سه‌شنبه، دی ۲۳، ۱۳۹۳

انقلاب 1848 آلمان حکایت یک شکست (3)


انقلاب 1848 آلمان
حکایت یک شکست (3)

انقلاب و ضد انقلاب در آلمان


3-1
دولت پروس
در آلمان یک حزب ویژۀ جمهوریخواه در آن زمان وجود نداشت. مردم یا طرفدار سلطنت مشروطه بودند یا سوسیالیستها و کمونیستهای تمام و کمال. تحت چنین شرایطی کمترین برخورد می بایستی به انقلاب بزرگی بیانجامد. در حالی که نجبا اعلا و مأموران پیر دولت و افسران سالخورده تنها تکیه گاههای نظام موجود را تشکیل می دادند؛ در حالی که نجبای پائینی و بورژوازی کارخانه دار و تجاری، دانشگاهها، معلمین صرفنظر از میزان تحصیلاتشان و حتی دون پایه های بوروکراسی و افسران، بر ضد حکومت متحد شده بودند؛ در حالی که پشت سرشان توده های ناراضی دهقانان و پرولترهای شهرهای بزرگ ایستاده بودند، صرفنظر از پشتیبانی موقت اپوزیسیون لیبرال، اما اکنون ندای نا مأنوسی را برای به دست گرفتن زمام امور رسا می ساختند؛ در حالی که بورژوازی آماده ساقط کردن حکومت بود، پرولتاریا به نوبه خود دست اندر کار تدارک سرنگونی بورژوازی در جریانات بعدی بود، در همۀ این احوال حکومت لجوجانه مشی ای را دنبال می کرد که می بایستی به تصادم بیانجامد. آلمان در آغاز سال 1848 در آستانۀ یک انقلاب قرار داشت و این انقلاب یقناً رخ میداد، حتی اگر لحظه درگیریش به علت انقلاب فوریه (انقلاب 24 فوریه 1848، که منجر به خروج لوئی فیلیپ از پاریس و اعلام جمهوری شد)، تسریع نمی شد.
3-2
سایر کشورهای آلمانی
خرده بورژوازی، ناراضی، و به خاطر مالیات ها و موانعی که بر سر راه اشتغالش قرار داده بودند، نق می زد، اما برنامۀ رفرم معینی نداشت که قادر به حفظ موضعش در دولت و اجتماع باشد؛ دهقانان تحت فشار بارهای فئودالی، رباخواران، محتکرین و وکلا بودند؛ در شهرها مردم زحمتکش را نیز نارضایتی عمومی در بر گرفته بود و از حکومت همان اندازه نفرت داشتند که از سرمایه داران صنعتی و هر روز بیشتر ایده های سوسیالیستی و کمونیستی در آنها سرایت می کرد؛ خلاصه اینکه یک توده مخالف ناهمگون برانگیخته شده بر پایۀ منافع گوناگون، اما کم و بیش تحت رهبری بورژوازی و آن هم در صف نخستینش بورژوازی پروس و دقیقاً بگوئیم بورژوازی ایالت راین، گام بر می داشت.

3-3
اتریش
ورود ماشین و قوۀ بخار در صنعت در اتریش نیز مانند هرجای دیگر مناسبات کهنه و شرایط زندگی تمامی طبقات جامعه را کاملاً دگرگون ساخت. این موجب آزادی رعایا و تبدیل دهقانان خرده پا به کارگران کارخانه گردید و با مدفون ساختن اصناف کهنه-فئودالی پیشه وران هرگونه امکان ادامۀ حیات را از بسیاری از آنان سلب کرد. جمعیت جدید تجاری و صنعتی همه جا با مؤسسات کهنۀ فئودالی درگیر شد.
بورژوازی از طریق معاملاتش همواره بیش از پیش وادار به مسافرت های خارج از کشور گردید و برخی اطلاعات افسانه آمیز را از آنسوی موانع گمرکی شاهنشاهی از سرزمین های متمدن با خود به ارمغان آورد و بالاخره ساختمان راه آهن و تکامل صنعتی و معنوی را تسریع نمود.

3-4
قیام مارس وین
در روز 24 فوریه 1848، لوئی فیلیپ از پاریس بیرون رانده شد، و جمهوری فرانسه اعلام می گردید...
...به دنبال آن در روز سیزدهم ماه مارس، مردم وین قدرت شاهزاده مترنیخ را در هم شکستند و او را سرافکنده مجبور به فرار از کشور نمودند. در هجدهم مارس مردم برلن دست به اسلحه برده و طی یک پیکار سرسختانه هجده ساعته از مشاهدۀ تسلیم شاه شادمان بودند. در این مقارن شورش های کم و بیش قهرآمیز، ولی همگان با موفقیتی یکسان، در پایتخت های ولایات کوچکتر آلمان به وقوع پیوست. مردم آلمان گرچه نخستین انقلاب خود را به سرانجام نرساندند، اما حداقل به طور کامل در جریان انقلابی قرار گرفتند.....
.....انقلاب وین را می توان گفت که تقریباً باتفاق کل جمعیت انجام پذیرفت. بورژوازی (به استثنای بانکداران و بورس بازان)، خرده بورژوازی، و زحمتکشان، همه چون تنی واحد یکباره علیه دولتی که به دست همگان منهدم گردید، بپا خواستند؛ این دولت آن چنان مورد تنفر همگان قرار داشت که اقلیت کوچک اشراف و شاهزادگان پولی که آن را حمایت می کردند در همان خروش نخستین از نظرها ناپدید شدند. مترنیخ بورژوازی را به حدی در جهل سیاسی نگه داشته بود که اخبار پاریس دربارۀ حاکمین آنارشی، سوسیالیسم، و ترور حاکم بر اوضاع و مبارزۀ قریب الوقوع بین طبقۀ سرمایه داران و طبقۀ کارگر برایشان کاملاً نامفهوم بود. آنها در عالم معصومیت سیاسی خود یا نمی توانستند مفهومی برای این اخبار قائل باشند، و یا آنها را از اختراعات شیطانی مترنیخ برای ترساندن و مطیع ساختن خود به حساب می آوردند. به علاوه، آن ها هرگز ندیده بودند که کارگران به مثابه یک طبقه عمل کنند، یا برای منافع طبقاتی مشخص خودشان به پا خیزند.
آنها بر اساس تجربۀ گذشتۀ خود هیچ تصوری از امکان بروز هرگونه اختلافی میان طبقاتی که امروز آنچنان از صمیم قلب با هم در برانداختن دولت مورد تنفر همگان متحد هستند، نداشتند. مردم زحمتکش را آنها در تمام زمینه ها – قانون اساسی، محاکمه با حضور هیئت منصفه، آزادی مطبوعات و غیره- با خود موافق می دیدند. بالنتیجه، آنها حداقل در مارس 1848، از جان و دل با جنبش بودند و جنبش نیز به نوبۀ خود آنانرا بلاواسطه به طبقۀ حاکم (اقلاً در تئوری) مبدل ساخت.
اما این سرنوشت تمام انقلابات است که این وحدت طبقات مختلف، که همیشه تا حدی شرط لازم هر انقلابی است، نمی تواند برای مدتی طولانی دوام داشته باشد. هنوز پیروزی بر دشمن به دست نیامده که فاتحین در میان خود به اردوهای مختلف تقسیم می شوند و سلاح ها را علیه یکدیگر بر می گردانند. ولی همین سیر سریع و پر حرارت رشد آنتاگونیسم طبقاتی است که در ارگانیسم اجتماعی کهنه و پیچیده انقلاب را به چنان قوۀ محرک نیرومند پیشرفت اجتماعی و سیاسی بدل می سازد؛ و درست همین به قدرت رسیدن پی در پی نیروهای اجتماعی جدید و شکوفائی سریع و بلاانقطاع آنهاست که در دورۀ آن تلاطمات شدید، ملتی را وادار می سازد که در عرض پنج سال همان راهی را بپیماید که تحت شرایط عادی بیش از یک صد سال برایش طول می کشد.

3-5
قیام برلن
برلن دومین نقطۀ آتش زای جنبش انقلابی بود....در پروس، بورژوازی هم اکنون درگیر مبارزات واقعی با دولت شده بود؛ "پارلمان متحد" شکاف و تفرقه به بار آورده، انقلاب بورژوایی در آستانه قرار داشت و این انقلاب اگر به خاطر انقلاب فوریۀ پاریس نبود، احتمالاً در آغاز کار، کاملاً مانند قیام وین یکپارچه می شد. انقلاب فوریۀ پاریس تمام این حرکت تکاملی را در هم و برهم ساخت، در عین حالی که خود در زیر درفشی به اجرا درآمد که با درفشی که بورژوازی پروس تحت لوای آن خود را در برای مقابله با دولتش آماده می نمود، کاملاً تفاوت داشت. انقلاب فوریه خود را به مثابه انقلاب طبقۀ کارگر علیه بورژوازی، و برای سرنگونی حکومت بورژوایی و رهایی کارگران اعلام داشت. بورژوازی پروس در این اواخر دیگر کاسۀ صبرش از تبلیغات آشوبگرانۀ طبقۀ کارگر در کشورش لبریز شده بود......
.....آنها می دانستند که در این لحظه باید از فرصت استفاده کرده و بدون کمک توده های زحمتکش شکست خواهند خورد؛ ولی با این حال جرأت این کار را نداشتند. بنا بر این بورژوازی در اولین شورشهای پراکنده و منطقه ای در سمت دولت قرار گرفت و سعی نمود تا مردم برلن را، که به مدت پنج روز در برابر کاخ سلطنتی برای بحث رویدادها و طلب تغییر در دولت ازدهام می کردند، آرام نگه دارد. و سرانجام زمانی که شاه پس از رسیدن خبر سقوط مترنیخ، عقب نشینی های بسیار ناچیزی نمود، بورژوازی انقلاب را خاتمه یافته دانسته و به حضور اعلیحضرت شرفیاب شد تا از اینکه تمام خواسته های مردمش را جامۀ عمل پوشانده از وی سپاسگزاری نماید. ولی به دنبال آن حمله ارتش به مردم مجتمع، سنگربندی، پیکار شروع شد و شکست سلطنت عملی گشت. آنگاه همه چیز تغییر کرد؛ درست همان طبقۀ کارگری که بورژوازی تلاش نموده بود در انتهای صف نگه دارد، به پیش رانده، مبارزه کرد، فاتح شد و در یک چشم بر هم زدن به قدرت خود آگاهی یافت. اکنون دیگر امکان اعمال محدودیت در زمینه های حق رأی، آزادی مطبوعات؛ حق قرار گرفتن در زمرۀ هیأت منصفه و حق تجمع وجود نداشت- همان محدودیت هایی که از این پس مورد قبول بورژوازی واقع میشد، زیرا نسبت به طبقاتی اعمال می گردید که پائین تر از بورژوازی قرار داشتند.در چنین شرایطی خطر قریب الوقوع تکرار صحنه های "آنارشیستی" پاریس می رفت. در برابر این خطر تمام اختلافات دیرینه ناپدید گردیدند، تمام دوستان و دشمنان چندین ساله علیه کارگر ظفرمند، با وجودی که هنوز خواسته های مشخصی برای خود مطرح نکرده بود، متحد شدند و وحدت میان بورژوازی و طرفداران نظام واژگون شده، درست بر روی همان سنگرهای نبرد برلن بسته شد......
......وحشت وزرای جدید در برابر توده های برآشفته آنچنان زیاد بود که هر وسیله ای که فقط در جهت تقویت پایۀ آتوریته گام بر می داشت، در نظرشان مطلوب می آمد. این بیچارگان فریب خوردۀ بدبخت فکر می کردند که هرگونه خطر احیای نظام کهن از بین رفته است؛ و در نتیجه تمام ماشین دولتی قدیم را به منظور استقرار "نظم" به حرکت درآوردند. حتی یک نفر بوروکرات اداری یا صاحب منصب نظامی از کار برکنار نشد؛ کوچکترین تغییری در دستگاه بوروکراتیک اداری قدیم وارد نیاوردند. این وزرای متعهد ارزشمند مشروطه حتی آن بوروکراتهای اداری را که مردم در اولین شور انقلابی، به خاطر سوابق اعمال جابرانۀ بوروکراتیشان، از میدان به در کرده بودند، به مقام خود برگرداندند. در پروس هیچ چیز جز شخص وزیر تغییر نکرد؛ حتی کارمندان شعبات مختلف وزارتخانه هم دست نخورده باقی ماندند، و به تمام مقام پرستان مشروطه طلب که هسـتۀ مرکزی این حکام تازه قبای صدارت بر تن کرده را تشکیل می دادند، و انتظار سهم خود را در قدرت و نظام اداری داشتند، گفته شد که تا برقراری ثباتی که تغییرات را در کار بوروکراتیک اداری میسر سازد، و امروز عاری از خطر نیست، صبر کنند....

نقل از ترجمۀ فارسی کتاب انقلاب و ضد انقلاب در آلمان. کتاب جلد سفید، مترجم نامشخص
به قلم فردریش انگلس



هیچ نظری موجود نیست: