دوشنبه، خرداد ۲۵، ۱۳۹۴

مارکس می آید.


مارکس می آید. 



مارکس در حال بازآمدن است، اما نه به عنوان یک پیغمبر یا یک قدیس. مارکس می آید که بگوید: خطوط کلی اندیشه اش درست بود و پیش بینی هایش در مورد جامعۀ سرمایه داری غبطه برانگیز است. می آید که بگوید تاریخ را به خوبی می شناخت و نقش مبارزه و تضاد طبقاتی در پیشبرد آن را دقیقاً و به درستی ارزیابی کرده بود. می آید که بگوید پیش بینی هایش در مورد بحرانهای ادواری و در نهایت ساختاری نظام سرمایه داری رد خور نداشت، گرچه حتماً اذعان خواهد کرد که با تمام شناخت عمیقی که از کل جریان تاریخ داشت، در مورد فرجام نظام سرمایه داری که حتی در اکثر کشورهای اروپایی زمان خود او هم، هنوز نظام غالب و بلامنازع نشده بود، قدری (نه خیلی کم) دچار شتاب آلودگی و کم صبری شده بود. می آید که بگوید، فقر جانکاه طبقۀ کارگر وفلاکت و ادبار زندگی کارگران یدی قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، می توانست با اندکی اصلاحات توسط خود نظام سرمایه داری بهبود یابد، ولی ریشه های تضاد طبقاتی، شکاف های روزافزون میان طبقات بهره ده و بهره کش، با وجود نظام طبقاتی خشکیده نمی توانست بشود. می آید که بگوید بحران اضافه تولید، کاهش قدرت خرید توده ها و رکود و رکود تورمیِ محصول آنها زاییدۀ بی واسطۀ خود جامعۀ سرمایه داری است و نه یک بحران زودگذر حل شدنی.
می آید که بگوید خود شخصاً هرگز تمایل و رغبتی نداشت که کسی از هوادارانش، خود را مارکسیست بداند، چرا که اعتقاد راسخ داشت که اندیشه ها پویا هستنند و با تغییرات محیطی، تجربه و دانش بیشتر، متحول می شوند و خود نه تنها بارها این را تجربه کرده بود، بلکه در زندگی فکری خود همواره در حال تغییر و تکامل فکری بود؛ و از همین رو بود که می گفت: «هیچ چیز مقدسی وجود ندارد، مگر همین جمله». او دانشمند بزرگی بود که از سنین بسیار پایین، تقریباً در تمام زمینه های علوم زمانۀ خود دستی داشت و در بسیاری از موارد، خود صاحب نظرِ انکار ناشدنی بود.
مارکس می آید ولی همچون یک دانشمند و یک فیلسوف نابغه که هرگز دوست نداشت کسی از او بت بسازد یا از اندیشه هایش جملات آغشته به جزم و دگم بسازند. مارکس حضور دارد و البته هرچه گرد و غبارهای فروپاشی سوسیالیسم واقعاً موجود بیشتر بخوابد، حضورش پر رنگ تر خواهد شد؛ اما حضورش حضوری است همانند حضور نیوتون، گالیله، لاوازیه، جان استوارت میل، جان لاک، وُلتر، دیدرو، هولباخ و هگل، که همانند آنها با وجود بزرگی و نبوغش، می تواند اینجا و آنجا، در این مورد یا آن نکته، در مورد به خصوص برخی پیش بینی ها و پیش داوری های شتاب زده اش در مورد آیندۀ سرمایه داری قرن نوزدهم مورد نقد قرار بگیرد. اما او از نقطه نظر نظام سرمایه داری یک ویژگی خاص دارد که او را از تمام متفکران دیگری که نام بردیم، متمایز می کند و آن اینکه او محصول و زائیدۀ جامعۀ سرمایه داری بالنده بود و شخصیت ساخته شدۀ مخصوص واکاوی این روند رشد. از این رو او متفکر آلترناتیو جامعۀ سرمایه داری است و تا این جامعه بر جهان بشری تسلط دارد، مارکس هم برای شناخت این نظام و هم برای تفکر و بررسی راههای برونرفت از مشکلات دامنگیر آن، حضور پر رنگی خواهد داشت. به گفتۀ هلوسیوس، فیلسوف ماتریالیست فرانسوی، هر دورۀ اجتماعی به مردان بزرگ خودش نیاز دارد، اگر چنین مردانی [یا زنانی] را نیابد، حتماً اختراعشان خواهد کرد. مارکس مرد اختراع شدۀ دوران سرمایه داری است، که در مقیاس کلان این نظام نقش خود را ایفا کرده است و همچنان خواهد کرد. اما در مقیاس های زیرمجموعه ای، تاریخ چه کس یا کسانی را برای تطبیق و تلفیق نظریات مارکس با سرمایه داری قرن بیست و یکم و مشکلات اجتماعی و اقتصادی معاصر که در بسیاری از موارد، تفاوت های کیفی با مشکلات و شکل نظام سرمایه داری قرن نوزدهم و بیستم دارد، کشف یا اختراع خواهد کرد؟ این سئوالی است که باید با کنجکاوی در روند حوادث جاری به دنبال پاسخ یافتن برای آن بود.

منوچهر خاکی
25/03/94

هیچ نظری موجود نیست: