پنجشنبه، اردیبهشت ۳۱، ۱۳۸۸

پاسخ به م. مینایی

مقاله آقا یا خانم م. مینایی را که در پاسخ به مقاله من به نام یک "گام به پیش" نوشته شده بود را در سایت صدای مردم خواندم. قبل از آنکه برای پاسخ گویی بخواهم وارد مبحث اصلی شوم، دوست دارم چند نکته ای را خاطر نشان سازم:
1- از اینکه این نویسنده محترم مقاله من را قابل دانسته اند که پاسخی بر آن مرقوم نمایند شاد شدم. چون برخلاف تصور ایشان من آن ادعاهای خیالی را ندارم. جهت مزید اطلاع عرض کنم که من فقط یک دانشجوی اخراجی از دانشگاه هستم که به دلیل عقاید چپ در زمان انقلاب فرهنگی پس از انقلاب، از ادامه تحصیل محروم شدم. بنابراین موفق نشدم که از تحصیلات کلاسیک بهره ای ببرم. جهت آن که روشن شود که من بهره فراوانی از دانش نبرده ام هم اصلاً نیازی به دم خروس و این حرف ها نیست. من خود آشکارا اعلام می کنم که در تمام این سال ها ضمن آنکه از ادامه تحصیل محروم بوده ام، علاوه بر آن برای امرار معاش ناگزیر بوده ام از بام تا شام کار کنم. فقط در ساعات بسیار محدود فراغت تلاش ورزیده ام حداکثر بهره را از زمان برای بالا بردن اطلاعات خود ببرم. به هر حال این مانع از آن نمی شود که من هر جا در مورد مسائل سیاسی نظری دارم آن را ابراز کنم.
2- ساده ترین راه تحقیر و پوزه به خاک مالی جهت نقد یک نویسنده این است که خود را به آن راه بزنی و بر خود فرض بگیری و وانمود کنی که او احمق و نادان است و ابتدائی ترین مطالب را نیز نمی فهمد و شروع کنی به توضیح دادن بدیهی ترین واقعیات به او برای آنکه ذهن خواننده شخص ثالث را منحرف و مخدوش سازی. به نظر من نویسنده دو گام به پس تا حد زیادی از این شیوه برای پاسخ گویی به بنده بهره برده اند. فقط سئوال من از ایشان این است که اگر به راستی من این قدر بیسوادم که حتی بدیهی ترین مسائل نیز از قبیل اینکه شرایط پلیسی زمان شاه مبارزه مخفی را به عده ای از مبارزین شریف تحمیل می کرد را نمی فهمم، اصلاً چه نیازی به آن بود که شما این همه وقت صرف مقاله من بکنید تا به آن پاسخ داده باشید؟
3- با وجود مطالب ذکر شده در بالا در مجموع می توانم بگویم که هدف نویسنده در واقع نقد نوشته من بود از زاویه دیدگاه خودش و هدف واقعی او لجن پراکنی و اتهام زنی بی مورد نبود. به هر حال من شخصاً در موقع خواندن مقاله ایشان احساس ناخوشایندی نداشتم.
4- از این موضوع که سایتی مانند صدای مردم همه گونه نظرات متفاوت را، البته عموماً در چارچوب چپ، و منجمله نظرات مرا منتشر می سازد، مسرورم و اعتقاد دارم این گونه برخورد های سازنده می تواند به اعتلای جنبش فکری چپ یاری رساند.

