چهارشنبه، بهمن ۲۹، ۱۳۹۳

انقلاب 1848 آلمان حکایت یک شکست (5)، انقلاب و ضد انقلاب در آلمان، قیام اکتبر وین

انقلاب 1848 آلمان
حکایت یک شکست (5)
انقلاب و ضد انقلاب در آلمان
قیام اکتبر وین


ما اکنون به آن وقایع تعیین کننده ای میرسیم که در آلمان قطعۀ مشابه انقلابی قیام ژوئن پاریس را تشکیل می دهد که با یک ضربه کفۀ ترازو را به طور قطعی به سود ضد انقلاب تغییر داد- یعنی قیام وین. در اکتبر 1848 ما مشاهده کردیم که چه مواضعی طبقات مختلف در وین پس از پیروزی دوازدهم مارس اتخاذ کردند. همچنین دیدیم که چگونه جنبش آلمان- اتریش با وقایع استانهای غیرآلمانی اتریش گره خورد و سد راهش شد. بنا بر این آنچه که می ماند این است که نظر اجمالی به عللی بیفکنیم که به آخرین و سهمگین ترین عصیان در اتریش آلمان منجر گردید.
نجبای بالائی و بورژوازی سفته باز تکیه گاه عمده و غیر رسمی رژیم مترنیخ را تشکیل می دادند، حتی پس از وقایع مارس، نفوذ تعیین کننده ای در دولت داشتند و این نه فقط به برکت دربار، ارتش، و بوروکراسی، بلکه بیش از هرچیز به علت ترس مرگبار از آنارشی بود که سراپای بورژوازی را فراگرفته بود. آنها به زودی جرأت یافتند تا برخی دست اندازیهائی به صورت قانون مطبوعات، قانون اساسی اشرافی و قانون انتخابات مبتنی بر "رسومات" تقسیم بندی قدیم را عملی سازند. این به اصطلاح وزارتخانه مشروطه که از عناصر نیمه لیبرال، بزدل و نالایق بوروکرات تشکیل میشد، در چهاردهم ماه مه، حتی جرأت حملۀ مستقیم به سازمانهای توده ای انقلابی را از طریق منحل ساختن کمیته مرکزی نمایندگان گارد ملی و لژیون آکادمیک یافتند.
تشکل هائی که به سرعت به قصد نظارت بر دولت و در صورت ضرور برای بسیج نیروی خلق علیه آن تشکیل یافته بودند. اما این عمل آنها تنها سبب تحریک قیام پانزدهم مه گردید که بدانوسیله دولت ناگزیر شد کمیتۀ مرکزی را به رسمیت شناخته، قانون اساسی و قانون انتخابات عمومی را ملغا نموده و قدرت سرهم کردن قانون اساسی جدید را به مجلس قانون گذاری امپراتوری که با رأی همگانی انتخاب شد، اعطا نماید. تمام این ها روز بعد با صدور فرمان شاهنشاهی تأیید گردید. اما، حزب ارتجاع که نمایندگان خود را نیز در وزارتخانه داشت، به زودی از همکاران "لیبرال" خود طلب نمود تا هجوم نوینی به دست آوردهای خلق برند. به همین مناسبت لژیون آکادمیک، این ستاد اصلی جنبش و مرکز تبلیغات دائمی به خصوص مورد تنفر شهروندان اعتدالی قرار گرفته بود؛ و در بیست و ششم آن ماه با حکم وزارتخانه، لژیون آکادمیک منحل گردید. این ضربه، اگر تنها به وسیلۀ بخشی از گارد ملی فرود می آمد، شاید مؤثر واقع می شد؛ ولی دولت به گارد ملی نیز اعتماد نداشت و ارتش را فرا خواند، در این زمان گارد ملی با یک چرخش متحد لژیون آکادمیک گشته و دسیسه وزارتخانه را عقیم گذارد.
