، شعار "8 ساعت کار، 8 ساعت تفریح، و 8 ساعت استراحت" را مطرح ساختند و در تأمین آن در سال 1856، کامیاب بودند.
ادامه دارد...

یادداشت ناشر: تاریخچۀ اول ماه مه نخستین بار در سال 1929 منتشر شد و سپس نسخه های متعددی از آن باز نشر شد، تا حدی که گردش آن به رقمی متجاوز از نیم میلیون نسخه رسید. این جزوه چاپ مجدد نسخۀ تجدید نظر شدۀ منتشر شده توسط موسسۀ انتشاراتی اینترنشنال نیویورک در سال 1947 است.
انتشار توسط: مانیکا باروئا، کلکته، هندوستان