اما در مورد اصل مطلب:
الف – انقلاب شکوهمند بهمن 1357 با خصایص ضد امپریالیستی، ضد استبدادی و عدالت جویانه آن که با حمایت میلیون ها تن از مردم زحمتکش ایران به پیروزی رسید، نقطه عطف بسیار مهمی در تاریخ معاصر میهن عزیز ما ایران است. نکته کلیدی که در مورد اثرات این انقلاب باید درک کرد و در تحلیل های سیاسی مد نظر قرار داد، این است که پس از این انقلاب حاکمیت یگانه نیروهای استبدادی تا بن دندان وابسته به امپریالیسم جهانی جای خود را به حاکمیتی مذهبی داد که از همان ابتدای پیروزی انقلاب و تشکیل حکومت جمهوری اسلامی ایران دارای خصلتی دو گانه و متضاد بود. گروهی از مذهبیون داخل در رهبری انقلاب و جمهوری اسلامی از همان ابتدای پیروزی انقلاب تضاد اصلی را تضاد کفر و اسلام شیعه اثنی عشری می دانستند و خواهان قبضه کردن حاکمیت در دستان خود بودند؛ که نیرو های چپ آن ها را انحصار طلب می نامیدند.
از نظر نیروهای جزم اندیش و انحصار طلب، انقلاب ایران نه ضد امپریالیستی است و نه ضد استبدادی. عدالت اجتماعی هم کفری است که فقط از دهان عناصر کافر و مرتد بیرون می آید. انقلاب ایران برای ترویج اندیشه شیعه اثنی عشری در جهان کفر به وقوع پیوسته است. از این رو اولین وظیفه جمهوری اسلامی تسویه نیروهای دگر اندیش از هر طیف و وظیفه بعدی آن صدور شیوه تفکر شیعه به تمام نقاط جهان است.
گروه دیگر که نیروهای چپ آیت اله خمینی و حامیان اوموسوم به نیروهای خط امام را جزء آن به شمار می آوردند، در حین اعتقادات مذهبی عمیق برداشتی مشابه نیروهای چپ از انقلاب ایران داشتند. آنها انقلاب ایران را گرچه با برداشت های ویژه خود ولی به هر حال یک انقلاب ضد امپریالیستی می دانستند. هدف انقلاب ایران را هم استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی ارزیابی می کردند. با وجود اختلاف برداشت ها و اختلاف نظر های جدی نیروهای چپ با این گروه، در مجموع آن ها متحد طبیعی نیروهای چپ به حساب می آمدند. از نظر نیروهای چپ این گروه از دو شاخه اصلی تشکیل می شد: نیروهای واقع بین که معتقد بودند باید حضور نیروهای چپ را در جامعه پذیرفت و آن ها را تحمل نمود؛ این گروه گرچه معتقد به همکاری با نیروهای چپ نبودند ولی در برخی موارد جزئی و در موارد اجبار و اضطرار این نوع همکاری ها را می پذیرفتند. بخش دیگر این نیروها نیروهای روشن بین بودند که علاوه بر پذیرش دگر اندیشان و به طور مشخص نیروهای چپ و مارکسیست به عنوان یک واقعیت عینی در جامعه در چارچوب اهداف مشترک و به خصوص برای مقابله با دشمنان مشترک یعنی ارتجاع و امپریالیسم، معتقد به همکاری و اتحاد با این نیرو ها نیز بودند. اگر چه به دلیل فشار جریانات انحصار طلب، این همکاری و اتحاد به شکلی جدی و عمیق هرگز شکل عملی به خود نگرفت، ولی نمی توان وجود و حضور این نیروها را در عرصه سیاسی ایران منکر شد. در مجموع ارزیابی چپ دمکراتیک از مهندس میر حسین موسوی و حامیان او این بود که آنها را در کلیت خود باید در شمار نیروهای روشن بین قرار داد.
از ابتدای پیروزی انقلاب دو گروه یاد شده اصلی ذکر شده در بالا وارد یک جدال برای تصرف و قبضه نمودن قدرت دولتی شدند که نیروهای چپ دمکراتیک آن جدال را نبرد "که بر که" می نامیدند. ارزیابی چپ دمکرات این است که با وجود اعوجاج ها، فراز و نشیب ها و تأثیرات آشکار و نهانی که نیروهای انحصار طلب در سیر حوادث داشتند که در برخی از موارد بسیار فاجعه بار و جبران ناپذیر می شد و علی رغم گردش به راست مهیب شخص آیت اله خمینی، در مجموع تا زمان حیات آیت اله خمینی گروه موسوم به خط امام در حاکمیت جمهوری اسلامی دست بالا را داشتند ولی پس از مرگ آیت اله خمینی جریان واژگونه شد گرچه همچنان نیروهای خط امام، مسلمانان انقلابی یا دمکرات انقلابی در عرصه حاکمیت ولو در حاشیه آن حضور دارند و تا حدی نیز اثر گذارند.
ارزیابی دیگر و در عین حال جدید چپ دمکرات از نیروهای دمکرات انقلابی که من میر حسین موسوی را در حال حاضر نماینده آن ارزیابی می کنم این است که این نیروها با توجه به تجربیات و مطالعات خود در زمانی که از متن قدرت دور بوده اند، اکنون نسبت به گذشته استنباط های عمیق تر و دقیق تری در مورد امپریالیسم، دمکراسی و مبارزات سیاسی در قیاس با گذشته یافته اند که نسبت به قبل از نظر بالقوه آن ها را به نیروهای چپ نزدیک تر می سازد.
پس از این مقدمه بالنسبه طولانی ولی لازم، پاسخ های خود را به نقد یاد شده مطرح می سازم:
م. مینایی اسم با مسمایی برای مقاله خود انتخاب نموده است؛ چون کسی که واقعیت های مذکور را نبیند، انقلاب شکوهمند بهمن را در نظر نگیرد و شرایط سیاسی ایران پس از انقلاب را با وجود این همه پیچیدگی اش با شرایط ایران شاهنشاهی یکسان بیانگارد نه دو گام به پس که ده ها گام به عقب برداشته است.
بحث شرکت یا عدم شرکت در انتخابات امر به غایت ساده ای نیست سهل است که بحثی بسیار پیچیده و چند جانبه است. در این مورد باید در هر شرایط مشخص تحلیلی مشخصی ارائه نمود و با ارزیابی دقیق از شرایط سیاسی حاکم بر جهان و جامعه، وضعیت رشد جنبش طبقاتی از حیث سازمانی و آگاهی اقشار زحمتکش در رابطه با سایر اقشار اجتماعی، مرحله جنبش اجتماعی از نقطه نظر جایگاه تاریخی، و همچنین وضعیت کاندیداهای شرکت کننده در انتخابات برای هر دوره خاص از انتخابات، پاسخ مناسب یافته و تصمیم گیری شود.
در مورد این دوره از انتخابات، چپ دمکرات با در نظر گرفتن مجموعه شرایط مذکور و همچنین با تحلیل انقلاب ایران مطابق ارزیابی مذکور در بالا تصمیم گرفته است که فعالانه در دهمین دوره از انتخابات ریاست جمهوری شرکت نماید. موضع گیری شخص من از ماهها پیش حمایت گسترده و همه جانبه از شخص مهندس میر حسین موسوی به عنوان نماینده نیروهای روشن بین خط امام یا همان دمکرات های انقلابی بوده است و اکنون نیز همان است.
در این مورد به م. مینایی می گویم حتی اگر حرف شما را بپذیریم که شرکت کردن ما در انتخابات در دوره های پیشین هیچ گونه دستاورد مثبتی برای مردم نداشته است؛ که در واقع چنین نیست؛ نمی توان منکر این شد که شرکت نکردن و تحریم انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری توسط بسیاری از روشنفکران و نیروهای چپ، دستاوردهای منفی بی شماری برای مردم زحمتکش ایران داشته است.
در ضمن برای شرکت در انتخابات و کسب تجربه و یادگیری مشارکت سیاسی نیز مسلماً نمی توان صبر کرد تا جمهوری کاملاً دمکراتیک و پارلمانی واقعی به وجود بیاید. تازه این جمهوری صد در صد دمکراتیک چگونه می تواند به وجود بیاید؟ خود بخود به وجود می آید یا احیاناً آمریکا و اسرائیل می آیند برای ما می آفرینند؟ شاید ارتش باید با یک کودتا چنین جمهوری را برای ما بسازد؟ مگر نه این است که این جمهوری صد در صد دمکراتیک و پارلمانی باید توسط مردم ایران ساخته شود. آیا مردمی که تجربه مشارکت سیاسی و شرکت در انتخابات را نداشته باشند قادرند آن جمهوری خیالی شما را بسازند؟
جهت اطلاع خوانندگان محترم و م. مینایی عزیز اینجا اضافه کنم که من هیچ یک از افکار منعکس شده در نوشته های خود را شخصاً ابداع یا اختراع نکرده ام و هرچه را که در این مقاله و سایر مقالات اظهار می دارم ساخته فکر اندیشمندان دیگر است.
نکته دیگری باید توضیح داده شود و آن اینست که منظور من از گروه ها و سازمان هایی که مثل قارچ از زمین سبز شدند، به هیچ رو نیروهای اصیل چپ که دارای پایگاه مشخص اجتماعی بودند و صادقانه با استبداد و امپریالیسم در حال مبارزه بودند و در عین حال تحت تأثیر دیکتاتوری و سبعیت ساواک و رژیم پهلوی مجبور به روی آوری به مبارزات مخفی شده بودند، نیست؛ حتی آن طیف هایی که من احیاناً به صورت عمیق و ریشه ای با شیوه مبارزات آن ها مخالف بودم. بلکه منظور من دقیقاً نیروهایی بود که به راستی مانند قارچ از زمین سبز شده بودند و بدون هیچ استدلال منطقی به همگان دشنام می دادند. آنان که مانند قارچ پدیدار شدند و مانند قارچ نیز ناپدید گشتند.
اضافه می کنم که من هیچ گونه قضاوتی در مورد اینکه آقای موسوی در کشتارهای دهه شصت دست داشته یا خیر نکردم. بلکه ففط اظهار نمودم که قضاوت در این مورد در حیطه دانش و تخصص من نیست. به هر حال من خود نیز به روشن شدن این موضوع و موضوعات مشابه علاقمندم. فقط لازم می دانم این نکته را روشن سازم که بنابر دلایل ذکر شده در بالا من حاکمیت جمهوری اسلامی را یکدست نمی دانم و هیچگاه نیز آن را یکدست نمی دانسته ام. از این رو مسائل را پیچیده تر از آن می دانم که صرفاً کسی را بتوان به دلیل داشتن سمت ریاست قوه مجریه، مسئول تمام اقدامات انجام شده در دوره صدارتش دانست.
من هرگز در مورد روشنفکران چنین اظهاری ننمودم که آنان هیچ انتقادی از اصولگرایان نکرده اند. منظور من دقیقاً کسانی بود که هرگز هیچ انتقاد جدی از اصولگرایان نکرده اند؛ ولی اکنون هنوز اصلاح طلبان به قدرت نرسیده به اصطلاح افشاگری علیه آنان را شروع کرده اند. بدون در نظر گرفتن اینکه این گونه موضع گیری ها در تحلیل نهایی به نفع اصولگرایان حاکم تمام می شود.
عدم درک این مسئله نیز مرا می آزارد که چرا نزدیک شدن به اهداف استراتژیک و آرمان های بزرگ انقلابی باید برای م. مینایی مضحک جلوه کند. گیریم که این شبیه نوشته ها و گفته های آرمین و نبوی باشد. در مورد مشابهت با افکار حسین شریعتمداری من توضیحی نمی دهم و قضاوت را به عهده خوانندگان می گذارم.
من هرگز آقای میر حسین موسوی را از نزدیک ندیده ام و ایشان نیز به احتمال بسیار قریب به یقین تا کنون حتی نام مرا نیز نشنیده اند؛ چه رسد به اینکه بخواهند به من قول هایی هم داده باشند. گرچه در عالم سیاست هیچ یک از این موارد را گناه کبیره و نابخشودنی نمی دانم و اگر یک زمانی بر فرض تقریباً محال چنین اتفاقاتی بیفتد، استقبال خواهم کرد.
من در مقاله گفته ام که رهبران اصولگرایان از این نظر با بحران سیاسی مواجه شده اند که هم با احمدی نژاد مشکلات جدی دارند و هم نمی خواهند بگذارند میر حسین موسوی رئیس جمهور شود و این را فاجعه ای برای جناح خود به حساب می آورند. این مسئله مغایرتی با این مسئله که آنها با وجود داشتن برخی اختلافات جدی با محمود احمدی نژاد، در این شرایط حساس از او حمایت می کنند ندارد. از این گونه موارد در عالم سیاست بسیار اتفاق می افتد. در جبهه اصلاح طلبان نیز بسیاری از جریانات با وجود داشتن اختلافات جدی با میرحسین موسوی یا کروبی در نهایت از یکی از این دوکاندیدا حمایت می کنند. به نظرم علاوه بر افزودن بر مطالعات سیاسی، م. مینایی عزیز بد نیست اندکی هم در مورد اسلوب دیالکتیک مطالعه کنند.
در انتها به صراحت اعلام میکنم واز این گفته خود نیز دلشادم که من با در خطر گرفتن جمهوری اسلامی و سرنگونی آن در تحت هر شرایط و توسط هر نیروئی موافق نیستم و نمی توانم باشم. به صراحت اذعان می دارم که اگر جمهوری اسلامی ایران از جانب اسرائیل، ایالات متحده آمریکا یا سلطنت طلبان وابسته به آنان مورد تهدید یا هجوم قرار گیرد، من در کنار جمهوری اسلامی خواهم بود و نه در کنار تهدید کنندگان آن. از نظرگاه من این مسئله با این موضع من مغایرت ندارد که بگویم چنانچه نیروئی مترقی قادر باشد توده های میلیونی مردم را برای پیشرفت به سوی تحولات دمکراتیک و عدالت اجتماعی بسیج کند و آنان را به صحنه بیاورد، من هم در صفوف اعتراضی مردم جای خواهم گرفت.
در پایان از م. مینایی، دوست عزیز و رفیق بالقوه ام خواهش می کنم به جای این پشت هم اندازی ها و آسمان و ریسمان به هم بافتن ها، سریع تر و تا دیر نشده موضع واقعی خود را نسبت به انتخابات ریاست جمهوری مشخص سازد و فعالانه در جهت موضگیری خودش شروع به فعالیت و تبلیغ کند. دوست عزیز شما هوادار تحریم هستید؟ از موسوی یا کروبی حمایت می کنید؟ آیا مرید رضا پهلوی هستید؟ آیا جمهوری خواه هستید؟ شاید شیفته هواداران بختیارید؟ نکند دل در گروی سهام عدالت آقای دکتر احمدی نژاد دارید؟ موضع شما هرچه که باشد؛ من اصلاً گمان نمی کنم که شما چپ باشید.


منوچهر خاکی
31/02/88
تهران

اصل مقاله م. مینایی به نام دو گام به پس:

http://www.sedayemardom.net/didgah/articles_detail_didgah.php?aid=217

اصل مقاله منوچهر خاکی به نام یک گام به پیش:
http://www.sedayemardom.net/maghalat/articles_detail_siasi.php?aid=456

۳ نظر:

Mahdad گفت...

Manoochehr jan,mamnoon az inke in mataaleb ro ham ba ma share kardi... Aali bood.

آرزو رهبری گفت...

جناب آقای منوچهر خاکی
سلام،
از خوندن مقالتون خیلی لذت بردم (گویی که مثل سالیان گذشته نقد زیادی برای گفته هاتون دارم) ولی حیفم اومد که این جسارت و شجاعت رو توی نوشتتون ببینم و هیچ نظری ندم.
منم مثل شما حتما رای خواهم داد. به امید روزی که همه چیز در کشورمون با اصلاح پیش بره نه جنگ و نابودی

Unknown گفت...

انقلاب، آزادی ، جمهوری اسلامی،  چیبه سر این شعارها آمد . آیتالله منتظری پدر انقلاب مقدّس  اسلامی فرمودند:
مسئولین لااقل شجاعت این را داشته باشند که اعلام‏ ‏کنند این حکومت نه جمهوری است و نه اسلامی و هیچ کس هم حق‏ ‏اعتراض و اظهار نظر و انتقاد ندارد
امیدوارم تا کاملاً دیر نشده‏ ‏مسئولین امر به خود آیند و بیش از این وجهه نظام جمهوری اسلامی را در‏ ‏بین تودههای زجر کشیده و سیلیخورده ایران و در سطح جهانی خدشهدار‏ ‏نکنند و موجب سقوط خود و نظام نگردند