شنبه، خرداد ۲۶، ۱۳۸۶

چپ و مذهب

چپ به لحاظ سیاسی و اجتماعی غیر مذهبی و سکولار است. این بدین مفهوم است که چپ تبلیغ مذهب خاصی را نمی کند و در مقابل مذاهب گوناگون بی طرف است. غیر مذهبی بودن چپ ابداً به مفهوم ضد مذهبی بودن آن نیست و نیز بدین معنی نیست که تک تک افراد جریان چپ غیر مذهبی هستند. کجروی برخی افراد در نگرش چپ نسبت به مذهب، در طول تاریخ جنبش چپ لطمات جبران ناپذیری به اعتبار این جریان وارد نموده است.
بسیارند افراد مذهبی از تفکرات گوناگون دینی اعم از مسلمان، مسیحی، یهودی، بهایی، زرتشتی و غیره که عمیقاً به دیانت خود ایمان دارند و چه بسا که با الهام از اعتقادات مذهبی خود گرایشات عدالت خواهانه در درون خود یافته اند و فعالانه در جریانات چپ شرکت و مبارزه می کنند. در تاریخ نمونه های بسیاری از این گونه افراد که حتی جان خود را نیز در راه مبارزه برای عدالت اجتماعی باخته اند، یافت می شود.
در واقع میان پیروان اندیشه چپ و معتقدان عمیق و صادقانه به مذهب، نقاط مشترک فراوانی وجود دارد. هم معتقدان راستین جریان چپ و هم پیروان صادق و صمیمی مذاهب گوناگون از ظلم و ستم سرمایه داری جهانی در رنج و عذابند. گسترش فقر،گرسنگی، بیکاری و بی خانمانی، اختلافات فاحش طبقاتی، تبدیل به کالا شدن همه چیز از دستاوردهای علمی و فنی بشر گرفته تا جان و تن انسانهای رنجبر و محروم، و حتی طبیعت و محیط زیست، انحطاط اخلاقی، بازیچه دست گردانندگان بازار و مدیران بازاریابی شرکت های چند ملیتی شدن معنویات جامعه، هرزه نگاری و هرزه پروری، گسترش فحشا و مواد مخدر به عنوان شاخه مهمی از کسب و کار جامعه سرمایه داری جهانی، رواج مکاتب فکری بی خیالی، بی آرمانی و لذت جویی صرف در سراسر جهان از طریق پیشرفته ترین وسایل ارتباط جمعی و به اصطلاح هنر بورژوایی، نه تنها پیروان راستین مذاهب گوناگون و کوششگران صادق چپ را معذب و معترض می سازد بلکه اصولاً هر انسان اندیشمند و آرمانگرایی را با هر شیوه تفکر و مکتب فلسفی و اجتماعی که داشته باشد، در نگرانی عمیق فرو می برد، به گونه ای که هرآینه در فکر چاره ای برای این همه نا هنجاری در اجتماع می افتد.
گرچه چپ معتقد است که حکومت و دستگاه دولتی نباید در زندگی خصوصی افراد مداخله نمایند، اما این ابداً بدین معنی نیست که متفکران چپ خواهان جامعه ای بی بند وبار و فاقد ارزشهای اخلاقی و انسانی هستند. خیر چپ اگرچه نه با زور و فرمان بلکه از طریق بهره گیری از وسایل ارتباط جمعی، تبلیغات سالم و هنر مردمی کوشش می کند اخلاقیات و ارزش های معنوی و انسانی را در جامعه ترویج نماید و گسترش دهد.
ایده آل چپ جامعه ای سالم است که در آن انسانهای آزاد و سالم از نظر جسمی و روحی پرورش یابند. نشانی از فقر مادی و معنوی در جامعه نباشد. مردان و زنان به طور داوطلبانه و آزاد، فارغ از هرگونه تحمیل ناشی از نیازهای مادی یکدیگر را انتخاب نمایند، ازدواج کنند و در خانواده ای تک همسری، برابر حقوق و سرشار از عشق و محبت به تربیت فرزندان سالم و مفید به حال اجتماع همت گمارند. زن ومرد در چنین جامعه ای باید از جمله آزادی انتخاب همسر، انتخاب شغل، انتخاب نوع لباس در حدود متعارف جامعه و آزادی مسافرت داشته باشند. چنین مردان و زنانی صرفنظر از نوع انتخابی که می کنند، بایدمورد احترام قرار گیرند، امنیت داشته باشند و آزادانه و با فراغ خاطر بتوانند در همه امور اجتماعی شرکت نمایند.
در جامعه ایده آل چپ، پیروان همه مذاهب مختلف باید بتوانند آزادانه و بدور از هرگونه تبعیض، عبادتگاههای خود را داشته باشند و مراسم مذهبی خود را در آرامش خاطر به جا آورند. از نظر چپ پیروان همه مذاهب و همچنین غیر مذهبی ها همه شهروندان برابر حقوق جامعه هستند و نباید هیچ تبعیضی برای آنان قائل شد. چپ نیز به سهم خود می کوشد تا از دستاوردهای انسانی، معنوی و اخلاقی همه تفکرات اعم از مذهبی و غیر مذهبی برای پرورش وجدان آحاد جامعه و ساختن جامعه ای مملو از ارزشهای اخلاقی و معنوی بهره مند گردد. گرچه بینش چپ معتقد است که برای از بین بردن انحطاط اخلاقی در جامعه، شرط ضروری؛ پی ریزی زیرساخت های اقتصادی جامعه به گونه ایست که تمام اقشار جامعه از حداقل امکانات زندگی متناسب با شئونات انسان امروزی بهره مند شوند.
طنز تاریخی اینست که مدافعان جامعه سرمایه داری که خود در فساد، تباهی و انحطاط اخلاقی غوطه ورند و بوده اند، وقتی در مقابل جریان چپ قرار می گیرند، ناگهان مذهبی شده، جانماز آب می کشند و به زعم خود یا برای فریب افراد نا آگاه، می خواهند افراد علاقمند به جریان چپ را از فساد و تباهی بیرون بکشند. آیا مروج قاچاق مواد مخدر، انواع و اقسام کلاه برداری، اختلاس، قماربازی، استثمار انسانها، بهره کشی از کار و حتی جسم کودکان جریان چپ بوده است یا نظام سرمایه داری و سرمایه داران بزرگ؟ آیا موٌسس و مروج فاحشه خانه ها، کازینو ها،انواع و اقسام نایت کلابها و کاباره های عریان نمایی، فیلم ها، ویدئو کلیپ ها، کانالهای تلویزیونی ماهواره ای و نشریات پورنو گرافی و هزاران عامل دیگر فساد در جامعه جهانی جنبش چپ بوده است یا سرمایه داران بزرگ؟ آیا در هم ریزی بنیاد خانواده و گسترش چند همسری رسمی و غیر رسمی، دائم و موقت، به خصوص در میان مردان، توسط چپ که همواره در طول تاریخ از ارزشهای معنوی و اخلاقی و حقوق برابر زنان و مردان دفاع نموده است، انجام گرفته است یا اینکه هواداران ریز و درشت نظام سرمایه داری همیشه در این راه فعال بوده اند؟
نوچه های ریز و درشت سرمایه داران بزرگ، به مجرد اینکه از جانب چپ خطری احساس کنند، نمایشات مضحکی راه می اندازند و کارهایی را که همیشه به صورت عادت و ناخودآگاه انجام می داده اند، اینبار آگاهانه و با آگراندیسمان کردن فساد و تباهی خود، می خواهند اینطور القا کنند که اگر مذهب (بخوان سرمایه داری بزرگ) حاکم نباشد، بی اخلاقی و فساد تمام جامعه را فرا خواهد گرفت. راستی چه زود فراموش می کنند فساد و بی بند و باری را که خود سرسخت ترین مروجان آن بوده اند!
به هر حال چپ در عرصه سیاست و اجتماع نه تنها با هیچیک از مذاهب تضاد اساسی و بنیادی ندارد، که آماده است برای بهروزی و سعادت جامعه با همه پیروان صدیق مذاهب گوناگون همکاری نزدیک نیز داشته باشد.
اصولاً تقسیم جامعه به مذهبی و غیر مذهبی از نقطه نظر بررسی طبقاتی جامعه یک تقسیم بندی به کلی نادرست است. جامعه طبقاتی زمان ما به طور کلی به دو بخش کلی تقسیم می شود. در یک سمت مزدکاران، کارگران، زحمتکشان یدی و فکری، محرومان و بی نصیبان و در سمت دیگر سرمایه داران، مالکان بزرگ، ثروتنمدان، بهره مندان و بهره کشان قرار دارند.
چپ در این تقسیم بندی و مبارزه ای که بین دو طبقه اساسی جامعه در جریان است، جانب محرومان و زحمتکشان را می گیرد و برای احقاق حقوق آنان به مبارزه بر میخیزد. در میان این محرومان، بهره دهان و زحمتکشان هم افراد مذهبی، از مذاهب مختلف حضور دارند و هم افراد غیر مذهبی. هرگونه تقسیم بندی محرومان و زحمتکشان بر اساس نوع نگرش به مذهب، تنها به تفرقه و تشتت در این صفوف کمک می کند و این امر تنها به سود دشمن طبقاتی آنان یعنی سرمایه داری بزرگ جهانی است.
توجه به این مسئله در جامعهٌ ایران اهمیت خاصی کسب میکند. این از آن روست که اکثریت زحمتکشان و محرومان جامعه ایران مذهبی اند و چپ بدون در نظر گرفتن این واقعیت، دچار اشتباه هولناکی می گردد. در واقع ارتباط خود را با پایگاه اجتماعی خود از دست می دهد. در صورت بروز چنین اشتباهی اندیشه چپ نخواهد توانست تبدیل به نیرویی مادی برای تاٌثیرگذاری بر تحولات جامعه شود.
همانگونه که پیشتر گفته شد، بسیارند نیروهای مذهبی که به دلیل خاستگاه اجتماعی خود و بنابر آموزه های مذهبی دفاع از مظلوم و ایستادگی در مقابل ظالم، به صورت جدی در جهت منافع زحمتکشان مبارزه می کنند. چپ نه تنها نباید این نیروها را نادیده بگیرد، بلکه وظیفه دارد با تمام توان خود برای اتحاد و همکاری با این نیروها که چه خود بخواهند و چه نخواهند به جنبش چپ تعلق دارند، زمینه سازی و تلاش کند.
دچار توهم شدن در مورد این مسئله که گویامردم چون پس از انقلاب به بسیاری از خواسته های اساسی خود نرسیده اند، پس از مذهب بریده اند، اشتباه بزرگ و فاجعه باری است. این یک واقعیت اجتناب ناپذیر است که بدون همکاری و اتحاد با نیروهای مذهبی عدالت جو و مدافع زحمتکشان چپ نمی تواند تاٌثیری جدی و اساسی بر روند تحولات جامعه ایران داشته باشد.



شاهین درویش
تهران
26/03/86

سه‌شنبه، خرداد ۱۵، ۱۳۸۶

چپ و مبارزات صنفی

" مبارزه سیاسی سوسیال دمکراسی به مراتب دامنه دارتر و پیچیده تر از مبارزه اقتصادی کارگران علیه کارفرمایان و حکومت است."
و.ا.لنین چه باید کرد


مبارزه در راه حقوق صنفی و دمکراتیک مردم و مبارزه سیاسی سوسیال دمکراسی رابطه ای تعاملی و دو جانبه است که به شکل بسیار پیچیده ای در هم گره خورده است و در هم دارای تاٌثیر متقابل است. در واقع هر یک بدون دیگری ابتر و نا بارور است.
در عمل مبارزه در راه حقوق دمکراتیک وصنفی مستقل وجود ندارد و هر مبارزه صنفی و سندیکایی در تحلیل نهایی در خدمت یک شکل خاص از مبارزه سیاسی است و باید باشد. مبارزه در راه حقوق صنفی آغاز خوبی برای مبارزه است. مبارزه صنفی به توده ها کمک میکند بیاموزند که حرکت جمعی دارای چه قدرت عظیمی است و به این امر یاری میرساند که توده ها به قدرت خود باورمند شوند. اما این مبارزه صنفی به هر حال در یک مقطعی باید با آگاهی سیاسی همراه شود و نسبت به شرایط و تحولات سیاسی جامعه و جهان احساس مسئولیت کند و در برابر آن واکنش نشان دهد.
در شرایطی که سوسیال دمکراسی دغدغه های فراوانی در مورد تحولات جهانی، منطقه ای و جامعه خود دارد، جنبش صنفی و سندیکایی نمی تواند و نباید نسبت به این تحولات بی تفاوت باشد و مبارزه خود را تنها محدود به دستیابی به برخی خواسته های صنفی و گروهی کند.
راست است که مبارزه و اعتصاب برای گرفتن دستمزد عقب افتاده، تعدیل نرخ دستمزد متناسب با هزینه های زندگی، دستیابی به حق داشتن سندیکا، مبارزه در راه برابری حقوق زنان و مردان وبسیاری دیگر از مبارزات صنفی ستمکشان جامعه ما تبدیل به خواسته هایی حیاتی شده است. ولی ضمن تلاش در راه دستیابی به این حقوق اساسی، فعالان جنبش های صنفی و سندیکایی باید آگاهی سیاسی توده ها را بالا ببرند و به آنان آموزش دهند که شعار ها و خواسته های صنفی و گروهی و اشکال مبارزه در راه دستیابی به این خواسته ها باید به گونه ای باشند که به صورت جدی راه بر هر گونه سوء استفاده از جنبش های دمکراتیک را توسط نیروهای ارتجاعی داخلی و خارجی سد کند.
دشوار است اما ما باید به سطحی از احساس مسئولیت و آگاهی برسیم که با تمام تلخی و سختی آن، در شرایط بسیار خطیر جایی که منافع دراز مدت زحمتکشان با منافع کوتاه مدت آنان در تضاد جدی قرار گیرد، از برخی منافع کوتاه مدت به نفع منافع دراز مدت به طور موقت صرفنظر کنیم یا حداقل اشکال مبارزه را تغییر دهیم.
واقعیت اینست که نه کارگران، نه معلمان، نه دانشجویان، نه زنان و نه هیچ یک دیگر از اقشار ستم دیده جامعه ما در شرایط تسلط نئو لیبرالیسم اقتصادی نخواهند توانست به خواست های بر حق خود دست یابند. عقب نشینی های موردی و موقت اقشار ممتاز و حاکم در برابر برخی از این خواسته ها، تغییر کیفی در شرایط زندگی آنان پدید نخواهد آورد.
بنابر این توده های ستم دیده در درجه اول باید بیاموزند که نوک تیز حمله آنان باید متوجه لیبرالیسم اقتصادی و کلیه نهادهای برخاسته از آن باشد. بدون چنین آگاهی مبارزه صنفی توده ها همچون دور باطلی است که مرتب تکرار می شود و نه تنها نتیجه ای جدی در بر ندارد که حتی می تواند به تحکیم و تقویت نیروهای ارتجاع داخلی و خارجی منجر شود. مبارزه صنفی ستم دیدگان باید در جهت تقویت نیروهای مترقی جامعه و در سطح جهان باشد.
در مرحله بعد تمام اقشار ستم دیده جامعه ما باید این حقیقت را دریابند که مبارزه صنفی تک تک آنان باید از طریق خواسته های مشترک سیاسی با حرکت های صنفی اقشار دیگر جامعه در پیوند اندامی قرار گیرد. به گونه ای که در شرایط حساس و اوج مبارزات صنفی، دانشچویان به پشتیبانی از کارگران برخیزند، کارگران در کنار زنان قرار گیرند، زنان مبارزات خود را با مبارزات صنفی معلمان گره بزنند و غیره.
تاٌکید بیش از حد بر غیر سیاسی بودن و افتخار به این موضوع که جنبش های اجتماعی ما ماهیت سیاسی ندارند، ره به جایی نمی برد. اولاً جنبش اجتماعی غیر سیاسی وجود خارجی ندارد و هر جنبش اجتماعی همانگونه که پیشتر گفته شد، به هر حال در تحلیل نهایی در خدمت یک جریان سیاسی قرار می گیرد. ثانیاً به فرض که چنین باشد جنبش اجتماعی تا زمانیکه همراه با آگاهی و جهت گیری سیاسی نباشد، یک جنبش کور و در بدترین حالت ماجراجویانه و هرج و مرج طلبانه است.
فعال ترین و نخبه ترین فعالان جنبش های اجتماعی باید به تدریج جذب جریانات سوسیال دمکراتیک و چپ شوند و اگر چنین جریاناتی در دسترس نیست خود باید این جریانات را به وجود آورند. از طرف دیگر فعالان جنبش چپ نیز نباید بیکار بنشینند و باید تلاش وسیعی را برای پیوند گیری با این جنبش ها آغاز کنند و برای آگاهی رساندن و سازماندهی فعالان جنبش سندیکایی بسیج شوند و هم خود را به کار گیرند. البته کاملاً روشن است که گفتن این مطلب بسیار ساده و عمل کردن به آن در شراط جو پلیسی و ارعاب حاکم بسیار دشوار و خطرناک است. اما راه دیگری وجود ندارد و برای بیرون آمدن از دور باطل باید ریسک کرد و دست به عمل زد. برای آنانکه هنوز به اهمیت مبارزه حرفه ای چپ ایمان دارند، این مطلبی بدیهی است.
خلاصه مطلب اینکه جنبش های صنفی و گروهی اقشار مختلف جامعه در راه دستیابی به حقوق دمکراتیک خود، گرچه لازم اند و نمایشگر آگاهی این اقشار و تا حد معینی سازمانیابی و سازمانپذیری آنان است، تا زمانی که همراه با آگاهی و احساس مسئولیت سیاسی نشود، مرحله کودکی و عدم بلوغ خود را می گذراند. بنابر این هم از جانب فعالان این جنبش ها و هم از جانب فعالان سیاسی باید تلاش وسیعی صورت گیرد که پیونداندامی بین جنبش های صنفی و سیاسی، پیوند بین مبارزات سیاسی و صنفی صورت پذیرد. این تنها راه رسیدن به خواسته های صنفی اقشار ستم دیده از یک طرف و رسیدن به خواسته های سیاسی عدالت جویانه و دمکراتیک از طرف دیگر است.

شاهین درویش
15/03/86
تهران

جمعه، اردیبهشت ۰۷، ۱۳۸۶

چپ و کار فکری

بزرگترین خدمتی که علم مدیریت در قرن بیستم به اربابان خود کرد، افزایش پنجاه برابری در بهره وری نیروی کار یدی در فرآیند تولید بود. پیتر. اف. دراکر از تئوریسین های علم مدیریت ضمن اشاره به مطلب فوق اذعان می دارد که مهمترین خدمتی که علم مدیریت در قرن بیست و یکم باید بکند اینست که به شکل مشابهی بهره وری کار فکری و کارکنان فکری را افزایش دهد.
اگر خواسته باشیم مطلب مذکور را به زبان و ادبیات چپ بازگو کنیم، باید بگوییم سرمایه داری با انواع تمهیدات و لطایف الحیل استثمار کارگران کار بدنی را تا کنون تشدید کرده است و حالا قصد دارد انواع و اقسام حیله ها را بیابد و بیازماید تا به شدید ترین وجه ممکن کارکنان فکری را استثمار کند.
از اینروست که در قرن بیست و یکم همچنان که شاهد آنیم اهمیت کار فکری و کارکنان فکری به مراتب بیش از قرون پیشین برجسته می گردد. سرمایه داران به استثمار شدیدتری می اندیشند که بیش از آنکه نتیجه کار بدنی و تولید صرفاً مکانیکی باشد، نتیجه تلاش و صرف انرژی هدفمند کارکنان فکری یعنی دانشمندان، مهندسان، تکنسین ها، پزشکان، هنرمندان، کارشناسان متخصص در رشته های مختلف می باشد.
استثمار کار فکری نه با جمع کردن ارزش اضافی تک تک کارگران یدی در طی روزها و سالها، بلکه ممکن است یک شبه سرمایه داران را را به سود های نجومی و هنگفت برساند. خلاقیت در اختراع کالاهای جدید، ابتکار در بهینه سازی فرآیند تولید و نوآوری در راههای کسب ارزش افزوده همه نتایج فعالیت های فکری مزدکاران یا همان کارکنان فکری جامعه است که کار خود را در قبال دریافت مزد به سرمایه داران می فروشند.
راست است که کارکنان فکری معمولاً از رفاه نسبی بیشتری نسبت به کارگران بدنی برخوردارند. ولی واقعیت اینست که همچنان و به شکل حادتر و شدیدتری در معرض استثمار سرمایه داران قرار دارند. حال ممکن است این سئوال پیش آید که اگر کارکنان فکری دارای رفاه و زندگی خوبی هستند پس اشکال مسئله کجاست؟ آیا آنها می توانند معترض وضعیت موجود باشند؟ پاسخ اینست که در وهله نخست بسیاری از کارکنان فکری جز نخبه ترین آنها که تا حدی دارای قدرت نبوغ و خلاقیت باشند، بقیه زندگی راحت و آسوده ای ندارند و در جامعه سرمایه داری دائماً در معرض انواع و اقسام نا بسامانیهای شغلی و معیشتی و در نتیجه آن اضطراب دائمی برای تامین زندگی قرار دارند. علاوه بر آن آنان نیز که رفاه نسبی بیشتری دارند چون انسانهای متفکری هستند دائماً درباره نتیجه کار خود از خویشتن پرسش می کنند و از اینکه می بینند حاصل کار آنان نه در جهت رفاه و بهروزی آحاد جامعه، بلکه در خدمت ارضای هوسهای لوکس و زیاده طلبانه معدودی سرمایه داران مرفه و بستگان آنان قرار می گیرد، در رنجند.
برای انسان متفکر بسیار مهم است که بداند برای چه کس و کسانی و با چه هدفی کار میکند. و حاصل تلاش او در خدمت چه افرادی قرار می گیرد. به طور مثال مهندسی که مشاهده می کند حاصل کار و تلاش او صرف عیاشی و ارضای شهوات افسار گسیخته و سیری ناپذیر سهامدارانی می شود که هیچ آرمان یا دغدغه معنوی در رابطه با بهبود زندگی همنوعانشان ندارند. و در همان حال شاهد وضعیت زندگی فلاکت بار میلیونها انسان زحمتکش که از داشتن ابتدایی ترین ضروریات زندگی خود محرومند، مسلماً عذاب می کشد و از کار و شرایط زندگی خود احساس رضایت نمی کند.
انسان اندیشمند از کار برای سیستمی که اهداف و رسالتهای آن مورد پذیرش او نباشد احساس سرخوردگی میکند و دچار مشکلات روحی و روانی می گردد. هم از اینروست که بسیاری از کارکنان فکری جامعه سرمایه داری با وجود داشتن زندگی مرفه، به دلیل همین مشکلات روحی و امثال آن به انواع و اقسام مسکن های موقتی و مخدرات مثل سیگار، مشروب، افیون و دارو های آرامبخش پناه می برند.
جامعه سرمایه داری جز برای آنان که رفاه دارند و به هیچ آرمان انسانی هم اندیشه نمی کنند، رضایت فراهم نمی کند. تنها انسانی می تواند در جامعه سرمایه داری آسوده زندگی کند که فلسفه زندگی او بی خبری و لذت بردن باشد و علاوه بر آن به هر دلیلی امکانات لذت بردن هم برای او فراهم باشد. از اینروست که در جامعه سرمایه داری به اشکال مختلف، پنهان و آشکار انواع و اقسام فلسفه های لذت جویی یا هدونیسم تبلیغ و ترویج می شود. ناگفته نماند که برخی از انواع تفکرات مذهبی که انسان را دچار توهمات می سازند و او را از عالم واقعی دور می سازند و لذت معنوی کاذبی ناشی از ذکر گویی و عبادت دائمی برای او فراهم می سازند را نیز باید در همین مقوله گنجاند.
سوسیالیسم اما حس هم نوع دوستی را در انسان پرورش می دهد و او را نسبت به سرنوشت بشریت حساس، علاقمند و مسئول می سازد. در جامعه سوسیالیستی انسان تنها برای ارضای نیازهای مادی خود کار نمی کند. بلکه برای آن کار می کند که علاوه بر نیازهای مادی، نیازهای معنوی خود را نیز مرتفع سازد. جایگاه اجتماعی انسان و سلسله مراتب مدیریتی و سازمانی نه بر اساس میزان دارائی و یا خصوصیات منفی مثل توان تملق گویی و غیره بدون در نظر گرفتن صلاحیت های فردی و شخصیتی بلکه بر پایهٌ شایستگی های فردی هم از لحاظ کارایی حرفه ای و هم از نقطه نظر صلاحیت های اخلاقی ،ارزشی و اجتماعی تعیین می گردد.
سوسیالیسم تنها راه اداره جوامع انسانهای متمدن امروزی است. انسان امروزی چه کار فکری بکند و چه کار بدنی ، چه دارای رفاه باشد و چه در فقر و محرومیت زندگی کند شایستگی زندگی در جامعه ای انسانی تر از جامعه سرمایه داری را داراست. زندگی در جامعه سرمایه داری زیبنده انسان امروزین نیست. نظام سرمایه داری که برای برآورده ساختن حقیرترین و بی ارزش ترین آرزو های فردی خود حاضر است هر دم انسان های دیگر را قربانی سازد و در هر لحظه آتش جنگی ویرانگر را در هر نقطه از جهان برافروزد، باید نابود شود و جای آن را در سراسر جهان نظامی بگیرد که هدفش سعادت ، بهروزی و صلح برای بشریت باشد. به گفته متفکران انسان دوست معاصر: سوسیالیسم یا بربریت. راه دیگری وجود ندارد.


شاهین درویش
تهران
07/02/1386

جمعه، اسفند ۲۵، ۱۳۸۵

فردا

نه دیروز
نه امروز
که فردا
روٌیای پاک کودکیمان بود
و امید
که ما زنده ماندیم.
ساقه وجود و جوانیمان
گرچه سوخت
از آتش کین،
از خشم و انتقام دیروز
و نگاه بدگمان امروز
ما جز روٌیاهای رنگین نداشتیم
برای زندگی تو
کودک امروز،
انسان فردا
که جز به عشق و آفتاب
نیندیشی
و غم نان کودکانت
از تو پیکره ای
گیاه گون نسازد.
و تو به شعر بیندیشی
شعری خالی از خشم و فریاد
شعری برای دوست داشتن
شعری برای عشق
شعری برای امید
و برای روٌیاهای رنگین تر تو
تا همسایه ات
صمیمی ترین بستگان تو باشد
و بستگانت
شریرترین دشمنانت نباشند.

تهران
شاهین درویش
26/12/85

سه‌شنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۵

چپ معاصر

در زندگی بسیار کوره راه ها و یا کوچه های نهایتاً بن بستی وجود دارند که انسان به امید رسیدن به مسیراصلی در پیش میگیرد و در آنها گرفتار می آید، در حالیکه راه اصلی در پیش است یا در چند قدمی است.
در عالم سیاست و در جهان معاصر، این کوره راه همان لیبرالیسم است که بسیاری از سوسیال دمکرات های معتدل و میانه رو در پیش می گیرند تا به خیال خود در نهایت به جاده سوسیالیسم و عدالت اجتماعی برسند. ولی در عمل این راه به چیرگی سرمایه داری انحصاری جهانی یا امپریالیسم ختم می شود. بیهوده نیست که درحال حاضر امپریالیسم با بوق و کرنا از دمکراسی (بخوان نئو لیبرالیسم) حمایت می کند و وانمود می کند که می خواهد در تمام کشور های جهان ، به خصوص کشورهای در حال رشد و به طریق اولی در کشورهای دارای منابع نفت، دمکراسی خاص خود را پیاده کند.
اما بر روشنفکران چپ پوشیده نیست که منظور سرمایه داری انحصاری جهانی از دمکراسی چیزی جز تسلط بر منابع طبیعی (نفتی) و بازار های مصرف کشور های در حال رشد در عین حال گسترش نفوذ سیاسی و اقتصادی در رقابت با انحصارات رقیب نیست. حاصل عملی این سیاست نیز همان گونه که در عراق شاهد آنبم، جنگ و خونریزی، گسترش دشمنی و تشتت قومی و مذهبی، رواج تروریسم افسار گسیخته، نا امنی، فقر و انواع و اقسام نابسامانی های اجتماعی و اقتصادی است.
کدام حکومت است که دیکتاتوری، ارعاب و سرکوبگری خود را موقت، گذرا و با هدف ایجاد امنیت در کشور ننامد؟ این همان پاسخی است که سیاست پردازان امپریالیسم آمریکا در برابر پرسش کسانی که می پرسند پس آن دمکراسی که وعده پیاده کردنش را در عراق می دادید کجاست، می دهند.
راه درست و اصلی که در مرحله تاریخی کنونی، با در نظر گرفتن همه شرایط جهانی از نقطه نظر مکانی و زمانی می تواند ما را به سمت سوسیالیسم و عدالت اجتماعی پیش ببرد، سوسیال دمکراسی چپ نوین است.اما سوسیال دمکراسی چپ نوین چیست؟ مسلماً این سوسیال دمکراسی، سوسیال دمکراسی لیبرالیزه شده حزب کارگر انگلستان و به طور کلی احزاب سوسیالیستی اروپا نیست.
خصوصیات این سوسیال دمکراسی، ضدیت قاطع با سرمایه داری انحصاری جهانی به خصوص جناح هار انحصارات نظامی و نفتی امپریالیسم آمریکا، دفاع از منافع ملی کشورهای در حال رشد، تلاش در جهت توسعه همه جانبه درونزای این کشورها در همه ابعاد اجتماعی، اقتصادی، صنعتی، فرهنگی به همراه دفاع از تمامیت ارضی و در عین حال دفاع از عدالت اجتماعی و دمکراسی است.
دفاع از دمکراسی سوسیال دمکراسی چپ مدرن، تسلیم طلبی در برابرهواداران سرمایه داری نیست، بلکه ساختن جامعه ای چند وجهی است که هواداران سوسیالیسم در شرایط سوسیالیسم و هواداران سرمایه داری در شرایط سرمایه داری زندگی کنند. بدیهی است که از نظر هواداران چپ و سوسیالیسم برتری سوسیالیسم انکار ناپذیر است. اما این مسئله ای نیست که با یک فرمان بتوان همه مردم را به درک آن وادار ساخت. بسیاری از مردم باید سالها شرایط سخت و غیر قابل تحمل سرمایه داری را تجربه کنند تا به برتری سوسیالیسم در ساختن زندگی شایسته انسان امروزی ایمان آورند. ساختن سوسیالیسم یک اتفاق یک شبه نیست بلکه فرآیندی تاریخی و طولانی است که فراز و نشیب های خاص خود را دارد و ممکن است زندگی چند نسل از انسانها را در بر بگیرد.
به نظر نگارنده مسیری که احزاب چپ آمریکای لاتین در ونزوئلا، بولیوی، شیلی، نیکاراگوئه و غیره در پیش گرفته اند، تا حد زیادی مبین همین خصوصیات مذکورند. به همین دلیل است که در آمریکای لاتین شاهد خیزش دوباره چپ، سالها پس از فروپاشی سوسیالیسم واقعاً موجود هستیم. این خیزش دوباره گرچه مراحل جنینی خود را طی می کند، می تواند نوید بخش حرکت عظیم چپ جهانی در آینده ای نه چندان دور باشد.
تهران
شاهین درویش
10/11/85

پنجشنبه، خرداد ۲۵، ۱۳۸۵

تولید ثروت

تولید ثروت نتیجه تغییر شکل دادن طبیعت توسط و مطابق نیارمندیهای انسان است. انسان مواد خام گرفته شده از طبیعت را شکل می دهد و برای استفاده خود آماده می سازد. در این فرآیند است که ثروت حاصل می گردد. ارزش مبادلاتی محصولاتی که بدین گونه فراهم می گردند، متناسب با میزان و زمان کار انسانی است که بر روی مواد اولیه انجام گرفته است.
مواد اولیه البته خود مقوله ای نسبی است. به طور مثال اگر نفت خام برای ساخت مصنوعات پتروشیمی مواد اولیه است و محصول پتروشیمی در این فرآیند یک محصول نهایی است، همین محصولات پتروشیمی می توانند برای ساخت مصنوعات دیگری مثلاً لوازم آرایشی مواد اولیه محسوب شوند.
بنابر این اگر در طبیعت چیزی وجود داشته باشد که هیچ گونه کاری بر روی آن انجام نشده باشد، اگرچه بتواند مورد مصرف و استفاده انسان قرار گیرد و نیازهای او را نیز برآورده سازد، دارای ارزش مبادلاتی نیست. مثل هوا و آب چنانچه به همان صورت طبیعی و دست نخورده باقی بمانند. ولی همان آب اگر بسته بندی شود یعنی در بطری ریخته شود و از جایی به جای دیگر حمل شود یا لوله کشی شود و به هر حال کاری روی آن صورت گیرد، دارای ارزش مبادلاتی می شود و بدین ترتیب بر ثروت جامعه افزوده می شود.
طرح بحث: تولید ثروت اولیه و تولید ثروت ثانویه
الف- تولید ثروت اولیه: تولید ثروت در اصل و بنیاد آن همانگونه که در بالا ذکر شد تغییر شکل دادن طبیعت و درآوردن آن مطابق نیازمندی های انسان است. انسان با کار کردن مفید و جهت دار بر روی مواد طبیعی آن ها را به شکل دلخواه خود در می آورد و از آن ها استفاده می کند و از این طریق وبه وسیله کاری که در جریان این فرآیند انجام می پذیرد، ارزش آفریده می شود. متناسب با میزان کاری که در این فرآیند انجام شده است، ارزش نسبی جهت مبادله تعیین می گردد.
این فرآیند تولید ثروت به طور مشخص در تولید صنعتی انجام میگیرد. یعنی تولید ثروت اصلی و در شکل بنیادی آن در صنعت شکل می گیرد.
ب- تولید ثروت ثانویه: در مرحله پس از تولید ثروت اولیه که در طی آن ثروت تولید شده بین کارکنان و سرمایه داران بخش صنعتی تقسیم می شود، ثروت آفریده شده از طریق توزیع ثانویه بین اقشار دیگر جامعه که در جریان تولید صنعتی نقش مستقیم ندارند، تقسیم می شود. در طی این مرحله اگرچه واقعاً ثروتی به ثروت های جامعه افزوده نشده است، اما همان ثروت تولید شده در جریان تولید صنعتی یا مازاد آنچه سرمایه داران و کارکنان بخش صنعت به نفع خود برداشت می کنند، بین سایر اقشار مردم و کارکنان بخش غیر صنعتی مثل خدمات، بازرگانی، بانکی و غیره توزیع می گردد.
تلاش برای به دست آوردن بخشی از این ثروت را به نوعی می توان بازتولید ثروت یا تولید ثروت ثانویه نامید که از طریق کار مزدکاران بخش های غیر صنعتی انجام می پذیرد.
در کل جهان هم این باز تولید ثروت و یا تولید ثروت ثانویه را می توان مشاهده نمود. فرض کنید کشوری متخصص کارهای خدماتی است و از طریق خدمات خاصی در آمد کسب می کند. این کشور در واقع به ثروت مادی جهان چیزی اضافه نمی کند. اما از ثروت مادی که در جهان وجود دارد، سهمی می گیرد. گرچه در کل جهان ثروتی اضافه نشده است، اما درآمدهای ارزی آن کشور، تولید ثروت ثانویه ای برای آن کشور به خصوص محسوب می گردد.
باز هم برای روشن تر شدن بحث می توان مثال دیگری از یک جامعه خیالی که به دو بخش تقسیم شده است، زد و فرض نمود که در یک بخش از این جامعه فقط فعالیت صنعتی و در دیگری فقط فعالیت های غیر صنعتی؛ بازرگانی، خدماتی، بانکی، هنری و غیره انجام می گیرد. گرچه در عمل چنین اتفاقی نمی افتد و در واقع در هر جامعه ای فعالیت های صنعتی و سایر فعالیت های اقتصادی به شدت در هم تنیده و ادغام شده هستند، ولی تنها برای ساده تر کردن مطلب لازم است اندکی قصور ورزیم.
در بخش اول جامعه ثروتی تولید می شود و افراد آن بخش سهم خود را از آن ثروت برداشت می کنند. در بخش دوم ثروتی وجود ندارد بلکه نهادها و کارکنان بخش دوم با کار و خدماتی که ارائه می دهند، سعی می کنند هر یک سهمی از مازاد ثروت تولید شده در بخش اول را نصیب خود سازند. در واقع مازاد ثروت بخش اول بدینسان به بخش دوم منتقل می گردد. اگرچه در کل ثروت تولید شده تغییری حاصل نشده است ولی در عمل ثروت منتقل شده به بخش دوم برای آن بخش به نوعی تولید ثروت محسوب می شود.
ثروت تولید شده در بخش دوم جامعه در اصل حاصل کار مزدکاران یعنی کارکنان حقوق بگیر آن بخش می باشد. یعنی مزدکاران بخش دوم اگرچه در افزایش ثروت کلی دو بخش نقش اساسی نداشته اند، اما در افزایش ثروت بخش دوم جامعه نقش کلیدی و محوری ایفا نموده اند.
طرح این بحث از این منظر اهمیت دارد که با توجه به تفاوت های اساسی که در شیوه های معیشتی و زندگی کارکنان فکری و بخش های غیر صنعتی جامعه به وجود آمده است، آنان از نظر شیوه کسب درآمد و سطح زندگی به کارکنان بخش صنعت بسیار نزدیک شده اند و لازم است در مبحث مربوط به پرولتاریا و متحدان آن به این تفاوت های بارز توجه شود.
در قرون گذشته تفاوت سطح درآمد و زندگی بین کارکنان بخش صنعت و دیگر بخش ها، که معمولاً کارکنان این بخش ها و حتی مدیران و کارشناسان بخش صنعت از اقشار مرفه جامعه بودند، بسیار زیاد بود به گونه ای که شیوه زندگی این کارکنان بیشتر به بورژوازی شبیه بود تا مزدکاران صنعتی. اما با وسیعتر شدن امکانات تحصیل در جوامع سرمایه داری اینک توده های وسیعی از کارکنان فکری غیر تولیدی به وجود آمده اند که شیوه زندگی و به خصوص روش معیشتی آنان از نظر وابستگی به نیروی کار خود بسیار به شیوه معیشتی کارگران صنعتی نزدیک شده است. افراد زیادی در جوامع امروزی وجود دارند که متخصص، کارشناس و حتی مدیر هستند و در بخش های غیر صنعتی هم کار می کنند ولی از نظر شیوه کسب درآمد کاملاً و منحصراً به نیروی کار خود متکی هستند و بدون کار کردن امکان ادامه حیات برای آنان وجود ندارد. از این رو این اقشار را می توان مزدکاران مدرن نامید که متحد طبیعی و بالقوه پرولتاریای صنعتی هستند و باید اینگونه محسوب شوند.

شاهین درویش
تهران
26/3/85