چهارشنبه، آبان ۲۷، ۱۳۹۴

زندگینامۀ کارل مارکس

یادداشت ها 1-5

از کتاب پنج مقالۀ مارکس و انگلس
دربارۀ ایران
ترجمۀ دکتر د. شیخاوندی

زندگینامۀ کارل مارکس
به قلم مترجم کتاب
یادداشت ها 1-5

از کتاب پنج مقالۀ مارکس و انگلس
دربارۀ ایران
ترجمۀ دکتر د. شیخاوندی

زندگینامۀ کارل مارکس
به قلم مترجم کتاب


کارل مارکس (1883-1818) کاشف تئوری ارزش افزوده، واضع جامعه شناسی معرفت و جامعه شناسی طبقات، بنیادگذار فلسفۀ مادی گرایی تاریخی، منقّد بزرگ اقتصاد سیاسی، مکوّن مرام اشتراکی و بالاخره رهبر و معلّم زحمتکشان، به ویژه کارگران صنعتی است. وی در سال 1818 در یک خانوادۀ یهودی آلمانی در شهر «تریِر» به دنیا آمد. در سال 1835 تعلیمات متوسطه را در زادگاه خود به پایان رسانید و برای ادامۀ تحصیل نخست به بن و سپس به برلین رفت. در 23 سالگی رسالۀ دکترای فلسفۀ خود را تحت عنوان «تفاوت ماهیت فلسفه در آثار دموکریت و اپیکور» به دانشگاه ینا ارائه داد و قبول شد (1841).
در این ایام آراء هگل در محافل روشنفکران آلمان نفوذ چشمگیری داشت؛ و عده ای از ترقی خواهان به جنبه های مترقی فلسفۀ هگل گرویده بودند. مارکس، به عنوان دانشجوی جوان کوشنده نمی توانست به جریانات فکری زمان و فضای زیست خود بی تفاوت باشد. بدین جهت متأثر از اندیشه های هگل به جناح «چپ رو» پیروان جوان هگل پیوست.
با وجود این که فلسفۀ هگل بر بنیادی ایدئالیستی استوار بوده کلاً جنبۀ محافظه کارانه داشت، ولی مارکس با استفاده از قالب ها و الگوهای دیالکتیک هگلی توانست از آن نتایج مادی و مترقی استنتاج کند. یا به معنی دیگر مارکس فلسفۀ هگل را از آسمان لاهوتی به زمین ناسوتی کشید و بدان هستی دهری، استوار بر کنش، بینش و خیزش زمینیان بخشید.
در سال 1842 مارکس به عضویت هیأت تحریریۀ «روزنامۀ راین» درآمد و در اندک مدتی این روزنامه را به ارگان دموکراسی انقلابی تبدیل کرد. در جریان مبارزات عملی و پژوهش های نظری مارکس فلسفۀ هگل را به خاطر گرایش های سازشکارانه و استنتاج های سیاسی ارتجاعی به کنار گذاشت.
طی درگیری با پیروان جوان هگل، مارکس به فلسفۀ مادیگرایی (ماتریالیسم) روآورد. اطلاعات مارکس دربارۀ قوانین تحوّل جامعه و توسعۀ واقعی اقتصادی و نیز فلسفۀ فویر باخ در دگرگونی اندیشه های وی نقش تعیین کننده ای ایفا کرد. در اثر تحوّل فکری، به تدریج مارکس جهان بینیِ طبقاتی خود را از دست داد و به جهان بینی نویی گروید و در نتیجه از مکتب دموکراسیِ انقلابی به انقلاب کارگران صنعتی (پرولتاریا) ارتقاء انقلابی یافت (1844). این انقلاب ذهنی مارکس نتیجۀ مستقیم شورای انقلابی کارگران سیلزی در آلمان بود. پیرو شرکت در مبارزات کارگری آلمان و دفاع از منافع کارگران، مارکس، به عنوان سردبیر «روزنامۀ راین» به فرانسه تبعید و خود روزنامه توقیف شد. در پاریس با همکاریِ عده ای از رادیکال ها، از آن جمله فردریک انگلس، مارکس «سالنامۀ آلمانی-فرانسوی» را در سال 1844 انتشار داد. در همین سال دو اثر دیگر از وی تحت عناوین «نقد فلسفۀ حقوق هگل» و «مسألۀ یهود» منتشر شد. در مقالۀ اخیر بود که برای بار نخست مارکس نقش تاریخ ساز کارگران صنعتی را بیان کرده، گریزناپذیریِ انقلابِ کارگری در جهان را پیش بینی کرد و به عنوان وسیلۀ اجرای چنین انقلابی، پیوند جنبش طبقۀ کارگری را با بینش علمیِ ماتریالیسم تاریخی و دیالکتیک «مادیگری تاریخی و استدلالی» ضروری شمرد. در جریان تهیه و تدوین «سالنامۀ آلمانی-فرانسوی» بود که مارکس و انگلس در پاریس با هم آشنا شدند و این آشنایی به تدریج به دوستی خلل ناپذیر دو اندیشمند بی همتای جهان انجامید. این دو به یاریِ همدیگر، جهان بینی نویی را پایه ریزی کرده، برپایی «جهان نویی» را به دست «انسان نو» نوید دادند.
نتایج پژوهش های علمی و تئوری های جدید در آثار زیر متبلور شدند:
1- دست خط اقتصادی فلسفی (1844)
2- خانوادۀ مقدس (1845)
3- ایدئولوژی آلمانی (46-1845) (با همکاری انگلس)
4- تزهایی دربارۀ فویر باخ (1845)
5- فقر فلسفه (1847)
6- گروند ریسه (مبانی نقد اقتصاد سیاسی...)
در سال 1847 مارکس به بلژیک رفت و در آنجا به گروه زیر زمینی موسوم به «اتحاد کمونیست» پیوست و در دومین کنگرۀ آن فعالانه شرکت کرد. بنا به درخواست کنگره، مارکس و انگلس مأموریت یافتند که مرامنامۀ «اتحاد کمونیست» را بنویسند. نتیجۀ همکاری، هم اندیشی و هم آرمانیِ این دو دوست مبارز «بیانیۀ حزب کمونیست» (1848) بود که در جهان تحت عنوان «مانیفست حزب کمونیست» شهرت یافت. این کتابچه که چکیدۀ بینش فلسفی، عقیدتی، سیاسی، جامعوی، و اقتصادی مکتب جدید «سوسیالیسم علمی» را به زبان شیوا و در عین حال برّانی ارائه می داد، به اندک مدتی، جزو آثار «ضالّه» درآمد و در اروپا خوانندگان و مترجمان آن تحت انواع تضییقات قرار گرفتند.
در جریان شعله ور شدن انقلاب 49-1848 آلمان، مارکس به میهن خویش بازگشت و در خط اول مبارزۀ سیاسی قرار گرفت. او بار دیگر «روزنامۀ راین نو» را به عنوان سلاح نبرد به کار گرفت و در راه دفاع از منافع طبقۀ کارگر، آن را به زبان برّان زحمت کشان آلمان تبدیل کرد. بعد از نا کامیِ انقلاب، ارتجاع «روزنامۀ راین نو» را بی درنگ توقیف کرده، سردبیر آن را از آلمان به تبعید فرستاد (1849). مارکس ناچار برای همیشه در انگلستان مستقر شد و به کارهای سیاسی، علمی و ایدئولوژیک خود ادامه داد.
تجربۀ انقلاب بورژوایی اروپا در سال های 49-1848 اهمیت شایانی در تدوین تئوریِ انقلاب سوسیالیستی، مبارزۀ طبقاتی و دیکتاتوریِ کارگران صنعتی داشته است. در کتاب «مبارزۀ طبقاتی در فرانسه» (1850) با پیش کشیدن لزومِ اتحاد کارگران و دهقانان برای واژگون کردن نظام سرمایه داری خط مشی برپایی جامعۀ سوسیالیستی را مشخص نمود. در کتاب «هجدهم برومر لوئی بنا پارت» (1852) تاکتیک های مبارزاتی زحمتکشان را معین کرد.
بررسی نتایج حاصل از ناکامی نخستین دولت کارگری جهان، یعنی «کمون پاریس» (1871)، که طی آن نخستین پرچم سرخ کارگران بر فراز سنگرهای شهر پاریس به اهتزاز درآمد، مارکس شکل حکومت دیکتاتوری کارگری را، به قصد پاسداری از دست آوردهای انقلاب در مرحلۀ گذر به سوسیالیسم کشف کرد. در کتاب «نقد برنامۀ گوتا» (1875) مارکس نظریۀ کمونیسم علمی (در مقایسه با کمونیسم تخیلی) را بیشتر بسط داد.
اقتصاد سیاسی همیشه در کانون اندیشۀ مارکس قرار داشت؛ به همین مناسبت بیشترین بخش زندگانیِ خلاقِ خود را به نوشتن اثر عظیم خود به نامِ «سرمایه» اختصاص داد. جلد اول سرمایه در سال 1857 انتشار یافت، ولی کار پیگیر، عسرت و تنگدستی مداوم و مبارزۀ بی امان به خاطر زحمتکشان، زندگیِ پربارِ مارکس را کوتاه کرد و دیگر نتوانست چاپ جلد دوم «سرمایه» را ببیند. وی در سال 1883 در لندن درگذشت و کار رهبری مبارزۀ طبقۀ کارگر و انتشار آثار مربوط به ایدئولوژیِ این طبقه، از آن جمله چاپ جلد دوم (1885) و جلد سوم (1894) «سرمایه» را به هم رزم، هم اندیش و هم دل خود فردریک انگلس وا گذاشت.


کارل مارکس (1883-1818) کاشف تئوری ارزش افزوده، واضع جامعه شناسی معرفت و جامعه شناسی طبقات، بنیادگذار فلسفۀ مادی گرایی تاریخی، منقّد بزرگ اقتصاد سیاسی، مکوّن مرام اشتراکی و بالاخره رهبر و معلّم زحمتکشان، به ویژه کارگران صنعتی است. وی در سال 1818 در یک خانوادۀ یهودی آلمانی در شهر «تریِر» به دنیا آمد. در سال 1835 تعلیمات متوسطه را در زادگاه خود به پایان رسانید و برای ادامۀ تحصیل نخست به بن و سپس به برلین رفت. در 23 سالگی رسالۀ دکترای فلسفۀ خود را تحت عنوان «تفاوت ماهیت فلسفه در آثار دموکریت و اپیکور» به دانشگاه ینا ارائه داد و قبول شد (1841).
در این ایام آراء هگل در محافل روشنفکران آلمان نفوذ چشمگیری داشت؛ و عده ای از ترقی خواهان به جنبه های مترقی فلسفۀ هگل گرویده بودند. مارکس، به عنوان دانشجوی جوان کوشنده نمی توانست به جریانات فکری زمان و فضای زیست خود بی تفاوت باشد. بدین جهت متأثر از اندیشه های هگل به جناح «چپ رو» پیروان جوان هگل پیوست.
با وجود این که فلسفۀ هگل بر بنیادی ایدئالیستی استوار بوده کلاً جنبۀ محافظه کارانه داشت، ولی مارکس با استفاده از قالب ها و الگوهای دیالکتیک هگلی توانست از آن نتایج مادی و مترقی استنتاج کند. یا به معنی دیگر مارکس فلسفۀ هگل را از آسمان لاهوتی به زمین ناسوتی کشید و بدان هستی دهری، استوار بر کنش، بینش و خیزش زمینیان بخشید.
در سال 1842 مارکس به عضویت هیأت تحریریۀ «روزنامۀ راین» درآمد و در اندک مدتی این روزنامه را به ارگان دموکراسی انقلابی تبدیل کرد. در جریان مبارزات عملی و پژوهش های نظری مارکس فلسفۀ هگل را به خاطر گرایش های سازشکارانه و استنتاج های سیاسی ارتجاعی به کنار گذاشت.
طی درگیری با پیروان جوان هگل، مارکس به فلسفۀ مادیگرایی (ماتریالیسم) روآورد. اطلاعات مارکس دربارۀ قوانین تحوّل جامعه و توسعۀ واقعی اقتصادی و نیز فلسفۀ فویر باخ در دگرگونی اندیشه های وی نقش تعیین کننده ای ایفا کرد. در اثر تحوّل فکری، به تدریج مارکس جهان بینیِ طبقاتی خود را از دست داد و به جهان بینی نویی گروید و در نتیجه از مکتب دموکراسیِ انقلابی به انقلاب کارگران صنعتی (پرولتاریا) ارتقاء انقلابی یافت (1844). این انقلاب ذهنی مارکس نتیجۀ مستقیم شورای انقلابی کارگران سیلزی در آلمان بود. پیرو شرکت در مبارزات کارگری آلمان و دفاع از منافع کارگران، مارکس، به عنوان سردبیر «روزنامۀ راین» به فرانسه تبعید و خود روزنامه توقیف شد. در پاریس با همکاریِ عده ای از رادیکال ها، از آن جمله فردریک انگلس، مارکس «سالنامۀ آلمانی-فرانسوی» را در سال 1844 انتشار داد. در همین سال دو اثر دیگر از وی تحت عناوین «نقد فلسفۀ حقوق هگل» و «مسألۀ یهود» منتشر شد. در مقالۀ اخیر بود که برای بار نخست مارکس نقش تاریخ ساز کارگران صنعتی را بیان کرده، گریزناپذیریِ انقلابِ کارگری در جهان را پیش بینی کرد و به عنوان وسیلۀ اجرای چنین انقلابی، پیوند جنبش طبقۀ کارگری را با بینش علمیِ ماتریالیسم تاریخی و دیالکتیک «مادیگری تاریخی و استدلالی» ضروری شمرد. در جریان تهیه و تدوین «سالنامۀ آلمانی-فرانسوی» بود که مارکس و انگلس در پاریس با هم آشنا شدند و این آشنایی به تدریج به دوستی خلل ناپذیر دو اندیشمند بی همتای جهان انجامید. این دو به یاریِ همدیگر، جهان بینی نویی را پایه ریزی کرده، برپایی «جهان نویی» را به دست «انسان نو» نوید دادند.
نتایج پژوهش های علمی و تئوری های جدید در آثار زیر متبلور شدند:
1- دست خط اقتصادی فلسفی (1844)
2- خانوادۀ مقدس (1845)
3- ایدئولوژی آلمانی (46-1845) (با همکاری انگلس)
4- تزهایی دربارۀ فویر باخ (1845)
5- فقر فلسفه (1847)
6- گروند ریسه (مبانی نقد اقتصاد سیاسی...)
در سال 1847 مارکس به بلژیک رفت و در آنجا به گروه زیر زمینی موسوم به «اتحاد کمونیست» پیوست و در دومین کنگرۀ آن فعالانه شرکت کرد. بنا به درخواست کنگره، مارکس و انگلس مأموریت یافتند که مرامنامۀ «اتحاد کمونیست» را بنویسند. نتیجۀ همکاری، هم اندیشی و هم آرمانیِ این دو دوست مبارز «بیانیۀ حزب کمونیست» (1848) بود که در جهان تحت عنوان «مانیفست حزب کمونیست» شهرت یافت. این کتابچه که چکیدۀ بینش فلسفی، عقیدتی، سیاسی، جامعوی، و اقتصادی مکتب جدید «سوسیالیسم علمی» را به زبان شیوا و در عین حال برّانی ارائه می داد، به اندک مدتی، جزو آثار «ضالّه» درآمد و در اروپا خوانندگان و مترجمان آن تحت انواع تضییقات قرار گرفتند.
در جریان شعله ور شدن انقلاب 49-1848 آلمان، مارکس به میهن خویش بازگشت و در خط اول مبارزۀ سیاسی قرار گرفت. او بار دیگر «روزنامۀ راین نو» را به عنوان سلاح نبرد به کار گرفت و در راه دفاع از منافع طبقۀ کارگر، آن را به زبان برّان زحمت کشان آلمان تبدیل کرد. بعد از نا کامیِ انقلاب، ارتجاع «روزنامۀ راین نو» را بی درنگ توقیف کرده، سردبیر آن را از آلمان به تبعید فرستاد (1849). مارکس ناچار برای همیشه در انگلستان مستقر شد و به کارهای سیاسی، علمی و ایدئولوژیک خود ادامه داد.
تجربۀ انقلاب بورژوایی اروپا در سال های 49-1848 اهمیت شایانی در تدوین تئوریِ انقلاب سوسیالیستی، مبارزۀ طبقاتی و دیکتاتوریِ کارگران صنعتی داشته است. در کتاب «مبارزۀ طبقاتی در فرانسه» (1850) با پیش کشیدن لزومِ اتحاد کارگران و دهقانان برای واژگون کردن نظام سرمایه داری خط مشی برپایی جامعۀ سوسیالیستی را مشخص نمود. در کتاب «هجدهم برومر لوئی بنا پارت» (1852) تاکتیک های مبارزاتی زحمتکشان را معین کرد.
بررسی نتایج حاصل از ناکامی نخستین دولت کارگری جهان، یعنی «کمون پاریس» (1871)، که طی آن نخستین پرچم سرخ کارگران بر فراز سنگرهای شهر پاریس به اهتزاز درآمد، مارکس شکل حکومت دیکتاتوری کارگری را، به قصد پاسداری از دست آوردهای انقلاب در مرحلۀ گذر به سوسیالیسم کشف کرد. در کتاب «نقد برنامۀ گوتا» (1875) مارکس نظریۀ کمونیسم علمی (در مقایسه با کمونیسم تخیلی) را بیشتر بسط داد.
اقتصاد سیاسی همیشه در کانون اندیشۀ مارکس قرار داشت؛ به همین مناسبت بیشترین بخش زندگانیِ خلاقِ خود را به نوشتن اثر عظیم خود به نامِ «سرمایه» اختصاص داد. جلد اول سرمایه در سال 1857 انتشار یافت، ولی کار پیگیر، عسرت و تنگدستی مداوم و مبارزۀ بی امان به خاطر زحمتکشان، زندگیِ پربارِ مارکس را کوتاه کرد و دیگر نتوانست چاپ جلد دوم «سرمایه» را ببیند. وی در سال 1883 در لندن درگذشت و کار رهبری مبارزۀ طبقۀ کارگر و انتشار آثار مربوط به ایدئولوژیِ این طبقه، از آن جمله چاپ جلد دوم (1885) و جلد سوم (1894) «سرمایه» را به هم رزم، هم اندیش و هم دل خود فردریک انگلس وا گذاشت.



هیچ نظری موجود نیست: