دوشنبه، فروردین ۱۷، ۱۳۹۴

تفاهم نامۀ لوزان و انقطاب سیاسی ایران

تفاهم نامۀ لوزان و انقطاب سیاسی ایران

تحلیل هر رویداد سیاسی بدون در نظر گرفتن فرآیند کلی سیاسی در جامعه، بدون به حساب آوردن جایگاه و نقش رویداد در درون روند کلی و ارتباط آن با تضادهای سیاسی جامعۀ مشخص و در لحظۀ مشخص، تحلیلی انتزاعی، سوبژکتیو و عقیم است که موضع گیری حاصل آن یا اصولاً نقش چندانی در سیر حوادث پیش رو ندارد و یا می تواند حتی تأثیری مخرب و واپس گرایانه داشته باشد.
تفاهم نامه یا توافق غیر رسمی به دست آمده در لوزان سوئیس در تاریخ 13 فروردین 1394 مطابق دوم آورریل 2015، حادثه ای مهم در تاریخ ایران است که تحلیل و موضع گیری به خصوص در قبال آن باید در بافت و بستر کلی حوادث سیاسی دهه های اخیر ایران و به ویژه تضادهای اصلی وفرعی درون جامعه و حاکمیت برآمده از انقلاب، مورد بررسی قرار گیرد. تحلیل این حادثه به صورت تفکیک شده و خارج از بافت کلی سیاسی جامعه، ما را به سمت تحلیلی نادرست و به تبع آن موضعگیری سیاسی زیانبار هدایت می کند.

اینکه کارشناسان از نقطه نظر تخصصی بررسی کنند که آیا اصولاً کشور ما نیاز به استفاده صلح آمیز از انرژی هسته ای یا فناوری غنی سازی اورانیوم دارد یا خیر؟ آیا استفاده از این انرژی توجیه اقتصادی دارد و آیا از آغاز باید تلاش در جهت رسیدن به فن آوری استفاده از این انرژی در دستور کار دست اندرکاران مربوطه قرار می گرفت یا نه؟ اینکه اصولاً عده ای در درون حاکمیت جمهوری اسلامی ایران، پنهانی به این انرژی به عنوان ابزاری دفاعی و بازدارنده استراتژیک و نظامی می نگریستند یا خیر؟ و اینکه چنین نگرشی از اساس با منافع ملی ایران و نیازهای دفاعی آن سازگاری داشت یا در تضاد و تباین با آن قرار داشت، مطالبی است که کارشناسان و متخصصان در هر رشتۀ مشخص باید دربارۀ آن بحث کنند و نظر بدهند و به موقع خود از جهت بررسی کارنامۀ دست اندرکاران این پروژه از آغاز تا فرجام، لازم و گریزناپذیر است.

در این رابطه من با استنباط از نظرات برخی از کارشناسان، چند نکته را به اختصار ذکر می کنم. اول اینکه به نظرم در میان کارشناسان دست اندرکار در مسئلۀ انرژی صرفنظر از هر نوع گرایش فکری و سیاسی، این اتفاق نظر وجود دارد که به دلائل اقتصادی، زیست محیطی و استراتژیک، کشور ما در دراز مدت نیاز به منابع انرژی جایگزین برای منابع انرژی فسیلی دارد. بحث در این مورد فراوان است. عده ای انرژی هسته ای را از نظر اقتصادی با صرفه ترین جایگزین منابع فسیلی می دانند و عده ای دیگر نیز استفاده از انرژی های پاک و تجدیدپذیر همچون استفاده از انرژی خورشیدی، باد، زمین گرمایی و غیره را عاقلانه تر می دانند. اگرچه بسیاری از صاحب نظران بر این باور هستند که فناوری استفاده از این انواع انرژی هنوز در عرصۀ گسترده و ملی به مرحله ای نرسیده است که توجیه اقتصادی داشته باشد.

دوم این واقعیت است که ایران در منطقۀ بسیار حساسی از نقطه نظر ژئوپولیتیک و ژئواستراتژیک دنیا قرار دارد. علاوه بر اینکه ایران در یک منطقۀ جغرافیایی بسیار حساس از منظر تأثیر در مناسبات هژمونیک در منطقه و جهان قرار دارد، به دلیل قرار داشتن منابع فراوان نفت و گاز در کشور ما، که کنترل این منابع حداقل تا چند دهۀ آینده نقشی تعیین کننده هم از نظر برتری اقتصادی و هم از نقطه نظر نظامی در چارچوب همان مناسبات ژئوپولیتیک و هژمونیک دارد، در چارچوب منافع استراتژیک قدرت های اقتصادی و نظامی دنیا، جایگاه منحصر به فرد و ویژه ای دارد. تلاش برای تسلط بر مناطق نفت خیز و ایران به عنوان یکی از محوری ترین این کشورها از این نقطه نظر در منطقۀ نفت خیز خاورمیانه، همواره مورد توجه ویژۀ همۀ کشورهای قدرتمند دنیا بوده است و ساده لوحی است اگر تصور کنیم که اکنون این نگاه به کشور ما دیگر وجود ندارد، یا حتی کمرنگ شده است.