معهذا، در همین بین امپراتور و درباریانش در شانزدهم مه شهر وین را ترک نموده و به اینسبروک گریخته بودند. در اینجا امپراتور به وسیلۀ تیرولیهای متعصب کوته بین که وفاداریشان نسبت به سلطنت دوباره برانگیخته شده بود، احاطه می شد. البته علت وفاداری آنها به سلطنت این بود که سرزمینشان را  خطر تهاجم ارتش سارد-لمباردی به حمایت سربازان رادتسکی در محل، که برد توپخانه شان به اینسبورک میرسید، تهدید می کرد. در اینجا ضد انقلاب پناهگاهی را یافته بود که بدون کنترل و نظارت می تواند از آنجا با خیال راحت و امن نیروهای پراکندۀ خود را جمع آوری و مرمت نموده، و دوباره ارگانهای تشکیلاتی توطئه های خود را به سراسر کشور بگستراند. یک بار دیگر رشته های ارتباطی با رادتسکی، بلاچیک، ویندیش گرانس و همچنین با معتمدین فوقانی دستگاه اداری استانهای مختلف برقرار گردید؛ طرح دسایس با سرکردگان اسلاو ریخته شدو در نتیجه نیروئی واقعی در اختیار کاریلای ضدانقلابی قرار گرفت، در حالی که وزرای نالایق در شهر وین قبای کوتاه و مندرس مردم داری را در مشاجرات دائمی خود با توده های انقلابی و در مجادلات مجلس قانون گذاری به تن می کردند. واگذاری جنبش در پایتخت برای مدت زمانی به حال خود، سیاستی بود که در یک کشور متمرکز و همگون مانند فرانسه حتماً بدینجا می رسید که جنبش به صورت قدر قدرت درآید و در اینجا، در اتریش، این درهم و برهمی نامتجانس نیروهای سیاسی به عنوان یک وسیله به ارتجاع کمک نمود تا بار دیگر بر مرکب مراد سوار شود.
زمانی که بورژوازی وین پس از سه شکست پی در پی و با وجود مجلس قانون گذاری مبتنی بر حق رأی عمومی، خود را راضی می ساخت که دربار دیگر آن دشمنی نیست که باید از آن ترس داشت، بیش از پیش در خستگی، بی تفاوتی، و فریاد ابدی برای نظم و آرامش فرو می رفت، که این طبقه در همه جا پس از تشنجات شدید و اختلال منتج از آن در تجارت گریبانگیرش شده بود. محصولات صنایع پایتخت اتریش تقریباً محدود به اجناس لوکس می گردید که از زمان انقلاب و فرار درباریان تقاضا برای آنها طبیعتاً کم شده بود. اکنون دیگر برای بورژوازی فریاد بازگشت به سیستم منظم دولتی و رجعت دربار عمومیت یافته بود، زیرا آنها از هر دو انتظار رونق مجدد بازار را داشتند. گردهم آیی مجلس قانون گذاری در ژوئیه به مثابه پایان عصر انقلابی با شعف مورد استقبالشان قرار گرفت. این استقبال همچنین شامل بازگشت دربار می گردید که پس از پیروزی های رادتسکی در ایتالیا و تشکیل وزارتخانۀ ارتجاعی دو بلو، خود را به حد کافی برای به مبارزه طلبیدن رستاخیز مردم، نیرومند احساس می کرد و در عین حال وجودش لازم بود که دسائس خویش را با اکثریت اسلاوی مجلس امپراتوری در وین تکمیل نماید. زمانی که مجلس قانون گذاری امپراتوری به بحث دربارۀ قانون آزادی دهقانان از بند فئودالیسم و بیگاری برای اشراف می پرداخت، دربار با ضربۀ شاهکار خود به کار پایان داد. امپراتور در تاریخ نوزدهم اوت وادار به دیدن سان از گارد ملی گردید؛ خانوادۀ امپراتور، درباریان و کلیۀ ژنرال ها در مبالغه و چاپلوسی از شهروندان مسلح از همدیگر سبقت می گرفتند- شهروندانی که با مشاهدۀ اینکه به عنوان یکی از ارگانهای مهم دولت در افکار عمومی به رسمیت شناخته شده اند، سرمست غرور بودند. اما بی درنگ فرمانی به امضای آقای شوارتسر، تنها وزیر محبوب مردم در کابینه صادر شد که طی آن قطع کمک مستمری دولت به کارگران بیکار اعلام گردید. این دسیسه موفق شد. کارگران دست به تظاهرات زدند و گارد ملی بورژوازی از فرمان وزیر خود اعلام پشتیبانی نمود. آنها را به سوی "آنارشیستها" حمله ور ساختند؛ گارد ملی مانند ببر به سوی مردم زحمتکش بدون سلاح و مقاومت هجوم برد و در تاریخ 23 اوت حمام خون بزرگی برپا کرد. بدین ترتیب یکپارچگی و قدرت نیروهای انقلاب در هم شکسته شد؛ مبارزۀ طبقاتی بین بورژوازی و پرولتاریا در وین نیز پایان خونین یافت و کاماریلای ضدانقلابی فرارسیدن روزی را مشاهده می کرد که باید ضربت بزرگ خود را فرود آورد.
اوضاع مجاستان به زودی فرصتی را به دست امپراتور داد تا به روشنی اصولی را که بر پایۀ آنها عمل خواهد نمود، اعلام دارد. در پنجم اکتبر فرمان امپراتوری در روزنامۀ وین اعلان گردید- فرمانی که به امضاء هیچ یک از وزرای مسئول مجارستان نرسیده بود و مجلس امپراتوری کشور را منحل می داشت. و بان بلاچیک کروآتی را به عنوان استاندار ارتشی و کشوری مجارستان تعیین نمود- بان بلاچیک، سرجنبان ارتجاع اسلاوهای جنوبی، مردی بود که در واقع با قوۀ مقننه مجارستان در حال جنگ بود. همزمان به گردانهای نظامی شهر وین دستور حرکت داده شد تا به ارتش بلاچیک برای اعمال قهرآمیز آتوریته او بر مجارستان، یاری رسانند. ولی منظور از این عمل کاملاً روشن بود. هرکس در وین می دانست که جنگ علیه اصول دولت مشروطه است، اصولی که امپراتور از طریق فرمان مذکور آن را لگد مال کرده بود- زیرا امپراتور تلاش داشت بدون امضای وزیر مسئول آئین نامه هایی را با قدرت قانونی صادر کند. در تاریخ ششم اکتبر مردم، لژیون آکادمیک و گارد ملی شهر وین به مقیاس توده ای بپا خاستند و مانع گسیل نیروهای نظامی شدند. تعدادی از سربازان به مردم پیوسته و مبارزۀ کوتاه مدتی میان نیوهای مسلح خلق و سربازان درگیر شد؛ وزیر جنگ، لاتور، به دست مردم به قتل رسید و در غروب خلق فاتح بود. در همین میان بان بلاچیک در محل وایسنبورگ به وسیلۀ پرزل شکست داده شد و به اتریش آلمان در حوالی وین گریخت. سربازان وین که قرار بود به حمایت از بان بلاچیک عزیمت کنند، اکنون در مقابل وی وضع کاملاً خصمانه دفاعی اتخاذ کردند، و امپراتور و کلیۀ درباریان بار دیگر ناگزیر به فرار شدند و این بار به اولمتس- منطقۀ نیمه اسلاوی.
اینبار در اولموتس در مقایسه با موقعیت قبلیش در اینسبروک کاملاً وضع دیگری داشت. اکنون وی در موقعیتی بود که جنگ را بلادرنگ علیه انقلاب بیاغازد. دربار از همه طرف در احاطۀ نمایندگان مجلس قانون گذاری اسلاو و اسلاوهای پر شور که از تمام بخشهای امپراتوری به اولموتس سرازیر شده بودند، قرار داشت. این کارزار در حقیقت می بایستی در دیدگان آنها جنگی برای استقرار مجدد حکومت اسلاوها و از بین بردن و قتل عام دو نیروی متجاوز به آنچه که آنان خاک اسلاو می پنداشتند، یعنی علیه آلمانیها و ماکیارها جلوه کنند. ویندیش گراتس، فاتح بزرگ و فرمانده کنونی کل ارتش که نیروهای خود را در اطراف وین متمرکز ساخته بود، یکباره قهرمان ملی اسلاو شد و ارتش وی به سرعت از تمام نقاط بدور هم گردآمدند. فوج فوج سربازان یکی پس از دیگری از بوهمی ها، مراوی ها، استیرها، اتریش فوقانی، و ایتالیا از راههای گوناگون که همگی به وین ختم می شد، سرازیر شدند تا به ارتش بلاچیک و ساخلوی قدیمی پایتخت بپیوندند. بدین ترتیب، تا پایان اکتبر بیش از 60 هزار تن گرد هم آمدند و به زودی از همه طرف شهر امپراتوری را در حلقۀ پیشروی خود گرفتند و در تاریخ سی ام اکتبر تا به حدی که قادر به حمله نهائی باشند، پیشروی کرده بودند.
در تمام این مدت بر شهر وین آشفتگی و درماندگی حکمفرما بود. بورژوازی پس از پیروزی دوباره به سرعت گرفتار عدم اعتماد سابق خود نسبت به طبقۀ کارگر "آنارشی" شد. کارگران که رفتار بازرگانان مسلح را در شش هفتۀ قبل از یاد نبرده بودند، به خاطر سیاست ناپایدار و متزلزل بورژوازی به طور کلی مسئولیت دفاع از شهر را به عهده نمی گرفتند و خواهان سلاح و تشکیلات نظامی برای خود بودند. لژیون آکادمیک سرشار از شور مبارزه علیه استبداد سلطنتی کاملاً عاجز از درک جوهر اختلاف بین این دو طبقه یا اصولاً لزوم چنین شرایطی بود. ژولیده فکری بر مردم و محافل رهبری کننده حاکم بود. بقایای نمایندگان مجلس امپراتوری آلمان، و چند تن از اسلاوها که برای رفقای خود در اولموتس جاسوسی می کردند، صرفنظر از چند نمایندۀ انقلابی لهستان، بست نشسته بودند؛ و به جای شرکت مصممانه تمام اوقات خود را به بحث های باطل دربارۀ امکان مقاومت در برابر ارتش امپراتوری، ولی عدول از محدودۀ قانون تلف می کردند.
کمیتۀ امنیت، متشکل از نمایندگان تقریباً تمام جمعیت های خلق از وین، با اینکه مصمم به دفاع بودند، مع الوصف از آنجا که اکثریتی از طبقۀ متوسط شهری و بازرگانان کوچک بر آن تسلط داشتند، هرگز اجازۀ اتخاذ یک مشی عملی قاطعانه ای را به آن نمی دادند. شورای لژیون آکادمیک قطعنامه های قهرمانانه ای را گذراند، ولی به هیچ وجه قادر به کسب رهبری نبود. کارگران مورد اعتماد، فاقد سلاح، بدون سازمان تقریباً در زیر یوغ معنوی رژیم کهن، که چشمانشان نه به آگاهی، بلکه فقط به غریزۀ موقعیت اجتماعی خود و مشی سیاسی عملی متناسب با آن به سختی باز می شود، و تنها اعلام وجودشان از طریق تظاهرات پر سر و صداست، از آن نمی توان انتظار حل دشواریهای روز را داشت. اما آنها- مانند همیشه در آلمان در دورۀ انقلاب- به مجرد به دست آورردن سلاح، آماده بودند، تا آخرین نفر بجنگند.
این بود سیر وقایع در شهر وین. در خارج، ارتش دوباره سازمان یافتۀ اتریش سرمست از پیروزیهای رادتسکی در ایتالیا گردید؛ در حدود شصت تا هفتاد هزار مرد سراپا مسلح با تشکیلاتی منظم، گرچه به خوبی رهبری نمی شدند، ولی حداقل دارای فرماندهانی بودند. در  داخل آشفته فکری، تجزیۀ طبقاتی، و فقدان نظم و تشکیلات؛ یک گارد ملی که بخشی از آن اصولاً مصمم به جنگ نبود. در حالی که بخشی نامصمم، و تنها اقلیتی آمادۀ کارزار بود؛ یک تودۀ پرولتاریائی از لحاظ تعداد پرشمار، ولی فاقد رهبری، عاری از هرگونه تربیت سیاسی، ایضاً به سهولت متمایل به هراس و یا حتی دچار حمله های خشم آلود بی اساس، قربانی انواع شایعات بی پایه، کاملاً آمادۀ نبرد، و حداقل در آغاز بدون سلاح، و عاقبت زمانی که به کارزار رهبری گردید از تجهیزات و سلاح کافی و حداقل تشکیلات محروم بود؛ یک مجلس امپراتوری عاجز، در حالی که سقف بالای سرشان تقریباً آتش گرفته بود، مشغول بحث دربارۀ ابهامات تئوریک بود؛ یک کمیتۀ رهبری بدون نیروی محرکه و انرژی. همه چیز در مقایسه با روزهای مارس و مه تغییر یافته است- هنگامی که اردوی ضد انقلاب در آشفتگی کامل به سر می برد و فقط یک قدرت وجود داشت که انقلاب آفرینندۀ آن بود. دربارۀ سیر یکچنین مبارزه ای کمتر تردیدی می توانست وجود داشته باشد و چنانچه هر شکی هم وجود داشت، وقایع سی ام و سی و یکم اکتبر و یکم نوامبر، آن را از میان برداشت.

لندن، فوریۀ 1852

 نقل از ترجمۀ فارسی کتاب انقلاب و ضد انقلاب در آلمان. کتاب جلد سفید، مترجم نامشخص
به قلم فردریش انگلس

هیچ نظری موجود نیست: