چهارشنبه، آبان ۱۳، ۱۳۹۴

یادداشت ها 5-4 از کتاب جنگ داخلی در فرانسه I & II


یادداشت ها 5-4   

از کتاب جنگ داخلی در فرانسه، 1871
اثر کارل مارکس
ترجمۀ باقر پرهام


خطابه در شورای عمومی انترناسیونال دربارۀ جنگ داخلی در فرانسه، 1871
به همۀ اعضای انترناسیونال در اروپا و آمریکا
I
.....دفاع از پاریس بدون مسلح کردنِ طبقۀ کارگر، بدون متشکل کردن آن به صورتِ یک نیروی جمعیِ مؤثر و اجازه دادن به صفوف آن که در جنگ آموزش بیابند، چگونه ممکن بود؟ در حالی که، [از سوی دیگر،] پاریسِ مسلح به معنای انقلاب مسلح بود. اگر پاریس بر متجاوز پروسی پیروز می شد، این پیروزی می توانست به معنای پیروزیِ کارگر فرانسوی بر سرمایه دار فرانسوی و انگل های وابسته به وی در دولت باشد. در کشاکشِ این تعارض میان دفاع ملی و منفعت طبقاتی، حکومتِ دفاع ملی حتی یک لحظه هم تردید به خود راه نداد: تصمیم گرفت حکومتِ فرار ملی باشد.....
II
.....در 13 ژوئنِ 1849، هنگامی که اعضای گارد ملی، برای اعتراض به حملۀ جنایتکارانۀ سپاهیان فرانسوی به رم، به تظاهراتِ به راستی مسالمت آمیزی دست زدند، شانگارنیه، که آن زمان ژنرال حزب نظم بود، در مجلس مورد ستایش و کف زدن های پر شور نمایندگان، و به ویژه آقای تی یِر، قرار گرفت و ناجی فرانسه نامیده شد، و دلیل اش هم این بود که با فرستادنِ افراد نظامی اش جلوی آن تظاهرات، به آنان دستور داد از هر سو بر سر آن تظاهر کنندگانِ بی سلاح بریزند و با شمشیر به جان شان بیفتند و از پای شان در بیاورند و زیر سم اسبان خویش لگد کوب شان کنند. آن موقع در پاریس حکومت نظامی اعلام شد؛ دوفور با عجلۀ تمام قوانین سرکوبگرانۀ جدیدی را از تصویب مجلس گذراند. دستگیری ها، تبعیدهای تازه ای صورت گرفت و ترور جدیدی برقرار گردید. در حالی که در شرایط مشابه، هنگامی که «طبقات پایین» جامعه دست بالا را دارند به صورت کاملاً متفاوتی عمل می کنند. کمیتۀ مرکزی 1871 به حدی نسبت به [جنایاتِ] قهرمانان آن «تظاهرات مسالمت آمیز» کذایی گذشت و بی اعتنایی نشان داد که هنوز دو روز از آن ماجرا نگذشته آن افراد دوباره زیر فرمان دریادار سه سّه (Sesset) جمع شدند تا این دفعه به تظاهراتی مسلحانه بپردازند، همان تظاهراتی که سرانجام اش به فرار مشعشعانه به سمتِ ورسای ختم شد. کمیتۀ مرکزیِ [گاردِ ملی]، از بس از تن در دادن به جنگ داخلی، که تی یر با صدور دستور حمله های شبانه اش در مونمارتر آغازش کرده بود، می ترسید، این بار با ایستادن سر جای خود، به جای آن که دنبال فراری ها- که آن زمان کاملاً بی دفاع بودند- به ورسای حمله ور شود و بدین سان به توطئه های تی یر و دهاتی های مجلس هوادارش یک بار برای همیشه خاتمه دهد، اشتباه سرنوشت سازی مرتکب شد. کمیتۀ مرکزی به جای این کار دوباره به حزب نظم فرصت داد که روز 26 مارس، که انتخابات کمّون بود، از نیروهایش در سر صندوق های رأی گیری استفاده کند. در همین روز بود که اعضاء حزب نظم، در شهرداری های پاریس، با فاتحان جوانمرد خود می غریدند که در روز موعود چه گونه ریشه شان را بر خواهند کند.
حالا آن روی سکه را بنگرید. تی یر پیکار دوم اش بر ضد پاریس را در آغاز آوریل شروع کرد. اولین دستۀ زندانیان پاریسی که به ورسای آورده شدند مورد همه گونه آزار و اذیت قرار گرفتند و این در حالی بود که ارنست پیکارد، دست در جیب شلوار، دورشان می چرخید و متلک می گفت و خانم تی یر و خانم فاور، در معیتِ ندیمه هایشان، از ایوان عمارت صحنۀ شکنجه و آزار آن زندانیان به دست اراذل ورسای را می نگریستند و کف می زدند. افرادی از نظامیان جبهه که به دست این اراذل گرفتار شده بودند، بی درنگ و در جا اعدام می شدند. دوست دلیرمان، ژنرال دووال (Duval)، که به پولاد شکن ملقب بود، بی هیچ محاکمه و تشریفاتی تیرباران شد. گالیفه Galifet))، که به پا اندازی برای همسر خودش افتخار می کند و نام او در مجالس عیش و نوش شبانۀ امپراتوری دوم معروف خاص و عام است، در بیانیه ای به خود می بالد که دستور کشتنِ گروه کوچکی از گارد های ملی را، به همراه سروان فرمانده و ستوان نایب فرمانده شان، که توسط شکارچی های خودش غافلگیر و خلع سلاح شده بودند در جا صادر کرده است. وینوآی فراری از مقابل دشمن، به دستور تی یر مدال لژیون دونور می گیرد چرا که دستور داده بوده هر سربازی را که در صفوف مدافعان انقلاب بگیرند در جا تیرباران کنند. دسمارۀ (desmarets) ژاندارم نشان لیاقت می گیرد و تشویق می شود چون فلورانسِ جوانمرد و شجاع ما را، که اعضاء حکومت دفاع ملی مصون ماندن سرشان را در روز 31 اکتبر 1870 مدیون او هستند، خائنانه و به مانند قصابی بیرحم تکه تکه کرده است. «جزئیات تسلی بخش» این جنایت توسط آقای تی یر برای اعضای مجلس ملی با آب و تاب فراوان شرح داده شد.....
.....همین که تی یر و ژنرال های دسامبری کارش پی بردند که حتی جاسوسان رسمی شان، که از سوی ژاندارمری مأموریت داشته اند و در لباس بدلی گارد های ملی در پاریس دستگیر شده اند، یا حتی سرپاسبان هایی که با بمب های آتشزا به چنگ مأموران کمّون افتاده اند، مشمول عطوفتِ افراد کمّون قرار گرفته اند، و آن تهدیدهایی که در فرمان مربوط به صدور دستور در اجراء اقدامات تلافی جویانه آمده بود در موردشان عملی نشده است، باری، همین که فهمیدند آن تهدید ها تو خالی بوده، دوباره شروع کردند به اعدام گروه گروهِ زندانیان که تا نفر آخر هم ادامه یافت. خانه هایی که افرادی از گارد ملی بدان ها پناه برده بودند در حلقۀ محاصرۀ ژاندارم ها قرار می گرفت که ابتدا به آن ها نفت می پاشیدند (نفتی که در این جا برای نخستین بار در در صحنه ظاهر می شود) و سپس به آتش کشیده می شدند؛ تنها ساعاتی بعد آمبولانس های متعلق به مطبوعات، که پایگاهشان در تِرن (Ternes) بود، موفق می شدند اجساد نیمه زغال شدۀ ساکنان آن خانه ها را از معرکه بیرون ببرند. چهار تن از اعضاء گارد ملی، که در تاریخ 25 آوریل، خود را به گروهی از سپاهیان سوار در بِل اِپین (Belle Epine) تسلیم کرده بودند، بیدرنگ به دست فرماندۀ آن سواران، که از جنم شایستۀ گالیفه بود، یکی پس از دیگری از پا در آمدند.....


هیچ نظری موجود نیست: