
سال نو مبارک
با آرزوی صلح برای تمام جهان
نوروز سال 1386
با اندیشه چپ مدرن برای دمکراسی در ایران و سوسیالیسم برای جهان
در زندگی بسیار کوره راه ها و یا کوچه های نهایتاً بن بستی وجود دارند که انسان به امید رسیدن به مسیراصلی در پیش میگیرد و در آنها گرفتار می آید، در حالیکه راه اصلی در پیش است یا در چند قدمی است. در عالم سیاست و در جهان معاصر، این کوره راه همان لیبرالیسم است که بسیاری از سوسیال دمکرات های معتدل و میانه رو در پیش می گیرند تا به خیال خود در نهایت به جاده سوسیالیسم و عدالت اجتماعی برسند. ولی در عمل این راه به چیرگی سرمایه داری انحصاری جهانی یا امپریالیسم ختم می شود. بیهوده نیست که درحال حاضر امپریالیسم با بوق و کرنا از دمکراسی (بخوان نئو لیبرالیسم) حمایت می کند و وانمود می کند که می خواهد در تمام کشور های جهان ، به خصوص کشورهای در حال رشد و به طریق اولی در کشورهای دارای منابع نفت، دمکراسی خاص خود را پیاده کند. اما بر روشنفکران چپ پوشیده نیست که منظور سرمایه داری انحصاری جهانی از دمکراسی چیزی جز تسلط بر منابع طبیعی (نفتی) و بازار های مصرف کشور های در حال رشد در عین حال گسترش نفوذ سیاسی و اقتصادی در رقابت با انحصارات رقیب نیست. حاصل عملی این سیاست نیز همان گونه که در عراق شاهد آنبم، جنگ و خونریزی، گسترش دشمنی و تشتت قومی و مذهبی، رواج تروریسم افسار گسیخته، نا امنی، فقر و انواع و اقسام نابسامانی های اجتماعی و اقتصادی است. کدام حکومت است که دیکتاتوری، ارعاب و سرکوبگری خود را موقت، گذرا و با هدف ایجاد امنیت در کشور ننامد؟ این همان پاسخی است که سیاست پردازان امپریالیسم آمریکا در برابر پرسش کسانی که می پرسند پس آن دمکراسی که وعده پیاده کردنش را در عراق می دادید کجاست، می دهند. راه درست و اصلی که در مرحله تاریخی کنونی، با در نظر گرفتن همه شرایط جهانی از نقطه نظر مکانی و زمانی می تواند ما را به سمت سوسیالیسم و عدالت اجتماعی پیش ببرد، سوسیال دمکراسی چپ نوین است.اما سوسیال دمکراسی چپ نوین چیست؟ مسلماً این سوسیال دمکراسی، سوسیال دمکراسی لیبرالیزه شده حزب کارگر انگلستان و به طور کلی احزاب سوسیالیستی اروپا نیست. خصوصیات این سوسیال دمکراسی، ضدیت قاطع با سرمایه داری انحصاری جهانی به خصوص جناح هار انحصارات نظامی و نفتی امپریالیسم آمریکا، دفاع از منافع ملی کشورهای در حال رشد، تلاش در جهت توسعه همه جانبه درونزای این کشورها در همه ابعاد اجتماعی، اقتصادی، صنعتی، فرهنگی به همراه دفاع از تمامیت ارضی و در عین حال دفاع از عدالت اجتماعی و دمکراسی است. دفاع از دمکراسی سوسیال دمکراسی چپ مدرن، تسلیم طلبی در برابرهواداران سرمایه داری نیست، بلکه ساختن جامعه ای چند وجهی است که هواداران سوسیالیسم در شرایط سوسیالیسم و هواداران سرمایه داری در شرایط سرمایه داری زندگی کنند. بدیهی است که از نظر هواداران چپ و سوسیالیسم برتری سوسیالیسم انکار ناپذیر است. اما این مسئله ای نیست که با یک فرمان بتوان همه مردم را به درک آن وادار ساخت. بسیاری از مردم باید سالها شرایط سخت و غیر قابل تحمل سرمایه داری را تجربه کنند تا به برتری سوسیالیسم در ساختن زندگی شایسته انسان امروزی ایمان آورند. ساختن سوسیالیسم یک اتفاق یک شبه نیست بلکه فرآیندی تاریخی و طولانی است که فراز و نشیب های خاص خود را دارد و ممکن است زندگی چند نسل از انسانها را در بر بگیرد. به نظر نگارنده مسیری که احزاب چپ آمریکای لاتین در ونزوئلا، بولیوی، شیلی، نیکاراگوئه و غیره در پیش گرفته اند، تا حد زیادی مبین همین خصوصیات مذکورند. به همین دلیل است که در آمریکای لاتین شاهد خیزش دوباره چپ، سالها پس از فروپاشی سوسیالیسم واقعاً موجود هستیم. این خیزش دوباره گرچه مراحل جنینی خود را طی می کند، می تواند نوید بخش حرکت عظیم چپ جهانی در آینده ای نه چندان دور باشد. تهران شاهین درویش 10/11/85 |
تولید ثروت نتیجه تغییر شکل دادن طبیعت توسط و مطابق نیارمندیهای انسان است. انسان مواد خام گرفته شده از طبیعت را شکل می دهد و برای استفاده خود آماده می سازد. در این فرآیند است که ثروت حاصل می گردد. ارزش مبادلاتی محصولاتی که بدین گونه فراهم می گردند، متناسب با میزان و زمان کار انسانی است که بر روی مواد اولیه انجام گرفته است. مواد اولیه البته خود مقوله ای نسبی است. به طور مثال اگر نفت خام برای ساخت مصنوعات پتروشیمی مواد اولیه است و محصول پتروشیمی در این فرآیند یک محصول نهایی است، همین محصولات پتروشیمی می توانند برای ساخت مصنوعات دیگری مثلاً لوازم آرایشی مواد اولیه محسوب شوند. بنابر این اگر در طبیعت چیزی وجود داشته باشد که هیچ گونه کاری بر روی آن انجام نشده باشد، اگرچه بتواند مورد مصرف و استفاده انسان قرار گیرد و نیازهای او را نیز برآورده سازد، دارای ارزش مبادلاتی نیست. مثل هوا و آب چنانچه به همان صورت طبیعی و دست نخورده باقی بمانند. ولی همان آب اگر بسته بندی شود یعنی در بطری ریخته شود و از جایی به جای دیگر حمل شود یا لوله کشی شود و به هر حال کاری روی آن صورت گیرد، دارای ارزش مبادلاتی می شود و بدین ترتیب بر ثروت جامعه افزوده می شود. طرح بحث: تولید ثروت اولیه و تولید ثروت ثانویه الف- تولید ثروت اولیه: تولید ثروت در اصل و بنیاد آن همانگونه که در بالا ذکر شد تغییر شکل دادن طبیعت و درآوردن آن مطابق نیازمندی های انسان است. انسان با کار کردن مفید و جهت دار بر روی مواد طبیعی آن ها را به شکل دلخواه خود در می آورد و از آن ها استفاده می کند و از این طریق وبه وسیله کاری که در جریان این فرآیند انجام می پذیرد، ارزش آفریده می شود. متناسب با میزان کاری که در این فرآیند انجام شده است، ارزش نسبی جهت مبادله تعیین می گردد. این فرآیند تولید ثروت به طور مشخص در تولید صنعتی انجام میگیرد. یعنی تولید ثروت اصلی و در شکل بنیادی آن در صنعت شکل می گیرد. ب- تولید ثروت ثانویه: در مرحله پس از تولید ثروت اولیه که در طی آن ثروت تولید شده بین کارکنان و سرمایه داران بخش صنعتی تقسیم می شود، ثروت آفریده شده از طریق توزیع ثانویه بین اقشار دیگر جامعه که در جریان تولید صنعتی نقش مستقیم ندارند، تقسیم می شود. در طی این مرحله اگرچه واقعاً ثروتی به ثروت های جامعه افزوده نشده است، اما همان ثروت تولید شده در جریان تولید صنعتی یا مازاد آنچه سرمایه داران و کارکنان بخش صنعت به نفع خود برداشت می کنند، بین سایر اقشار مردم و کارکنان بخش غیر صنعتی مثل خدمات، بازرگانی، بانکی و غیره توزیع می گردد. تلاش برای به دست آوردن بخشی از این ثروت را به نوعی می توان بازتولید ثروت یا تولید ثروت ثانویه نامید که از طریق کار مزدکاران بخش های غیر صنعتی انجام می پذیرد. در کل جهان هم این باز تولید ثروت و یا تولید ثروت ثانویه را می توان مشاهده نمود. فرض کنید کشوری متخصص کارهای خدماتی است و از طریق خدمات خاصی در آمد کسب می کند. این کشور در واقع به ثروت مادی جهان چیزی اضافه نمی کند. اما از ثروت مادی که در جهان وجود دارد، سهمی می گیرد. گرچه در کل جهان ثروتی اضافه نشده است، اما درآمدهای ارزی آن کشور، تولید ثروت ثانویه ای برای آن کشور به خصوص محسوب می گردد. باز هم برای روشن تر شدن بحث می توان مثال دیگری از یک جامعه خیالی که به دو بخش تقسیم شده است، زد و فرض نمود که در یک بخش از این جامعه فقط فعالیت صنعتی و در دیگری فقط فعالیت های غیر صنعتی؛ بازرگانی، خدماتی، بانکی، هنری و غیره انجام می گیرد. گرچه در عمل چنین اتفاقی نمی افتد و در واقع در هر جامعه ای فعالیت های صنعتی و سایر فعالیت های اقتصادی به شدت در هم تنیده و ادغام شده هستند، ولی تنها برای ساده تر کردن مطلب لازم است اندکی قصور ورزیم. در بخش اول جامعه ثروتی تولید می شود و افراد آن بخش سهم خود را از آن ثروت برداشت می کنند. در بخش دوم ثروتی وجود ندارد بلکه نهادها و کارکنان بخش دوم با کار و خدماتی که ارائه می دهند، سعی می کنند هر یک سهمی از مازاد ثروت تولید شده در بخش اول را نصیب خود سازند. در واقع مازاد ثروت بخش اول بدینسان به بخش دوم منتقل می گردد. اگرچه در کل ثروت تولید شده تغییری حاصل نشده است ولی در عمل ثروت منتقل شده به بخش دوم برای آن بخش به نوعی تولید ثروت محسوب می شود. ثروت تولید شده در بخش دوم جامعه در اصل حاصل کار مزدکاران یعنی کارکنان حقوق بگیر آن بخش می باشد. یعنی مزدکاران بخش دوم اگرچه در افزایش ثروت کلی دو بخش نقش اساسی نداشته اند، اما در افزایش ثروت بخش دوم جامعه نقش کلیدی و محوری ایفا نموده اند. طرح این بحث از این منظر اهمیت دارد که با توجه به تفاوت های اساسی که در شیوه های معیشتی و زندگی کارکنان فکری و بخش های غیر صنعتی جامعه به وجود آمده است، آنان از نظر شیوه کسب درآمد و سطح زندگی به کارکنان بخش صنعت بسیار نزدیک شده اند و لازم است در مبحث مربوط به پرولتاریا و متحدان آن به این تفاوت های بارز توجه شود. در قرون گذشته تفاوت سطح درآمد و زندگی بین کارکنان بخش صنعت و دیگر بخش ها، که معمولاً کارکنان این بخش ها و حتی مدیران و کارشناسان بخش صنعت از اقشار مرفه جامعه بودند، بسیار زیاد بود به گونه ای که شیوه زندگی این کارکنان بیشتر به بورژوازی شبیه بود تا مزدکاران صنعتی. اما با وسیعتر شدن امکانات تحصیل در جوامع سرمایه داری اینک توده های وسیعی از کارکنان فکری غیر تولیدی به وجود آمده اند که شیوه زندگی و به خصوص روش معیشتی آنان از نظر وابستگی به نیروی کار خود بسیار به شیوه معیشتی کارگران صنعتی نزدیک شده است. افراد زیادی در جوامع امروزی وجود دارند که متخصص، کارشناس و حتی مدیر هستند و در بخش های غیر صنعتی هم کار می کنند ولی از نظر شیوه کسب درآمد کاملاً و منحصراً به نیروی کار خود متکی هستند و بدون کار کردن امکان ادامه حیات برای آنان وجود ندارد. از این رو این اقشار را می توان مزدکاران مدرن نامید که متحد طبیعی و بالقوه پرولتاریای صنعتی هستند و باید اینگونه محسوب شوند. شاهین درویش تهران 26/3/85 |
امپریالیسم مرحله پیشرفته جامعه سرمایه داری است. در این مرحله سرمایه داری از دوران رقابت آزاد وارد مرحله انحصاری می شود. در اواخر قرن نوزدهم حکومت انحصارها در جوامع سرمایه داری پیشرفته جایگزین رقابت آزاد شد. در پایان قرن نوزدهم تغییرات فنی چشمگیری در صنایع فلزی، شیمیایی و ماشین سازی روی داد. ظهور شیوه های جدید ذوب فلزات راه را بر کارخانه های عظیم فولاد و فلز سازی گشود. افزایش محصول فولاد، تکامل بیشتر ماشین سازی و احداث راه آهن را ممکن ساخت. با کشف و اختراع انواع جدید ماشین: دینام، موتور، با خاصیت احتراق داخلی، توربین بخار، دیزل، تراموا، اتومبیل، لکوموتیو دیزل و هواپیما انگیزه ای بود برای رشد تولیدات صنعتی و گسترش حمل و نقل. در حالی که در نیمه قرن نوزدهم رشته های صنعتی سبک در تولیدات صنعتی: به طور عمده نساجی، متداول بود، در اواخر قرن نوزدهم نقش عمده بر عهده صنایع سنگین: ذوب فلز، ماشین سازی، استخراج معادن، صنایع شیمیایی و برق بود که تجهیزات غول آسا و احداث کارخانه های عظیم آن نیاز به سرمایه بزرگ دارد. تکامل نیروهای مولد و روابط تولید در طی دوره سرمایه داری غیر انحصاری، راه را برای گذار به امپریالیسم هموار نمود. پیدایش امپریالیسم نتیجه تمرکز و انباشت سرمایه در طی دوره رقابت آزاد در دستان گروهی از بزرگترین سرمایه داران از طریق ورشکستگی و نابودی سرمایه داران ضعیفتر و کوچکتر بود. در این مرحله سرمایه داران بزرگ برای کنترل بازار، جلوگیری از بحرانهای اضافه تولید و بالا نگه داشتن سطح قیمت ها با یکدیگر متحد شدند و انحصارات سرمایه داری را تشکیل دادند. خصوصیات اقتصادی زیر مشخصات امپریالیسم را تشکیل می دهد: 1- تمرکز تولید و سرمایه که نتیجه آن ایجاد انحصاراتی است که در زندگی اقتصادی نقش تعیین کننده دارند. 2- یکپارچگی سرمایه مالی و صنعتی و ظهور یک الیگارشی مالی بر پایه "سرمایه مالی" 3- صدور سرمایه که متمایز از صدور کالا، اهمیت ویژه ای کسب می کند. 4- تشکیل اتحادیه های انحصاری بین المللی سرمایه داران که جهان را میان خود تقسیم می کنند. بانک ها نقش ویژه و حساسی را در جامعه سرمایه داری ایفا می کنند. عمل اساسی و اولیه بانک ها عبارت است از میانجیگری در پرداخت ها. بدین مناسبت بانک ها سرمایه پولی غیر فعال را به سرمایه سودآور مبدل می کنند و انواع عواید پولی را جمع آوری نموده و آن را در اختیار طبقه سرمایه دار می گذارند. به تدریج که معاملات بانکی توسعه می پذیرد و در دست عده قلیلی از موسسات تمرکز می یابد، بانک ها نیز نقش ساده میانجی گری را رها کرده و به صاحبان انحصارات پرقدرتی تبدیل می شوند که تقریباً تمام سرمایه پولی جمیع سرمایه داران و کارفرمایان کوچک و نیز قسمت اعظمی از وسایل تولید و منابع مواد خام در یک کشور و در یک سلسله از کشورها در اختیار آنان قرار می گیرد. این جریان تبدیل عده کثیری از میانجیان ساده به مشتی صاحب انحصار، یکی از پروسه های اساسی رشد سرمایه داری و رسیدن آن به مرحله امپریالیسم است. تراکم تولید مستقیماً به انحصار منجر می گردد. برای موسساتی که از همه بزرگتر و متکی به سرمایه کلان هستند، مشکل است که یکدیگر را در مبارزه رقابت آمیز شکست دهند. در چنین شرایطی برای سرمایه داران بزرگ ممکن و لازم است که به منظور تقسیم بازارهای فروش، منابع مواد خام، تثبیت قیمت ها و غیره، بین خود قراردادهایی منعقد سازند. انحصار قراردادی بین چند سرمایه دار یا اتحادیه چند سرمایه دار است که تولید و فروش بخش اعظم کالاهای معینی را تحت کنترل خویش دارند. این اتحادیه ها دارای هر شکلی که باشند همه یک هدف دارند: به دست آوردن حداکثر ممکن سود. اشکال مختلف انحصارات عبارتند از: کارتل، سندیکا، تراست، کنسرن. ایدئولوگهای بورژوازی ادعا می کنند انحصار به رقابت پایان می دهد. واقعیت اینست که در عمل انحصارات رقابت را از بین نمی برند، زیرا: 1- اگرچه انحصارات، اقتصاد سرمایه داری را تحت تسلط خود دارند، انحصار صد در صد که سرتاسر یک رشته صنعتی را در بر گیرد، نادر است بنابر این، در واقع مبارزه رقابت آمیزی بین انحصارات و آن سرمایه دارانی که به این انحصارات تعلق ندارندوجود دارد. در این رقابت، انحصارات کلیه وسایل ممکن را به کار می برند تا سرمایه داران خارج از انحصار را وادار به الحاق به انحصار نمایند. در این صورت، ورشکستگی کامل تنها راه دیگری است که وجود دارد. 2- رقابت در داخل خود انحصارات هم ادامه می یابد. اعضای کارتل ها و سندیکاها برای به دست آوردن بازارهای بهتر و سهم بیشتر در تولید با یکدیگر می ستیزند. در تراست ها و کنسرن ها، سرمایه داران بر سر پست های مهم، بر سر سهام فائقه و توزیع سود با یکدیگر کشمکش دارند. مبارزه در داخل یک انحصار اغلب مخفی و زیر سرپوش انجام می گیرد و فقط در موارد کمی آشکار گردیده و منجر به متلاشی شدن انحصار می گردد. وقتی چنین اتفاقی افتاد، ممکن است انحصار جدیدی به جای انحصار پیشین تشکیل گردد. 3- بین انحصارات گوناگون در یک رشته واحد صنعت وقتی بیش از یک انحصار وجود داشته باشد، رقابت خواهد بود. 4- در عصر امپریالیسم، رقابت بین انحصارات رشته های مختلف صنعت، شدتی خاص می یابد. رقابت در دوره امپریالیسم نه فقط از میان نمی رود بلکه برعکس سبعانه تر و مهلک تر می گردد. میان اتحادیه های انحصاری در داخل خود و میان انحصارات و موسسات غیر انحصاری مبارزه رقابت آمیز وجود دارد. در مورد آنهایی که به انحصارها تسلیم نمی شوند از هر نوع روشی برای فشار برآنان تا حد ورشکستگی استفاده می گردد. در مبارزه شدید میان انحصارها همه وسایل غیر عادلانه، رشوه، تجاوز، باج، خرابکاری و هر اقدام جنایتکارانه دیگر و حتی حذف فیزیکی رقبا به کار گرفته می شود. در طی دوره امپریالیسم همه شئون زندگی زیر سلطه گروه کوچکی از بزرگترین اشراف مالی است که سر رشته اقتصاد و سیاست کشور در دست آنهاست. این گروه کوچک بانکدارها و صاحبان صنایع یک قدرت متمرکز مالی قدرقدرت را تشکیل می دهند. در دوره امپریالیسم صدور سرمایه وسیله اصلی بهره کشی منتظم بیشترین بخش جهان به دست چند کشور سرمایه داری پیشرفته می گردد. صدور سرمایه به دو شکل اساسی صورت می گیرد: نخست به صورت سرمایه مولد که شامل سرمایه گذاری در صنعت، کشاورزی، حمل و نقل و ثانیاً به صورت سرمایه مالی، یعنی وام به حکومت ها و اعتبارات خصوصی. علی رغم اشکال متفاوت صدور سرمایه، صادر کنندگان آن هدف یکسانی دارند: تحصیل سودهای عالی انحصاری. امپریالیستها به موازات استثمار نیروی کار کشورهای خود، مزدکاران و زحمتکشان کشورهای عقب مانده و در حال توسعه را نیز از طریق غارت منابع طبیعی آنان، صدور کالا و به خصوص صدور سرمایه استثمار می کنند. امپریالیسم با تحمیل الگوهای توسعه مطابق منافع خود به کشورهای در حال رشد مانع از توسعه درونزای آنان موافق با خصوصیات و نیازمندیهای خویش می شود و آنان را به صورت زائده ای از سیستم سرمایه داری جهانی در می آورد که فقط در صورت برآوری نیازها و سودآوری برای کشورهای سرمایه داری پیشرفته قادر به ادامه حیات هستند. علاوه بر آن تسلط سرمایه داری انحصاری بر اقتصاد و بازار کشورهای در حال رشد، موجب ورشکستگی و نابودی صنایع ملی در این کشورها می گردد. امپریالیسم عرصه را بر اقتصاد کشورهای در حال رشد به گونه ای تنگ می کند که در این کشورها سرمایه داری فقط به صورت انگلی، دلالی و وابسته به انحصارات سرمایه داری قابل دوام می شود و لذا در شرایط تسلط انحصارات امپریالیستی، سرمایه داری ملی به خصوص در عرصه های صنعتی و مولد، روز به روز ضعیف تر می شوند و در نهایت محکوم به نابودی اند. امپریالیسم جهانی به سرکردگی ایالات متحده آمریکا، انواع و اقسام ترفند ها از تحمیل سیاستهای اقتصادی نولیبرالی و مطابق الگوهای بانک جهانی و صندوق بین المللی پول تا لشگر کشی نظامی مستقیم و آشکار را برای سلطه هرچه بیشتر بر کشورهای در حال توسعه به کار می گیرد. سلطه امپریالیسم بر این کشورها نه تنها نتیجه مثبتی به بار نمی آورد، بلکه مانع از توسعه طبیعی و درونزای آنان نیز می گردد. تبعات این وضعیت فقر و فلاکت اقشار وسیعتری از مردم این کشورها، عقب ماندگی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی آنان به همراه هزاران مشکل ریز و درشت دیگر می باشد. از این رو مبارزه با امپریالیسم برای نیروهای چپ جهان به خصوص در کشورهای در حال توسعه از اهمیت اساسی برخوردار است. در کشورهایی نظیر ایران که هم اینک در معرض مداخله جویی و خطر تهاجم نظامی و سلطه مستقیم امپریالیسم قرار دارند، مبارزه ضد امپریالیستی حساسیت ویژه و چند وجهی را داراست. در چنین شرایطی مبارزه در راه دمکراسی و حقوق بشر ضمن اهمیت آن نباید مبارزه ضد امپریالیستی را تحت شعاع خود قرار دهد. مبارزه برای دمکراسی اگر منجر به همسویی و هم نوایی جدی با امپریالیسم گردد، راهی جز به سراب و ناکجا آباد نخواهد برد. چپ دمکرات ضمن دفاع اصولی و جدی از دمکراسی و خواسته های عدالت جویانه زنان و مردم زحمتکش در ایران، هرگونه مداخله جویی امپریالیسم و به خصوص تجاوز نظامی به خاک کشورمان را محکوم می نماید. منابع: امپریالیسم به مثابه بالاترین مرحله سرمایه داری – ولادیمیر ایلیچ لنین، ترجمه محمد پورهرمزان علم اقتصاد- پ. نیکی تین ، ترجمه ناصر زر افشان زمینه تکامل اجتماعی- د. ک. متروپولسکی، ی.ا. زوبریتسکی، و.ل. کروف ترجمه پرویز بابایی شاهین درویش |
1/2/85
گام نخست در راه رسیدن به اهداف مبارزات زنان برای به دست آوردن حقوق برابر در جامعه، پذیرش این نگرش و عمل کردن مطابق با این واقعیت است که زن یک ابزار برای لذت و کامجویی مردان نیست. زن یک عضو برابر حقوق جامعه است. زنان در درجه نخست باید خود عمیقاً به این باور برسند، بر آن پافشاری کنند و مردان را نیز به پذیرش این نگرش وادار کنند که زن به عنوان شهروند، همکار، پزشک، مهندس، معلم، پرستار، کارگر، کارمند، دانشجو و غیره در جامعه حضور دارد و باید با شرایط کاملاً برابر با مردان حضور داشته باشد. معیار ارزش گذاری زن زیبایی ظاهری صورت و اندام نیست. بلکه درجه مفید بودن اجتماعی، سطح دانش و معلومات، نقش او در تولید ثروت اجتماعی است که ارزش و جایگاه اجتماعی او را تعیین میکند. در جوامع مرد سالار که طی قرون متمادی عادت شده است به زن به عنوان عضوی ناقص در اجتماع نگریسته شود که وابسته به مرد و زائده وجود اوست. و گویی تا با مردی جفت نشود نمی تواند نقش واقعی خود را ایفا کند. متاسفانه بسیاری از زنان نیز بدینگونه می اندیشند که نقش واقعی آنان، شوهرداری، بچه داری، و خلاصه به گونه ای برآورده ساختن نیازهای مرد است. البته هم زن به مرد و هم مرد به وجود زن نیازمند است و واقعیت اینست که زن و مرد می توانند و باید مکمل یکدیگر باشند. ولی این ارتباط باید در شرایط برابری حقوق طرفین و در عین حال استقلال مادی و معنوی هر دو طرف باشد تا نیاز اقتصادی یا نیاز به اتکای مادی و معنوی موجب تحمیل و اجبار به برقراری چنین ارتباطی نگردد. ارتباط زناشویی باید داوطلبانه و در شرایط آزادی کامل انتخاب هردو طرف و بدور از نیاز مادی و هرگونه اجبار صورت گیرد. برای رسیدن به چنین هدف والایی باید زنان بتوانند همانند مردان استقلال مالی داشته باشند و بتوانند بدون نیاز مالی به مردان نیاز های معیشتی خود را تامین کنند. تنها در چنین شرایطی است که می توان صحبت از آزادی انتخاب همسر بدور از هر گونه تحمیل و اجبار کرد. جامعه سرمایه داری که در مقطعی از رشد خود، به دلیل نیاز به نیروی کار فراوان و ارزان، زنان را به عرصه تولید و لاجرم به عرصه اجتماع کشاند، به دلایل مختلف خود اکنون بازدارنده آنان از رسیدن به حقوق برابر اجتماعی گشته است. در درجه نخست سرمایه داری از نابرابری زنان با مردان در جهت استفاده از ارزش اضافی نسبی به صورت پرداخت دستمزد کمتر در مقابل کار مساوی نسبت به مردان بهره مند می گردد. جنبه دیگر این قضیه اینست که در بسیاری از موارد نیز نفع سرمایه داری در این است که زنان در خانه بمانند و خانه داری کنند تا هزینه های زندگی مزدکاران مرد پایین بماند و در نتیجه نیروی کار ارزان باشد و از طریق پایین نگهداشتن میزان کار لازم ارزش اضافی نسبی افزایش یابد. از طرف دیگر در جوامع سرمایه داری که همه چیز را به کالا برای فروش و کسب سود تبدیل می کند، زنان نیز به کالایی تبدیل شده اند که به شکل نهان و آشکار مورد مبادله و خرید و فروش قرار می گیرند؛ به گونه ای که همواره تصور می کنند در مزایده ای مورد معامله قرار گرفته اند و باید به بالا ترین رقم وپیشنهاد به فروش برسند. از شکل آشکار فحشا که علناً بر روی زنان نرخ گذاری می شود و متناسب با میزان زیبایی و جوانی آنان قیمت های متفاوتی پیدا می کنند هم که بگذریم، چک