در چنین شرایطی صرف داشتن هدف دستیابی به جنگ افزارهای پیشرفته از هر نوع، چنانچه با مقاصد توسعه طلبانه و تجاوزکارانه نباشد و در جهت استحکام نیروی نظامی دفاعی و بازدارنده باشد، نباید به عنوان عمل یا نیت خائنانه، جنایتکارانه و ضدملی شناخته شود. اگرچه تعیین نوع سلاحها و اینکه این و یا آن نوع سلاحِ به خصوص آیا با اهداف کلی دفاعی و منافع ملی ما سازگاری دارد یا نه، بر عهدۀ صاحب نظران رشته های مربوطه می باشد. البته در این مورد نیز باید تضادهای کلی در تمام عرصه های سیاسی جامعه را باید به حساب آورد و احتمال اینکه جناح خاصی در درون نظام به خصوص در ردۀ برخی از فرماندهان نظامی در این مورد نظراتی بلندپروازانه و ماجراجویانه داشته بوده باشند را نمی توان منتفی دانست.

در این چارچوب یک نظر کلی درست وجود دارد و اینکه سالها انرژی، توان، دانش، تخصص و منابع مالی گزاف کشور ما صرف پروژه ای شد که به دلیل برخی سیاست های نابخردانه به خصوص در دولت های نهم و دهم که همراه بود با سیاست های ماجراجویانه و شاخ و شانه کشیدن برای دنیا، در نهایت با شکست سختی مواجه شد. در واقع از همان زمان که پروندۀ هسته ای ایران از آژانس بین المللی انرژی اتمی به شورای امنیت سازمان ملل متحد فرستاده شد، و برای جلوگیری از آن، اقدام دیپلماتیک خردمندانه و مؤثری صورت نپذیرفت، کلید شکست این پروژه زده شد. در این باره که این نوع سیاست های پر جنجال و هیاهو همراه با ماجراجویی صرفاً ناشی از نا آگاهی یا کم آگاهی بوده باشد، تردید جدی وجود دارد.

اما در نهایت این سیاست ها ما را به مرحله ای کشاند که نه تنها در مقابل تمام دنیا قرار گرفتیم، نه تنها جای اسرائیل که سالیان دراز به دلیل سیاست های توسعه طلبانه و تجاوزکارانه اش ونقض حقوق اولیه ساکنان مناطق تحت اشغال، مورد نفرت و انزجار افکار عمومی دنیا قرار داشت، را گرفتیم، و در عوض آن کشور به کشوری مظلوم و در معرض تهدید دائمی معرفی شد و مورد همدردی افکار عمومی جهان واقع شد، بلکه با وضع تحریم های گسترده جهانی علیه کشور ما، اقتصاد کشور دچار فلج شد و فشار مضاعفی به خصوص بر روی اقشار محروم و آسیب پذیر جامعه وارد آمد، تا جائیکه ادامۀ وضعیت موجود غیرقابل تحمل شد.

در چنین شرایطی انتخابات 92 و هشیاری اکثریت مردم در انتخاب کاندیدائی که از بیشترین ظرفیت برای حل این مناقشه برخوردار بود، ره گشا شد. مسلم بود که دولت روحانی و تیم ورزیدۀ دیپلماتیک او قادر به معجزه نخواهند بود و نخواهند توانست آب ریخته را به سبو بازگردانند. مذاکرات ژنو در شرایطی آغاز شد که کاملاً آشکار بود که ایران برای لغو تحریم ها و عادی سازی روابط با جهان مجبور است امتیازات زیادی در زمینۀ صنایع هسته ای بدهد. مهم بود که این امتیازات تا جای ممکن و میسر کمتر باشد و کمترین آسیب به منافع ملی ایران وارد شود. مذاکرات لوزان و تفاهم نامه یا بیانیۀ مطبوعاتی حاصل آن را نیز باید در همین چارچوب ارزیابی کرد. برای من جای بسی تعجب است که درست کسانی که تا روز قبل از اننتشار تفاهم نامه مرتب فریاد می زدند هرگونه توافقی (حتی توافق بد) بهتر از عدم توافق است، حالا که حاصل کار منتشر شده است، شروع به انتقاد کرده اند و هر روز مطالبی در نقد تفاهم و پیشنهادات تازه ارائه می دهند و به اصطلاح دلسوزی می کنند.

در واقع اگر ما خود را بخشی از مردم بدانیم و فرض را بر این بگیریم که اکثریت مردم از حصول تفاهم یاد شده راضی و خشنود هستند و از این نظر به ابراز شادی پرداختند، باید این را هم اضافه کنیم که در مقیاس کلی شادی ما از جنس شادی پیروزی نیست، شادی ما از جنس دیگری است و مهمترین بخش آن مربوط به امید پیدا کردن به تنش زدایی و عادی سازی روابط با کشورهای دنیاست. در این وضعیت احتمال تقویت طبقۀ متوسط و جامعۀ مدنی بیشتر می شود و بسترهای لازم برای رشد دمکراسی و پیگیری مطالبات شهروندی و مدنی گسترش میابد. اگر مردم شادی می کنند به دلیل رفع خطر حملۀ نظامی و رفع تحریم هاست و مصداق آن است که هر کجا جلوی ضرر را بگیریم منفعت است.

به هر حال در رابطه با موضوع آغاز بحث باید بگویم که همۀ این حوادث، اتفاقات و رویدادهای سیاسی را باید در رابطه با تضادی که به اعتقاد من از همان آغاز پیروزی انقلاب 57 شکل گرفت و رشد کرد، بررسی کرد و مطابق با تأثیر و چایگاه آن در تضادها در مقابل آن موضع گیری کرد، به گونه ای که بیشترین نفع را برای نیروهای ترقیخواه، اصلاح طلب و تحول جو داشته باشد. در کنار تضادهای دیگر که هر روز در تمام زمینه های سیاسی اعم از خارجی و داخلی شاهد آن هستیم، و روز به روز آشکار تر می گردد، یکی از جنبه های تضاد مربوط می شود به نحوۀ تعامل با کشورهای دنیا، و این یکی از عرصه هایی است که روند انقطاب فزایندۀ جامعۀ سیاسی بر بستر آن جریان دارد، بر روی آن تأثیر می گذارد و به نوبۀ خود از آن تأثیر می پذیرد. تشدید این تضاد بر روی روند کلی نبرد "که بر که"، به گونه ای روزافزون تأثیرگذار است.

تقابل با دنیا بسیار زود، پس از پیروزی انقلاب آغاز شد که تا حد زیادی در اثر ناپختگی و خامی و عدم درک درست و واقع بینانه از مناسبات قدرت واقعی در دنیا بود و تا اندازه ای هم محصول تقابل خصومت آمیز غرب با انقلاب ایران، و البته نقش سلطه جویانۀ دول قدرتمند دنیا. تا آنجا که به طرف ایرانی مربوط می شد، دلسوزترین و صادق ترین عناصر هوادار انقلاب، خیلی زود به اشتباه بودن این نحوۀ تعامل با دنیا پی بردند (مطمئناً نه همه با هم) و سعی کردند از طریق اصلاحات، هم سیاست خارجی و هم سیاست داخلی را به سمت تنش زدائی و تعامل مثبت پیش ببرند. تأسف آور است که پس از گذشت سی و اندی سال از انقلاب و بعد از کسب آن همه تجربه و درس آموزی، عده ای که نقش چندانی هم در انقلاب 57 نداشتند، آگاهانه یا نا آگاهانه همچنان تلاش می ورزند که همان سیاست های نادرست پیش برود.

به هر حال این فرآیند پولاریزاسیون و انقطاب (یونیزاسیون) بین جناح های مختلف مختلف حاکمیت هر روز ابعاد تازه تری به خود می گیرد و تشدید و تعمیق می یابد. مهم این است که ما نه بر اساس افکار ایده آلی و خواسته های حداکثری، بلکه بر اساس تضادها و واقعیت های عملاً موجود در عرصۀ سیاسی جامعۀ ایران، تصمیم بگیریم و نشان بدهیم که در کنار کدام جناح قرار داریم و سپس بر آن اساس موضع گیری سیاسی کنیم، اهداف خود را تعیین کنیم و تلاش ورزیم وارد فعالیت مؤثر شویم.
جایگاه تفاهم نامۀ لوزان در عرصۀ تضادهای سیاسی جامعۀ ایران، جایگاه بسیار مهم و سرنوشت سازی است، به گونه ای که این تفاهم نامه یا بیانیۀ مشترک قادر شده است که راست ترین نیروهای افراطی درون حاکمیت را به گوشۀ انزوا سوق دهد. کمک به پیشبرد و موفقیت این تفاهم نامه و در ادامۀ آن، توافق جامع با کشورهای پنج به علاوۀ یک، موجب انزوای هرچه بیشتر نیروهای سیاسی راست افراطی در درون جامعۀ سیاسی ایران و حتی منطقه و دنیا خواهدشد. صرفنظر از بحث های کارشناسانه و تخصصی در مورد بند بند توافق که خواهد شد و گریز ناپذیر است، این رویداد تاریخی یک نقطۀ عطفی در تاریخ کشور ما به شمار خواهد رفت و موفقیت آن به اعتقاد من در حالت کلی موفقیت بزرگی برای همۀ نیروهای ترقیخواه ایران و جهان خواهد بود.

منوچهر خاکی

6/1/1394  

هیچ نظری موجود نیست: