سه‌شنبه، بهمن ۲۷، ۱۳۸۸

آینده جنبش سبز

این مطلب که عده ای از سران حکومت جمهوری اسلامی ایران در این پندارند که با بستن هرچه بیشتر تمامی روزن ها و منفذها و یا به عبارتی امنیتی کردن هرچه گسترده تر فضای سیاسی جامعه ایران، بحران سیاسی کنونی فروکش خواهد کرد و آنان قادر خواهند بود با پشت سر گذاشتن این بحران دوباره اوضاع را به حالت عادی باز گردانند، مصداق کاملی از این مثال است که شخصی که شنیده دیگ زود پز همسایه اش که سوت یا همان منفذ خروج بخار هم داشته و منفجر شده است؛ بخواهد با مسدود نمودن منفذ خروج بخار دیگ مانع از انفجار دیگ زودپز آشپزخانه خود شود.

سرکوب شدید تظاهرات مسالمت آمیز مردم در اعتراض به نتیجه انتخابات بیست و دوم خرداد، توقیف مطبوعات منتقد و هوادار جنبش سبز، موضع گیری های آشکارا جانبدارانه شخصیت های کلیدی نظام به هواداری از جناحی که بسیاری از مردم در مورد صداقت آنان به خصوص نسبت به اعلام بی طرفانه نتیجه انتخابات ریاست جمهوری دور دهم تردید های اساسی دارند؛ امنیتی و مسدود کردن فزاینده فضای سیاسی جامعه، دستگیری بسیاری از شخصیت های سیاسی حتی کسانی که تا مدتی پیش از نظر هواداران نظام جمهوری اسلامی ایران نیز موجه بودند و از نظر بسیاری هنوز نیز از هواداران و پشتیبانان نظام محسوب می شوند، و برخی اقدامات نا سنجیده دیگرراه نا کجا آبادی است که برخی از سران نظام آگاهانه و مغرضانه و متأسفانه عده ای دیگر نیز نا آگاهانه و غافلانه در پیش گرفته اند.

سرکوب نیروهای چپ غیر مذهبی مدافع انقلاب و رهبری آن در سالهای دهه شصت به همراه شکنجه، اعترافات تلویزیونی در عین سکوت افراد و جریانات چپ مذهبی داخل حاکمیت که در نهایت منجر به سرکوب، دستگیری ، شکنجه و اعترافات تلویزیونی خود آنان شد، باید پیام های عبرت آموزی برای آن دسته از سران جناح اصولگرای حاکم که هم اینک نا آگاهانه و غافلانه راه سکوت یا پشتیبانی از اقدامات سرکوب گرانه را در پیش گرفته اند، در بر داشته باشد. این روند تا کی و کجا ادامه پیدا خواهد کرد؟ آیا عناصر صادق اصول گرا باید همانند اصلاح طلبان، خود نیز قربانی این شیوه های غیر انسانی بازداشت، بازجویی و شکنجه شوند تا پی برند که این شیوه های سرکوب، بازجویی و شکنجه غیر انسانی، ناعادلانه و غیر موجه است؟ از آن مهم تر اینکه اعترافات و محاکماتی از این دست هیچ گونه ارزشی برای اثبات جرم هیچ متهمی ندارد.

آیا این گونه دست اندر کاران که حتی از زبان خودی ترین عناصر نظام می شنوند که در بازداشتگاههای ایران و حتی در خیابان ها و جلوی چشم مردمان، کثیف ترین و مشمئز کننده ترین اعمال ضد اخلاقی و ضد انسانی به نام دفاع از دین و جمهوری اسلامی صورت می گیرد و باز هم از اعمال سرکوبگران حمایت می کنند، به راستی در این پندارند که این گونه جنایات و اعمال شنیع به نفع دین یا حتی به نفع ثبات حاکمیت خود آنان است؟ در پاسخ باید گفت که این قبیل اعمال سیر ماجرا ها را به سمتی سوق می دهد که نه به نفع دین، نه به نفع حاکمیت جمهوری اسلامی و نه به نفع مردم و جنبش اعتراضی آنان است.

تصور این موضوع که مردم معترض تا ابد به صورت کاملاً مسالمت آمیز در خیابان ها اعتراض کنند؛ در حالیکه به شدید ترین وجهی مورد ضرب و شتم، کتک، اصابت گلوله، دستگیری و شکنجه قرار می گیرند؛ و هرگز شیوه های مبارزه خود را تغییر ندهند، تصوری به غایت نا بخردانه است. در شرایطی که میهن عزیز ما ایران از هر سو مورد طمع، تهدید و محاصره کاسبکاران قدرتمند بین المللی قرار دارد، به راستی باید از تغییر تاکتیک ها و شیوه های مبارزات مردم و سمت گیری آن در جهت شیوه های غیر مسالمت آمیز هراسان بود. گرچه که ادامه روند کنونی بسیاری از تغییرات را علیرغم خواست این یا آن فعال یا رهبر سیاسی اجتناب ناپذیر میکند.

راست است که رهبران جنبش سبز به درستی تا کنون بر مسالمت آمیز و قانونی بودن، عدم تمایل به براندازی و تلاش برای یافتن راه های خروج از بحران در چارچوب قانون اساسی موجود تأکید ورزیده اند. اما به راستی به پندار شما تا کی و کجا چنین وضعیتی می تواند ادامه پیدا کند؟ آن هم درست در شرایطی که هم مردم معترض، هم فعالان جنبش و هم رهبران سیاسی جنبش اعتراضی به شکل سیستماتیک در معرض شدیدترین سرکوب ها و کینه توزی ها قرار دارند. آیا به راستی در چنین شرایطی مردم معترض همچنان به همین شیوه های مسالمت آمیز مبارزه قناعت خواهند ورزید؟ آیا رهبران جنبش سبز خواهند توانست جنبش را در محدوده های مورد نظر خود و در اشکال قانونی و مسالمت آمیز حفظ کنند؟

لحظه ای در عالم تخیل به این اندیشه کنید که اگر در بهمن ماه سال 1357، همان زمان که دولت بختیار فرودگاه های ایران رابسته بود و مانع از پرواز هواپیمای حامل رهبر انقلاب ایران یعنی آیت اله خمینی شده بود و در همان هنگام که مردم در زیر رگبار گلوله مسلسل های نظامیان حامی رژیم شاهنشاهی شعار می دادند:"رهبران، رهبران، ما را مسلح کنید"، آیت اله خمینی در عوض موضع گیری های قاطعانه خود،در فکر سازش با سران رژیم شاهنشاهی بود، چه اتفاقی می افتاد؟ آیا او می توانست همچنان رهبری انقلاب را در دستان خود متمرکز کند؟ آیا مردم انقلابی و معترض او را پشت سر نمی گذاشتند و به رهبران قاطع تری روی نمی نمودند؟ آیا سرنوشت آیت اله خمینی نیز همانند سرنوشت بختیار و برخی از روحانیون هوادار سازش با رژیم شاه نمی شد؟

به هر حال باید این نکته را مورد توجه قرار داد که نا امیدی توده های مردم از حل مشکلات و برآورده شدن خواسته هایشان از راه های قانونی و در چارچوب نظام موجود، شرایط بحرانی را به شکلی شتاب آلود به سمت حادتر شدن پیش می برد و شمارش معکوس را برای یک نبرد سرنوشت ساز قدرت رقم خواهد زد. در چنین وضعیتی که به هیچ وجه تصور نمی کنم مورد تمایل و علاقه دلسوزان میهن و هواداران صادق و صمیمی جنبش سبز باشد، همه چیز منوط و موکول به برتری قدرت خواهد شد. در این اوضاع تاکتیک های مبارزه تغییر خواهد کرد، شیوه های مبارزه متنوع تر خواهد شد و از جمله اعتصابات صنفی و سپس سیاسی به مرور شدت خواهند گرفت. در بدترین حالت و در شرایطی که راه هرگونه سازش و مذاکره مسدود شده باشد، شیوه های گوناگونی از مبارزه و قیام مسلحانه آغاز خواهد شد.

آن چه که در حال حاضر حائز اهمیت است؛ در درجه اول انسجام و سازمانیابی نیروهای موجود جنبش، سپس جذب نیروهای تازه نفس و در عین حال کمک به ریزش نیرو و تعمیق تضاد در جناح رقیب به همراه تلاش برای متقاعد کردن دست اندر کاران خردمندتر جناح اصولگرا به تمکین و عقب نشینی در مقابل خواسته های توده های میلیونی مردم است. در لحظه های نفس گیر کنونی از جنبش سبز مردم ایران تشکیل ستاد رهبری کننده متمرکز متشکل از افراد سیاسی کاردان، شجاع، خردمند از نحله های گوناگون فکری و سیاسی که مستقل باشند و به کاسبکاران بین المللی وابسته نباشند، اهمیت حیاتی دارد. لازم است که این ستاد رهبری در خارج از کشور تشکیل شود ولی در عین حال در پیوند تنگاتنگ با فعالان جنبش در داخل کشور قرار داشته باشد.

موارد ذکر شده در بالا باید در چارچوب یک برنامه منسجم و مدون استراتژیک برای تأمین تدارکات لازم و آمادگی برای یک رودرروئی نهایی قرار گیرد. رودر روئی نهایی که باید از صمیم قلب آرزو کرد حتی در نهایی ترین مراحل خود نیز همچنان دارای شیوه های مسالمت آمیز و صلح جویانه باشد. همیشه باید به یاد داشت که مبارزه برای به دست آوردن قدرت بخش ناچیزی از مبارزه سیاسی است؛ بخش اساسی تر مبارزه قدرت، حفظ قدرت در حین آمادگی برای صیانت از امنیت کشور در قبال تهدیدات داخلی و خارجی است.


27/11/1388
منوچهر خاکی
تهران