و چانه هایی هم که بر سر میزان مهریه یا مقدار دارایی های داماد در خواستگاری های رسمی و "آبرومندانه" زده می شود شکل دیگر همان معامله گری و کالاوارگی زن را در جوامع سرمایه داری و پیش سرمایه داری به نمایش می گذارد. از جامعه ای که در آن افراد به زن به عنوان طعمه جنسی نگاه می کنند که باید کاملاً پوشیده بماند یا اصلاً در خانه بماند و در جامعه حضور پیدا نکند- و اگر این دو حاصل نشد مردان مختارند که هر برخوردی را با او داشته باشند-، تا رسیدن به جامعه ای که زن در آن آزادانه و بدون آنکه احساس کند مطمح نظر شهوت آلود و مزایده ای قرار گرفته است و می تواند به عنوان عضو کاملاً برابر حقوق جامعه در هر محفل و مجلسی همانگونه که مردان شرکت می کنند او نیز حضور داشته باشد و به فعالیت مفید اجتماعی بپردازد، راه درازی است که باید پیموده شود. این راه با آگاهی دادن به افراد جامعه و حضور شهامت آمیز زنان و تحمیل وجود واقعی خود به عنوان عضو مفید اجتماع و نه وسیله لذت جویی مردان هموار می گردد. در جوامع پیشرفته سرمایه داری، در اثر مبارزات طولانی زنان آگاه گام های بزرگی در راه رسیدن به این اهداف برداشته شده است. اما باید پذیرفت که رهایی زن به گونه ای عمیق با ماهیت نظام سرمایه داری که در آن به همه چیز منجمله زنان و حتی پسران جوان به عنوان کالا نگریسته می شود در تناقض است. لذاست که مبارزه در راه رهایی زن با مبارزه با جامعه سرمایه داری به نحو گریزناپذیری در هم گره خورده است. البته زنان نمی توانند دست روی دست بگذارند و تصور کنند تا جامعه سرمایه داری وجود دارد آنها نمی توانند به هیچ حقی دست یابند. بلکه مبارزه در راه رهایی زن باید گام به گام و تدریجی باشد و به همان گونه که در جوامع سرمایه داری پیشرفته زنان دستاوردهای ارجمندی در این زمینه کسب کرده اند، زنان جامعه ما نیز با تحمیل خواسته های خود به جامعه به همراه مبارزات صنفی و گروهی در قالب سازمان های غیر دولتی (NGO) خواهند توانست در این راه به پیروزی هایی نائل آیند. در جامعه ایران زنان از بسیاری از حقوق ابتدایی خود محروم مانده اند و حتی در مواردی برخی از حقوقی را هم که در طی سالیان طولانی مبارزه به دست آورده بودند، در مقطع فعلی یا از کف داده اند یا دارند از دست می دهند. از این رو مبارزه در راه به دست آوردن این حقوق ابتدایی نه تنها وظیفه عموم زنان است؛ بلکه همچنین این وظیفه بر دوش مردان فرهیخته و آگاه نیزکه نسبت به رشد و توسعه عدالت جویانه و فرهنگی جامعه خود احساس مسئولیت می کنند، سنگینی می کند. رفع برخورد تبعیض آمیز با زنان، آزادی پوشش، آزادی انتخاب شغل و همسر، حق طلاق و حق حضانت فرزندان از جمله حقوق اولیه ای است که زنان جامعه ما برای آن مبارزه می کنند. حمایت از این مبارزات وظیفه ای است که نه زنان و نه مردان آزاده نمی توانند از آن شانه خالی کنند. حضور آزادانه زن در عرصه های مختلف اجتماعی مثل علم، فرهنگ، هنر، سیاست، اقتصاد و تولید، سرمایه گران بهایی است که اجتماع امروزی بشر نمی تواند از آن چشم بپوشد. افزایش حضور زنان و استفاده از این سرمایه می تواند ما را به نتایج درخشانی در عرصه توسعه اجتماعی و اقتصادی نائل گرداند. شاهین درویش 18/12/84 |